ماده‌ی ۱۰ ب ۲: همه‌ی موجوداتِ انسانی حق دارند بر پایه‌ی احساسِ نزدیکی‌هایشان گروه تشکیل دهند

jeld elaamieh Raoul

۱- خانواده‌ی باز و چندهسته‌یی خانواده‌ی پدرسالار، یک‌‌لَخت، اقتدارآمیز و بسته را که قرن‌ها آماجِ نفرت و خمیرمایه‌ی خوارداشتِ خویش و دیگران بوده است لغو می‌کند. توجهِ مهرآمیزش به امیال و آگاهی از آن‌ها آموزش‌گرِ بازیِ هم‌دلی‌ها و بیزاری‌هاست، که این خود زمینه‌ی بس مساعدی است برای کاربستِ آزادی‌ها، امتناع از قربانی‌گری، و در پروایِ هم‌آهنگی [هارمونی] به سر بردن.

تفسیر

زیرِ سلطه‌ی اقتدارِ پدرِ خانواده،[۱] خانواده هسته‌ی جامعه‌ی پدرسالار را تشکیل می‌داده است، جامعه‌یی مسدود در خود که به ارتکابِ جنایت‌اش علیه کودکان تا پایان آخرین و دومین هزاره‌ی مسیحی ادامه داده است.

افولِ پُرشتابِ قدرتِ دولتی، اصلِ اقتدار و سلسله‌مراتب، طبقه‌ی حاکم و دستگاهِ دیوان‌سالاری‌، نظامی و پلیسی‌اش، روندی را دامن زده ــ و درضمن خود به عواقبِ آن دچار شده ــ که به یک دگردیسیِ خانواده‌گی انجامیده است که در آن، زن و کودک، که تا دیروز آماجِ بی‌اعتنایی، قدرناشناسی، خوارداشت و ستم بودند، به قطبِ تابانِ اجتماعی و سرمشقِ آگاهی اعتلا یافته‌ اند.

انسدادِ خانواده‌گی خمیرمایه‌ی تعصب‌ورزی و عصیان‌های روان‌نژندانه بوده است. در چنین وضعیتی خواستِ رهایی با سّد و سرکوبی مواجهه شده و در اغلب اوقات در باتلاقِ ستیزه‌‌های حقِ تقدم و قهر و غضب‌های خواستِ قدرت فرو رفته است.

کودک، که پاک‌دلی‌ِ سخاوتمندانه‌اش مسخره و حساسیت‌اش جریحه‌دار می‌شده است، در بغض فرو می‌رفته و زیرِ یوغِ استبدادِ پدرمادر، بی‌تفاوتیِ سردِ بزرگ‌ترها، عشقِ فدیه‌یی و اخته‌کننده، و باج‌گیریِ شرم‌آورِ عاطفی، ترش‌رویی پیشه می‌کرده است.

دورانِ خانواده به سبکِ ایلی، قبیله‌یی، اقتداری، سپری شده است. و همراه با آن، آیین‌های خشک ‌و رَقِ پاگشایی، بارِ سنگینِ سُنت‌ها، آزمون‌ها، آزار و اذیت‌ها و سرافکنده‌گی‌هایی از میان رفته اند که یک شیوه‌ی خبیثِ تربیتی آن‌ها را برای «مرد»‌بودن ضروری می‌دانسته است. خانواده، با رهاشدن از معایبِ صدهاساله‌اش، به آغوشی عاطفی برای پذیرش و جای یاد‎گیری تبدیل می‌شود، جایی که دل و جان کودک به سوی زنده‎گی و جهان گشوده می‌شود. چنین خانواده‌یی به والدین می‌آموزد که انسانی‌تر و هوشمندانه‌تر از آن‌چه با تربیتِ دوران کودکی خودشان بار آمده‌ اند، رفتار کنند. ازاین‌پس با آگاه‌شدن از اهمیتی که، در سال‌های نخستِ زنده‎گی، آموزشِ متکی ‌بر رایگانیِ عشق در بر دارد، می‌کوشند تا پیوندهای خونی را از درهم‌تنیده‌گی درآورند و به جای آن‌ها بازیِ خلاقانه‌یی از هم‌خوانی‌ها و ناهم‌خوانی‌ها بنشانند، گستره‌یی از هم‌دلی‌ها و ناهم‌دلی‌ها بگشایند، گام[در معنای موسیقاییِ کلمه]های بی‌شمارِ ماجرا، آشنایی، تجربه را، که هنرِ دوست داشتنِ خود و دیگران در آن‌جا به دل‌خواهِ درایت و خیال‌بافی تغییر می‌کند، مُدگردانی [مدولاسیون] کنند.

۲– ما می‌خواهیم در برابرِ قراردادِ اجتماعی، که همواره بر ما تحمیل شده است، جامعه‌یی هم‌بسته و انسانی بر پایه‌ی گروه‌بندی‌های کوچک بسازیم که در آن آگاهی و دانشی گسترش یابد که باعث شود دل‌بریدن‌های هوس‌بازانه، بیزاری‌های ناگهانی، بسته‌بودن‌های عاطفی، چندان وخیم جلوه نکنند. فاصله‌گیری‌یی که لازمه‌ی استقلالِ فردی است دیگر نباید، هم‌چون گذشته، یک جدایی باشد؛ از لحظه‌یی که خودفرمانیِ زنده‎گی اولویت داشته باشد، نزدیکی‌های میان افراد سیاله‌یی روان خواهد بود.

تفسیر

حقِ داشتنِ نزدیکی‌های برگزیده هرگونه رفتار طردکننده را طرد می‌سازد، مگر آن‌که چنین رفتاری از روی تفنن باشد. از لحظه‌یی که جامعه‌یی زنده اوضاعی آفریده باشد که انگیزه‌ی بازگشتِ جناح‌بندی‌ها و جماعت‌های حمایت‌گرا و اقتدارگرا را از میان بردارد، همین اوضاع درعوض بازیِ گزینه‌های متضاد و هم‌آوردی‌هایی را تشویق خواهد کرد که با رویارونهادن یک ارجحیت با ارجحیتِ دیگر، در تنوع و گوناگونیِ زنده‎گی سهیم‌ اند.

۱] – pater familias، اصطلاحی لاتینی، که در جامعه‌ی رُم بر قدرت پدر بر خانواده دلالت می‌کرد.

یک دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • تنها ماندن انسان امروز ، مملو بودن از سرکوب های گوناگون و عمدتا جنسی ،
    کوچ خوشبختی از دیار ما ،
    ریشه در کجا دارد ؟
    در باری که ناخواسته بر دوش می کشیم . بی هیچ انتخابی و پرسشی از ما آنرا بر
    شانه هایمان نهادند و ترس ها و تحمیق ها آنرا نگه داشت .
    شهامتی باید تا بر زمین شان گذاریم ، تا نفسی برکشیم و راهی تازه بگشائیم .
    راهی طبیعی و ساده که تنها ما مانیم و آسمان ، بی هیچ واسطه و فلسفه .

بایگانی

برچسب‌ها