نامهی دریافتشده از شیلی بهتاریخ ۱۴ نوامبر ۲۰۱۹
آخرین خبرهای شیلی به دستم رسیده است. دوست دارم این خبرها ترجمه و پخش شوند، توسط کسانی که آگاهی دارند از اهمیت خیزش جاری در شیلی برای جهان و بهویژه برای فرانسه ، جایی که مدت و رادیکالیتهی مقاومت در آن نمونهی مهم دیگری از این گونه خیزشهاست. ( در ضمن به این نکته هم توجه خواهید کرد که جلیقهی زرد در شیلی اونیفورمِ همکاران رژیم حاکم است. ماکرون لااقل در صادرات این یک قلم جنس موفق بوده است.)
زندگی از هیچیک از خواستههایش منصرف نمیشود. نمیدانم آیا یک بینالملل نوع بشر دارد ساخته میشود یا نه، ولی بههرحال چیزی شبیهِ آن است.
رائول ونهگم، چهارشنبه ۲۰ نوامبر ۲۰۱۹
دوست عزیز،
دولت ــ سرمایه به ادارهی بیشازپیش سرکوبگرانهی خشونت تقلیل یافته و سگهای نگهبانش برای قلع و قمع کردنِ ما، به محضی که میکوشیم یوغِ کالا را درهمبشکنیم، تردید نمیکنند. نیروهای انتظامی شلیککنان وارد بیمارستانها و مدرسهها میشوند، ما را تا درون خانههایمان دچار ترور و وحشت میکنند، ناپدیدمان میکنند، زندانیمان میکنند و در خیابانها لت و پارمان میکنند. تئاترِ سیاسی با استفاده از ابزارها و سازوکارهای دموکراسی در پی آن است تا این موقعیت را عادی جلوه دهد. همین چند روز پیش شورای امنیت ملی، که شامل بلندپایهترین نمایندگان دیکتاتوریِ بورکراتیکِ نظامیمآب است، فراخوانده شد تا سرکوب را سازماندهی کند و براین پایه با اعلام یک رشته لوایح قانونی با تظاهرکنندگان به مثابه مجرم برخورد شود.
از همان آغاز هدفِ مبارزهی مصّرانهی جاری کلِ منطقِ کالایی بوده است. دانشجویان که با امتناع از پرداخت هزینهْ نخستین جرقهی خیزش را برافروختند امکانِ شیوهی جدیدی از زندگی علیه بربریتِ اقتصادی را اعلام کردند. به همین خاطر است که قیامِ کنونی بهسرعت در همهی مناطق همدستان خود را پیدا کرد. آنچه وجه مشخصهی شورشیان است این آگاهی است که زندگی زیر سلطهی پول از لحاظ مادی و معنوی خفتبار است و دلیلی وجود ندارد که وضع چنین باشد.
اکنون انرژی لیبدوییِ ما از بندِ جباریتِ کارِ مزدی ــ برای لحظهای ــ رها شده و به آفرینندگیِ ناب و جشن در خیابانها تبدیلشده است! این موضوع به زبانهای متعددی بیان و دیده میشود. برای مثال، در برخی شهرها کسانی هستند که کارِ شریفِ تخریبِ بناهای یادبودِ سرکوبگران، چه مربوط به دوران استعمار و چه دوران مدرن، را برعهده گرفتهاند و کارهای بزرگی در عرصهی عدالتِ شاعرانه انجام میدهند، مثلِ گذاشتنِ سرِ یکی از آن سرکوبگران در دستانِ یکی از چهرههای قهرمانِ مقاومتِ بومیانِ ماپوچ، یا غارتِ کلیساها و استفاده از اثاثیهی آنها برای سنگرسازی. برخی از خیابانها به یادِ رویدادهایی که در هفتههای اخیر از سرگذراندیم بهطور خودانگیخته دوباره نامگذاری شدند ( مثلاً میدانِ منزلتِ انسانی، میدان ۱۸ اکتبر، و غیره). در همهی خیابانها در میان گازهای اشکآور جشنها و رقصهای خودجوش برپاشد؛ همهی ما با قاشقی چوبی و قابلمهای قُرشده موسیقیدان هستیم! هر کسی میداند چه میخواهد بکند و به تکنوکراتها نشان میدهد که برای تصمیمگیری در بارهی سازماندهیِ زندگیمان هیچ مرجع اقتداری لازم نیست. هوشمندی و سخاوتمندی از تودهی زندگان فَوَران میکند.
چگونه با تروریسم دولتی مقابله کنیم؟ رسانههای خرفتسازیِ همگانی این پیامِ سیاستبازان و کارشناسان را مثل وردخوانی تکرار میکنند: به هرصورت ما باید دوباره به صلح و مسالمت دست یابیم. منظورشان از این حرف چیست؟ این صلح و مسالمت چیزی نیست جز همان «همزیستی مسالمتآمیزِ» دروغهای حاکم. جز همان عادیبودنی که کشتارِ ماپوچها را در جنوب شیلی، علیه مردمانِ بهحاشیهراندهشدهی شهرها ( مثل لَه لِگوا، لو هرمیدا، و غیره) در مناطقی بهشدت آلوده به خاطر نیازهای سودجویی ( کینتهرو، پوچونکاوی، و غیره) در خود متمرکز کرده بود، یا آن کشتار را «با درجهی ضعیفی از شدت» حفظ کرده بود زیرا زندگییی که میکردیم ما را ذرهذره با سکتههای قلبی، غدههای سرطانی یا افسردگی میکُشت. امروزه اما پوستهی روابطِ اجتماعی سرمایهدارانه ازهمشکافته و ما بروزِ خشونتِ ساختاریِ برآمده از این روابط را به چشم خود میبینیم. اکنون فریادِ جمعی در این جمله بیان میشود: «شیلی بیدار شده است»
در نهایتِ مضحکهبازیِ این جهان واژگونه، سیاستبازانِ چسبیده به قدرت میکوشند با استفاده از گفتمانِ کهنهشان برای ارشادکردن و مقصرساختنِ ما، ما را به تفرقه بکشانند. برای مثال، در روزهای اخیر شکل جدیدی از تظاهرات پدیدار شده است. مردم جلوِ رفتوآمد را میگیرند، رانندگان باید از خودروهاشان پیاده شوند و با مردم برقصند تا اجازهی عبور به آنها داده شود. یکشنبه بعدازظهر، یک شهروندِ آمریکایی که از وسط یکی از این تظاهرات میگذشته بهسوی معترضان شلیک کرده و گفته است که با این کار از خودش «دفاعِ مشروع» کرده است. پس از این ماجرا، دولت اینگونه تظاهرات را به عنوان “شکنجهی روانی” ممنوع کرده و دولتمردان به مردم میگویند این گونه تظاهرات یک «عمل فاشیستی است،شکلی است از تحقیر برای بالابردن منزلتِ خودتان تا به عابران بگویید زندگیتان متعلق به خودتان نیست و ما آن را کنترل میکنیم و شما باید فقط هرچه ما میخواهیم انجام دهید.» براستی که چه حرفهای مهملی! برای این حضرات، این شکل از ملاقات و آشناییِ اجتماعی با خشونتِ نابودسازیهای نازی قابل مقایسه است زیرا پوستهی رواننژندیشان مانع از هرگونهی حرکت خودانگیخته است و، برای نخستین بار، در برابرِ فَوَرانِ سرزندگی، دردِ وحشتناکِ یخزدگیِ خود را احساس میکنند. آنها نمیتوانند بازیکنند؛ تنها چیزی که میتوانند بخواهند این است که ما در سکوتِ فقدانِ زندگیشان برای لیسیدن چکمههاشان حاضر باشیم. آنها جلیقههای زرد[i] برتن کردهاند، مجهز به سلاح بیرون آمدهاند ( راکت بیسبال، چوبِ پرتابِ توپِ گلف، تپانچه) و با خواندن سرود ملی برای دفاع از این جهانِ درحال فروریزی دعا میکنند و مدعیاند که مردمی که در تظاهراتها خوردنی و نوشیدنی به تظاهرکنندگان میدهند از سوی سازمانهای بینالمللیِ چپ حمایت مالی میشوند. چه مفلوکهایی! اینها هرگز معنای همبستگیِ انسانی را نشناختهاند و فکر میکنند همهچیز، حتا همدلی و احساسِ دردِ مشترک، خرید و فروش میشود.
هستند کسانی که در هراساند که مبادا این قیام با یک حمام خون پایان گیرد. من میدانم که خون ریخته خواهد شد، چه توسط نیروهای انتظامی تا بتوانند ما را درهمکوبند، و چه این که ما بتوانیم آنها را منحل کنیم تا هم از شرِ آنها و هم از اجبار به کارِ مزدی برای همیشه رها شویم. اما با وجودی که هیچ تضمینی برای پیروزی نهایی بر نظامِ تولیدیِ کالایی نیست، این گسست چنان لذتِ جمعییی برایمان به همراه آورده است که،اینجا و اکنون، پیروزیِ جنبش علیه ناــزندگیِ سرمایهدارانه را در بر دارد.
هرچند آنها همچنان میخواهند به مکیدنِ خونِ ما ادامه دهند و ما را به از سرگرفتن کار و بار به شیوهی قبل و زندگی کردن برای خریدن مجبور کنند، هرچند میکوشند با اهدایِ توزیعِ دیگری از فلاکت و بینوایی انرژی این قیام را کانالیزه کنند، ولی ماسکِ رفاهِ اجتماعی از چهرهی قدرت فروافتاده است. برای اولین بار ما بهطور جمعی، و بدون ترس، چهرهی قناسِ حامیپروریِ سیاسی، ماهیتِ خشونتِ دموکراسی، کلبیمنشیِ ادارهکنندگانِ بازسازماندهیِ اجتماعی و تروریسم دولتِ مافیایی را ملاحظه میکنیم و پی میبریم که جز یک گزینه نداریم: آزادساختنِ خود از یوغ بردگیِ خودخواسته و سازماندهیِ تولیدِ همهی جنبههای زندگیِ اجتماعیمان.
بیش از بیست روز از این کار جمعی میگذرد. ما هنوز بیداریم، زندهتر از همیشه. آنقدر از ما ستاندهاند که حتا ترسمان را هم از دست دادهایم. با یا بدون فراخوانِ اعلامشده، انبوه مردم در بسیاری از شهرهای شیلی به خیابانها آمدهاند. چنانکه گویی مبارزه برای زندگی به شیوهای از زندگی تبدیلشده است.
مردگانِ ما الهامبخش ما شدهاند تا به ظهور زندگی تازهای در وجود خویش رو آوریم.
ترجمه از اسپانیایی (شیلی) به فرانسوی : مارینا اورکیدی Marina Urquidi
[i] – در شیلی، این طرفدران دولتاند که جلیقهی زرد پوشیدهاند!
کاری که با خداست مُیَسَّر نمیشود
تا ما خدا شویم و برآریم کار خویش
با سلام
در ادامه دیدگاه و پرسشی که در ذیل پستِ پیشین، «باززاییِ انسانیت یگانه رشدی است که برای ما دلپذیر است»، طرح کردم و در رابطه با این بند نامه بالا:
“هستند کسانی که در هراساند که مبادا این قیام با یک حمام خون پایان گیرد… میدانم که خون ریخته خواهد شد، چه توسط نیروهای انتظامی … چه این که ما …”، چیزی که مدتها ذهنم را عمیقاً به خود مشغول کرده شیوه مبارزه گاندیِ فقید برمبنای فلسفه آهیسما، عدم خشونت، و امکان ثمربخشی و رهاییبخشیِ آن است (بهویژه با عطف توجه به تجربه تاریخی گاندی و مردم هند در مبارزه با استعمارِ اَنگَلستان! -البته به مردمِ اِنگِلستان جسارت نشود، مراد حکومت است)
آیا خشونت و خونریزی در جریان انقلاب امری اجتنابناپذیر است یا نه، براستی میتوان بدون آن هم علیه سلطه و وضع موجود انقلاب کرد!؟
این پرسشی است بنیادی که بهویژه در طرحِ انقلابِ رمانتیستی و شاعرانه – شعر به معنی فراگیر و عمیق کلمه و آنطور که برای مثال در مطلبِ درخشانِ “شاعرانهسازیِ هستی” منتشرشده در همین وبسایت، مراد میشود – باید به آن اندیشید و تا حدّ امکان پاسخ یا پاسخهایی درخور و راهگشا برای آن یافت.
چنین باد!
دراینرابطه مطالعهی مطلبِ
https://ghkeshani.com/frommaterialtospiritualworldhamidnouhi/
و کتابِ
http://www.hamidnouhi.com/Resources/az-nasoot-ta-lahoot.pdf
را پیشنهاد میکنم.
مایهی خوشحالی است که با بهروز عزیز و دوستان و مخاطبان محترم دراینبارهی به زعم خود حیاتی گفتوگو کنیم.
با سپاس و ارادت
با قدردانی از این دلواپسی انسانی شما، میکوشم در تداوم این بحث بنیادی ادای سهم کنم.
دعوتی به تأمل:
بریده ای از نوشتهی “گاندی چه میگوید؟ در باب خشونت پرهیزی، مقاومت و شجاعت”:
بهای جانهایی که طیّ مقاومتِ خشونتپرهیز از دست میروند، هر قدر هم که سنگین باشد، باز از هزینهی شورش خشونتبار کمتر است. ضمن این که مبارزهی بیخشونت، از آیندهی بهتری خبر میدهدتا مبارزهی مسلحانه.
“خشونت ممکن است یک یا چند حاکمِ بد را نابود کند، اما “بد” های دیگری به جایِ ایشان ظاهر خواهند شد.”
اگر نقدی به نظریهی خشونتپرهیزیِ گاندی وارد باشد، این است: نظریهی او چنان شجاعتی میطلبد که از ظرفیت بیشترِ انسانهای فانی بیرون است.
فرضِ محوریِ دکترینِ او این است که در رویارویی با شرّ، مقاومتِ بیخشونت، نهتنها اخلاقیتر از خشونت است، بلکه بدون اِعمالِ خشونت، به همان دستاوردهای مقاومت خشونتبار میرسد.
این ادعایی است که هنوز نمیتوان در بارهاش داوری کرد.
همانطور که “آرونداتی روی” نویسندهی نامدارِ هندی میگوید، قطعا محل تردید است که مقاومت بیخشونت بتواند در برابر دشمنی بیرحم، که دُور از چشمِ مردم و داوریِ عمومی عمل میکند، هیچ کاری از پیش ببرد.
اما آنچه با اطمینان میشود گفت این است که نتایج مقاومت ِ خشونتبار در بهترین حالت، درهم و برهم بوده است.
انقلابهای خونین، از فردای روزِ پیروزی با نومیدی همراهاند. در هیاهویی که همه میخواهند خود را به نوک هرم قدرت و خواستهها و آرزوها برسانند، ظاهراً آنها که دستشان به خون آغشتهتر است، پیش از دیگران به مقصد میرسند.
چالش فراروی نسلِ جوانی که قدم در راه مبارزه میگذارد تا جهان نوینی پیافکند، این است که بیاِعمالِ خشونت تا کجا میتواند پیش برود.
هر چه بیخشونتتر جلو برود، محتمل است که آن جهانِ نوین، جهانی بهتر باشد.
متن کامل:
https://ghkeshani.com/whatgandhisays/