برای یک (یا بیشتر از یک) شب ۴ اوتِ جدید [1]
آه، چه جور هم! این را قبول کنیم که مانو[2] احساساتیمان کرد. صدایمان را شنید. باید گفت با گوشپاککنهایی به بزرگی تیرک که پرستاران برایش تهیه کرده بودند حتماً گرفتگی مجرای گوشش برطرف شده بود . فکرش را بکنید او از وقتی رئیسجمهور شده، هر چه کرده، برای ما بوده است. ما را خیلیخیلی دوست دارد! به خاطر ما بوده که CSG ( پرداختِ سهم مالیات اجتماعی عمومی ) را بالا برده، APL ( کمکهزینهی مسکن ) را کاهش داده و عوارض بر سوخت را بیشتر کرده است. ماکرون همه این کارها را برای خوشبختی ما، بهخاطر عشق به ما انجام میدهد. وقتی هم اینهمه تحقیرمان میکرد باز از سر عشق بود تا وادارمان کند از بهترین بخش وجودمان مایه بگذاریم.
گواهِ این عشق : او آنقدر ما را دوست دارد که فهمید بستهی قاقالیلیهای اعلامشده توسط نخستوزیر در هفتهی گذشته، واقعاً کافی نبوده است. این شد که او، با یک حرکت ناگهانی، چهار بسته قاقالیلی روی میز گذاشت. تا ما بفهمیم چه عشق بیکرانی به ما دارد.
خُب، درست است، با باز کردن این بستهها متوّجه میشویم که خیلی از قاقالیها خراب شدهاند یا آنقدرها هم تازه نیستند. و حتا یکی از بستهها پُر از بادِ هوای خالی است (چه تعداد از شرکتها حاضر خواهند بود پاداش آخر سال پرداخت کنند؟) و تازه، چه یک بسته چه چهار بسته، بههرحال فقط قاقالیلی اند. به منظور بازگرداندن میمونها به قفس و گوسفندان به آغل.
این را هم همه دیدند که ماکرون حتا وقتی خیلی با ملایمت حرف میزند، با تهصدایی از خضوعِ ساختگی و تمرینشده، همچنان خود را پادشاه میپندارد. تمام سعیاش این بود که به ما نشان دهد دارد از تالارهای زرین کاخ الیزه با ما حرف میزند. و این نکتهی ظریفِ چشمگیرتر از همه: روی میزش، که کفِ دستانش را به نشانهی وقار بر آن گذاشته بود، سرویسِ طلایی جمعوجوری زیر نورافکنها میدرخشید. و این هم برای مچلکردن ما بود. ماکرون جرأت کرد به ما، که با لقب « گُلتبارهای سرکش » مفتخرمان کرده، با خروسی طلایی پاسخ دهد[3] ( یا شاید هم با مرغی تخمطلا، ولی در این صورت پیاماش خطاب به کی بود؟)! او میگوید: این منام که در کاخهای قدرت زندگی میکنم. حتا اگر امروز با زبان خوشخوشانه با شما حرف میزنم تا این خشمِ بزرگ را آرام کنم، ولی بدانید که بااینحال شاه منام. و شما همچنان همان ژندهپوشان همیشگی هستید!
زیرا بهیقین، اصلاً قرار نیست سیاست حتا ذرهای تغییر کند. اصلاً قرار نیست که مالیات بر ثروتهای کلان (ISF ) از نو برقرار شود. قرار نیست که شرکتهای برخوردار از سودهای هنگفت به پرداخت سهمی وادار شوند. آلایندگان بزرگ هزینهای بپردازند (اصلاً دیگر سخنی در باره محیط زیست نیست). حتی تدابیری حداقلی برای افزایش واقعیِ حداقل دستمزد (SMIC) و دستمزدهای کم و حقوق بازنشستگیهای کوچک، یا برقراری مالیات بر ثروتهای کلان ISF در نظر گرفته نشده است. حال آن که تأمین هزینهی این تدابیر و چند تدبیر دیگر کاملاً در دسترس است: کافی است به کمکِ مضاعف به شرکتها در سال ۲۰۱۸، به تخفیفِ CICE ( اعتبار مربوط به رقابتمندیِ اشتغال)، که با آن رقمی بالغ بر ۲۰ میلیارد یورو درآمدِ تکمیلی وصول خواهد شد پایان داده شود ( در صورتی که تدبیرهایی که دیروز اعلام شد شامل فقط ۵ یا ۶ میلیارد یورو میشود ).
اما هیچچیز از همهی اینها به داوِ اصلیِ موقعیت کنونی واقعاً ربط ندارد. شاهک ما این را در اصل خوب فهمیده است اما سعی میکند آخرین ترفندش را به کار گیرد تا ببیند تا کجا میتواند ما را بار دیگر بهارزانی گول بزند. زیرا، همانطور که بسیاری از جلیقهزردها هم بهدرستی میگویند، چیز عمیقی تغییر کرده است، مردم زندگیشان را به دست گرفتهاند. آنان توانایی جمعی را تجربه کردهاند. ازاینپس احساس شادیِ مشترکی را که از این توانایی برمیآید میشناسند. میدانند که آنچه تا دیروز به ناممکنبودن شهره بود هنگامی که مردم بهپاخیزند و آزادیشان را به دست گیرند به ممکن تبدیل میشود. یعنی آنگاه که مردم دیگر نمیخواهند سرنوشتشان را در اختیار قدرت و نهادهایی بگذارند که ساختهشدهاند تا این آزادی را از آنان سلب کنند.
پس، آری نیروی خیزش میتواند قدرت حاکم را متزلزل کند. قدرتمندان به لرزه افتادهاند. آن هم نه فقط در فرانسه ( سرایت این جنبش به دیگر کشورهای اروپایی، که از هم اکنون آغاز شده است، نقشی تعیینکننده در پیروزی واقعی خواهد داشت ). فراروندِ کنونی بهاین آسانیها متوقف نخواهد شد. میلیونها نفر طعم آزادی را چشیدهاند و دیگر حاضر نیستند بهشیوهی پیشین زندگی کنند. موضوع دیگر قطره آبی نیست که ظرف را سرریز کرده باشد؛ بلکه سدی است که بر اثر امواج فروریخته است.
و این را هم دیدید که شاهکِ ما اعلام کرد که به جای برقراری مالیات بر ثروتهای کلان بزودی از آنهایی که بسیار ثروتمند اند خواهد خواست تا مسبب امر خیری شوند. ایام عید کریسمس است، دادن صدقهی کوچکی به فقیران فرانسه، آه که چه احساسبرانگیز است! اما او بهراستی در چه دنیایی به سر میبَرد؟ این همان حکایت ماری آنتوانت و کلوچههای اوست، به هنگامی که بیرون انقلاب آغاز شده است!
حال که سخن از انقلاب است، وقتاش رسیده که شب ۴ اوت جدیدی فراخوانده شود. آری این است آن اقدامی که تا حدودی در شأن موقعیت کنونی خواهد بود. وانگهی، ثروتهای کلان، اشرافِ امروزی، اگر که میخواهند بخشی از امتیازاتشان را نگهدارند باید این موضوع را بهآسانی درک کنند. بله، اگر ۵۰۰ تا از کلانترین ثروتهای فرانسه بپذیرند نیمی از داراییهاشان را در اختیار این تلاش ملی بگذارند میتوانند کشور را از بحرانی که در آن فرورفته است در آورند. پس بجنبید ای شانلها، هرمسها، لورهآلها، و سایرِ اوشانها و لاکتالیسها، شما میتوانید میهنِ درخطر را نجات دهید. بجنب برنار[4]، بعد از این چشمپوشیِ دلخراش هم هنوز حدود ۳۶ میلیارد یورو برایت باقی خواهد ماند. حتا اگر در ردهبندی فوربس Forbes هم چند پله اُفت کنی ( و این انصافاً آدم را از کوره به در میبرد)، آیا واقعاً در زندگیات تفاوتی احساس خواهی کرد؟ تازه بگذریم که همین داراییها فقط از سال پیش تا کنون ۱۷٪ افزایش یافته اند؛ و طیِ یک دهه سه برابر شده اند، بهگونهای که حتا اگر نیمی از این داراییها برداشته شود باز از سطح ده سال پیششان بالاتر خواهند بود. داراییِ ۵۰۰ تا از کلانترین ثروتها بالغ بر ۶۵۰ میلیارد یورو است! با نصفِ آن، یا مبلغِ رُندشدهی ۳۰۰ میلیارد یورو، دیگر نه برای تأمین هزینهی برنامههای موسوم به « گذارِ زیستمحیطی » ( ۱۰۰ میلیارد)، نه برای تأمین هزینهی اقدامات اجتماعی اضطراری یا سروسامان دادن به خدماتِ عمومی ( ۱۰۰ میلیارد ) هیچ مشکلی در میان نخواهد بود؛ حتا میتوان به کشورهای آفریقایی کمک کرد ( ۵۰ میلیارد ) و بدهیها را سبک کرد تا بارِ بودجههای آتی دولت کمتر شود ( ۵۰ میلیارد، میبینید که ما آدمهای معقولی هستیم !). خانمها و آقایانِ بسیار بسیار ثروتمند، با این اقدام نامتان در تاریخ ثبت خواهد شد! و تازه مهمتر از همه، شما با این کار خواهید توانست تسونامی جاری را متوقف کنید، و گرنه همهچیز را با خود خواهد برد. از جملهِ خودِ شما را.
و اما یک نکتهی دیگر: همانطور که میبینید هیچچیز انقلابی در این فراخوان نیست ( برای آنکه بتوان از یک شبِ ۴ اوت سخن گفت میباید از امتیازاتی صرفنظر کرد که فراهمساختن چنین ثروتهایی را میسر میکنند، مانند امتیازات ویژهی سهامداران و اعمال قدرتشان بر دستمزدبگیران ). پس اینجا منظور فقط کوتاه آمدنِ جزئی برای نگهداشتن بخشِ اصلی است. فراثروتمندان همچنان فراثروتمند باقی خواهند ماند. همچنان سودهای هنگفت خواهند برد تا بهشتاب صندوقهاشان را پُرکنند. علاوهبر این، آنها با این اقدام همچون نیکوکاران ملت جلوه خواهند کرد و مشروعیت بیسابقهای به دست خواهند آورد. با اینحال، بیمِ آن میرود که بهرغم محاسنی چنین بدیهی و معیابی چنین محدود، ثروتهای کلانِ ما برای این فراخوان گوش شنوا نداشته باشند. در اینصورت، برای خیزشِ جاری راهی نخواهد ماند جز اینکه پتانسیلهایی را که در همهجای فرانسه ، با عزم و هوشمندیِ براستی منقلبکنندهای در حال پاگرفتن است، به افقهای دورتر پیش براند.
آنچه که میلیونها نفر درحال حاضر تجربهاش میکنند این است که مردمی که بهپا میخیزند سرنوشتِ خود را به دست میگیرند. چنین مردمی میتوانند، به جای آنکه از توانِ جمعیشان به سودِ طبقهی سیاسی و نهادهای نمایندگی دست بردارند، خود را سازماندهی کنند و خودشان دربارهی شیوهای که میخواهند زندگی کنند تصمیم بگیرند. زاپاتیستهای چیاپاس که ۲۵ سال است این شیوه زندگی را تجربه میکنند، میگویند که ما میتوانیم بر خود حکومت کنیم و زمام امورمان را خود به دست گیریم، و کسانی را که از تجربهی آنها الهام میگیرند فرامیخوانند تا « شوراهای زمامداری » خودشان ( یا به هر نام دیگری که مناسب میدانند ) تشکیل دهند. در قیامِ کنونیِ جلیقهزردها، هستند کسانی که به تشکیل کمیتههای مردمی همراه با مجمعهاشان فراخوان دادهاند ( ر.ک. به فراخوان کومرسی ). کسان دیگری هم از تجربهی کمونهای آزاد نام میبرند، کمونهایی که برپایهی نیازهای واقعیِ همگان به زندگی جمعی ازنو خواهند اندیشید و خواهند توانست برای پراختن به داوهای منطقهای و ملی بهصورت فدرالی سازمان یابند.
دیگر اینکه، وقتی اینهمه جلیقهزرد میگویند که دیگر حاضر نیستند آنگونه که سالهای آزگار زندگی کردهاند زندگی کنند، معنایش این است که باید سازماندهی جمعی ازنو اندیشیده شود، و مشخصاً برمبنای این پرسش که: به چه شیوهای میخواهیم زندگی کنیم؟ و این پرسش دقیقاً همانی است که امروزه برمبنای اصولی خاص کنار گذاشته شده است. زیرا روالِ جهان کنونی با دستور قاطع [امر به معروفِ] دیگری تعیین میشود: امرِ اقتصاد. اقتصادی که تولیدپرستیاش با ضرورتِ سودجویی، بهویژه سودِ شرکتهای غولپیکر تراملیتی و بازارهای مالی، تمشیت میشود. اقتصادی که رشدِ بی حد و مرزش به وضوحی بیشازپیش منفصل از نیازهای واقعیِ انسانهاست و آشکارا مسؤول دور جهنمیِ صدور گازهای گلخانهای و تخریبِ تعمیمیافتهی موجودات زنده است، یعنی همان دو عاملی که ما را به سوی فاجعه میبرند.
مرغ تخمطلا چیست: همین فرانسهی فرودست است که دارد جان میکَند و دولت میخواهد زیر بار مالیات و عوارض دخلاش را درآوَرَد. همهی آن کسانی هستند که ثروتِ این کشور را به نفعِ کشیشانِ اعظمِ [5]CAC40 تولید میکنند. سیارهی ماست که تولیدگرایی برخاستهاز الزام سودجویی در حالِ به نابودیکشاندن و تبدیل کردناش به سیارهای غیرقابل زندگی است. زندگیِ بر روی کرهی زمین است که زیر نفسهای سوزانِ اژدهای هفتسرِ سرمایهداری به حال احتضار درآمده است.
عزل ماکرون و تمامی قدرتِ فرادست.
مسدودکردنِ ماشینِ جنونزدهی اقتصاد، که سیاره را ویران کرده است.
زندهباد خودزمامداریِ مردمی!
زندهباد کمونهای آزادِ فرانسه و جاهای دیگر!
زندهباد زندگی برازنده برای همگان، با پاسداری از حرمتِ زمین
سانکریستوبال دو لاس کاساس – چیاپاس
سال ۲۵ خیزش زاپاتیستی
سال ۱ خیزش جلیقهزردها
و خشمهای بسیار رنگارنگ
ژروم بشه، Jérôme Baschet
۱۱ دسامبر ۲۰۱۸
[1] – شب چهارم ماه اوت ۱۷۸۹، مجلس مؤسسان لایحهای تصویب کرد که به موجب آن امیتازات و حقوقِ ویژهی فئودالی و اشرافیت ملغا شد.
[2] – شکل تصغیری امانوئل (ماکرون )
[3] – کلمهی فرانسوی Gaulois ، با تلفظِ گلوا، یعنی برآمده از اقوام گل، گلتبار. خروس نشانهی قوم گل در فرانسه است. ماکرون یک بار بهطعنه فرانسویان امروز را دچار روحیهی یاغیگری و سرکشیِ گُلها دانسته بود، زیرا به راحتی زیر بارِ اصلاحاتِ پیشنهادی دولتاش نمیروند.
[4] – برنار آرنو Bernard Arnault، ثروتمندترین شخص فرانسه و اروپا و در جدول ردهبندی Forbes چهارمین ثروت جهانی سال 2018.
[5] – شاخص بورس پاریس
یرگردان دیگری از همین متن به قلم نادر تیف:
https://siahmosht.wordpress.com/author/siahmosht/