یادآوریِ چند راهنشانه برای بهتر پیبردن به منظور و معنای این متن:
۱. یکی دیگر از مفاهیم بسیار مغشوش و مخدوش در واژگانِ سیاسیِ مدرن ــ در سرزمینِ ما غلیظتر از جاهای دیگرــ دموکراسی است حتا وقتی آن را به واژهی فارسیِ مردمسالاری ترجمه میکنیم.گواهِ گویایی از این سردرگمی را، نمونهوار، در برنامههایی چون «پرگار» در تلویزیون بیبیسی یا در برنامههای مشابهاش در باباسیهای دیگر میتوان دید. صدا و چهرهی یکی از کارشناسان و پژوهندگان، این « میهمانان» عزیز دردانهی میزبانان، در یکی از این گونه مناظرهها سخت در حافظهام نقش بسته که با لحنی آزارنده، آمیزهای از قلدری داشمشتیانه و فضلفروشی واعظانه، همگی را به سجده در آستان « دموکراسی» همچون ارض موعود فرامیخواند. در قطبِ مقابل این رویکرد نیز، همان عنادِ مسلکی است که از کلمهی دموکراسی چون جن از بسمالله میترسد. در میانهی این دو قطب هم، بینشِ چپولانهای است که با تعریف دموکراسی بهمثابه « آزادیهای صوری» و « لیبرالی» برای گرفتن ماهی از گودالهای قدرت مدام آبهای نظری و عملی را گلآلود کرده است. نمونههای روشنفکرانهی غربیاش، بدیو، ژیژک و شرکا هستند که با « اندیشهی صدر مائو»، « حزب طراز نوین» و « فرضیهی کمونیسم»، یعنی استالینیسمی بهروزشده، الگو و مراد پسامدرنیستهای وطنی اند.
نظرِ انتقادی من به این پدیده همان نظری است که در گذشته اینگونه بیاناش کرده بودم:
« نشانهی آشکارِ اين تشتّت را میتوان در سلطهی نگاهی مانَوَی، در قالبِ خدايی يا اهريمنی ديدنِ تحولِ تاريخیِ جوامعِ اروپایی بازيافت. بیترديد هيچيک از دو قطبِ اين اتوپیسازیِ مثبت و منفی قدرتِ درک و تشخيصِ واقعيتِ پديدههای مثبت و منفی در اين جوامع را نداشته و نخواهد داشت. اما اگر واقعياتِ زندگیِ اجتماعیِ ما خود به خود ارزش و اعتبارِ عنادِ مسلکی را از رونق افکنده است، در عوض تشديد نوعی جهالت و تجاهل در قطبِ ديگر را دامن زده است. هم از اينرو اطلاعاتِ سوپرمارکتی با چاشنیِ تحليلهای مطبوعاتِ مافيايیِ “جهانِ آزاد” هنوز اروپا را در “عصرِ روشنگری” جامیزند تا اين واقعيت را پنهان نگاه دارد که باطریِ دستگاهِ وهم و ستم، تاريکانديشی و توتاليتاريسم، اکنون مدتهاست در بانکِ صادراتِ دموکراسی اروپايي نيز شارژ میشود. از سوی ديگر همين جهالت و تجاهل هرگونه انتقادِ ريشهيی از دموکراسیهای موجود را حرام میشمارد. حال آنکه اولاً دموکراسی سياسی، تازه به معنای واقعی و نه مافيايی آن، هرگز نمیتواند هدفی فینفسه باشد و ارزش و اعتبارِ آن در امکانِ فراگذشتن از آن و رسيدن به رهايی تاريخی- انسانی از طريقِ امحای اربابسالاری است.»
نشریهی طنز و نقدِ اجتماعی کَنَر آنشِنه[۱] در فرانسه، این عبارت را سرلوحهی رویکردِ مطبوعاتی خویش قرار داده:
« آزادی مطبوعات فقط وقتی فرسوده میشود که به کار گرفته نشود». میتوان گفت این امر در بارهی همهی آزادیهای دموکراتیک صدق میکند. ارزش و کیفیتِ آزادیها در امکانهایی است که به شعور و عملِ انسانها برای آفریدنِ خوشبختی و آزادشدنِ فردی و اجتماعی از قید زور و اربابسالاری میدهند.
۲- سیاستهای « آمایشِ سرزمین» ( یا عمران منطقه) در فرانسه نیز مثل هرجای دیگر ویرانی و کراهت بسیار به بار آورده و میآورد. یکی از این برنامههای آمایشی یا عمرانی حدود پنجاه سال است با عنوانِ zone d’aménagement différé ، به معنی « منطقهی آمایشی بهبعد موکولشده» ( و شکلِ اختصاریِ آن zad) طرحِ احداثِ فرودگاهِ عظیمی در ناحیهی نوتردام دِ لاند Notre-Dame des Landes در سر دارد. اکنون چند سالی است که اعتراض عملی و نقدِ ریشهای به چنین طرحهایی به عرصهای برای همسازگانیِ مبارزاتِ گوناگون تبدیل شده است. جالب اینکه با نوعی مضمونربایی یا دخلوتصرف در کلمات و عبارات، این گونه اعتراضها و مبارزات همان علامت اختصاری zad را اینبار با عبارتِ Zone à défendre به معنی « منطقهای که باید از آن دفاع کرد»، یا « دفاع از منطقه» از آنِ خود ساخته است. و فردِ فعال در هر « زاد» خود را زادیست zadiste مینامد. جمعها یا کلکتیوهایی که به اسمِ zad در گوشه و کنار فرانسه شکل گرفته است بسیار فراتر از چارچوبِ سیاسی ـ ایدهئولوژیکِ رایجِ « دفاع از محیط زیست»، دربرگیرندهی عناصرِ نظری و عملی رادیکال و جامعی است و از همینرو زهدانِ تغییرِ چشماندازهای فراگیر.
در اکتبر ۲۰۱۴ در جریان یورشِ پلیس و گاردِ ویژهی فرانسه به یکی از همین zad ها ، که در اعتراض با احداثِ سدِ سیونس در منطقه تارن شکل گرفته بود، جوانی به نام رمی فرس در شهر تسته Teste کشته شد.
این گونه مبارزات و شکلهای تکوین نظری و عملیِ آن متأسفانه در زبان فارسی بازتاب و بازاندیشی چندانی برنیانگیخته است. از علاقمندان دعوت میکنم برای نمونه به این سایتها مراجعه کنند:
سایتی به همین نام zone à défendre و به چندین زبان:
و این وبلاگ شامل نوشتههای خبری و تحلیلی بسیار در بارهی zad ها در فرانسه، جنبش زاپاتیستها و نوشتههای لیبرتر ( به فرانسوی):
سرانجام اینکه، Vinci ( ونسی به تلفظ فرانسوی، وینچی به تلفظ ایتالیایی) نام شرکتِ چندملیتی غولپیکری در عرصهی ساختوساز است، از ساختن زندانهای مدرن تا اتوبانها و فرودگاهها و دیگر چیزها.
پس از مدتها اعتراض و مبارزه علیه طرح احداث فرودگاه در نوتردام دِ لاند، هفتهی گذشته دولت فرانسه یک همهپرسیِ « دموکراتیک» اما قلابی و جعلی و گولزننده به راه انداخت. با برندهشدن در این « رأیگیری» کذایی حالا دولت و سرورانِ دولت درندهتر از پیش دندانِ خشم نشان میدهند و میگویند فرودگاهشان را به هر قیمتی خواهند ساخت. اما نبرد و ایستادگی در برابرِ این طرح خاموش نشده است.
اعلامیهی کوتاهی که ترجمهی فارسیاش را اینجا میخوانید در پشتیبانی از این ایستادگی نوشته شده است.
پشتیبانی از جنبشِ « دفاع از منطقه» (Zad) در نوتردام دِ لاند.
در همهجای جهانی که شرکتهای مالی و چندملیتی بهطور سیستماتیک آلوده و ویراناش میکنند، جنبشهایی از مقاومت پدید میآید تا از آنچه هنوز از زندگی و از گوناگونیِ زیستی باقیمانده دفاع کنند و در مقابل خشونتِ مافیاییِ سود و دیکتاتوری پول بایستند، دیکتاتورییی که اغلب بیآنکه حتا به دستاویزهای مذهبی یا ایدهئولوژیک نیازی داشته باشد، بربریت میپراکند.
در بطنِ بههمآمیختگی و درهمآشفتگیِ ارزشهای کهنه و نو، قلمروها و سرزمینهایی زاده میشوند که همبستگیِ انسانهایی متشکل از زنان و مردان میکوشد تا آنها را از چنگِ کالا و دولتی که ژاندارمِ کالاست آزاد سازد. مطالبهی اولویتِ انسانیت بر اقتصاد نیروی محرکِ جنبشی شده است که در نوسان است، فراز و نشیب دارد، و گاه به نظر میرسد از میان رفته است، اما پیوسته با سماجتی فزونییافته باززاده میشود. جنبش « دفاع از منطقه» در نوتردام دِ لاند برخاسته از چنین گرایشی است. این جنبش امروزه در حال تحققِ طرحی است که چندملیتیها و دولتِ گوشبهفرمانِ آنها برای نابودکردناش تلاش میکنند. از آنجا که سرکوبگریِ پلیسیِ صرف ممکن بود با حساسیتهای عمومی برخورد کند ( آنچنان که در جریان مبارزه با ساختنِ سّدِ تسته Testet پیش آمد)، لودهگری حکومتیْ دلقکبازیِ شهروندی را فراخواند و یک همهپرسی به راه انداخت.
با دادنِ حقِ آزادیِ حرف زدن بنابر اصلِ « نیمساعت به هیتلر، نیمساعت به یهودیان»، احتمالِ غافلگیرشدن چندان زیاد نبود. اگر حکومت، که در موردِ پیشنهادِ یک همهپرسی برسرِ ماندن یا بیرونرفتن از اتحادیهی اروپا بسیار مردّد است، ابتکارِ عملِ رأیگیری بر سرِ انتخاب میان Vinci و یک مشتِ آدمِ عاشقِ سبزهزار را به دست گرفت، به این دلیل بود که از نتیجهی این رأیگیری همانقدر مطمئن بود که هالوها مطمئن بودند، هالوهایی که همچنان رژیمِ فاسدی را که سرسپردهی الیگارشیهاست و سیارهی زمین را به زیرِ چرخغلتانِ سوددهی کشانده است، دموکراسی مینامند.
همانگونه که زاپاتیستهای چیاپاس نیز تجربهاش کردهاند، میان انسانهایی که حقِ زندگیکردن را مطالبه میکنند و مراجعِ دولتی، سیاسی و بوروکراتیکی که ضمانتکنندهی مسمومسازانِ کشتوصنعت، آلایندگانِ پتروشیمی، منظرهسازانِ گازِ شیست، معادنِ طلا، کارهای عظیمِ « عامالمنفعه»، همکاران و رقیبانِ گلدمنساکس و انواع و اقسام دیگرشان هستند، هیچ دیالوگ و گفتوشنودی ممکن نیست.
زندگی یگانه سلاحی است که نمیکُشد. زندگی یگانه راهِ دفاعِ ماست. راهحلهای از بالا صادرشده راهحل نیستند. همهچیز از پایه میآید و باید در پایه بماند. زندهباد سرزمینها و قلمروهای آزادشده از طعمهجوییِ دولتی و کالایی!
همبستگی بدون مرز. ۲۷ ژوئن ۲۰۱۶
[۱] – Canard enchaîné ، (اردکِ زنجیری)، اردک یا مرغابی در فرهنگِ کوچه یا زبان عامیانه و خودمانیِ فرانسوی، به معنی روزنامه است. این نام از روی طنز و طعن به واقعهی سانسورِ نشریهای به نام « انسانِ آزاد» در ۱۹۱۵ انتخاب شد.