در این چند روزی که آمیزهای از کوفتِ کورونا و کلبیمسلکیِ دولت مافیایی در بیاعتنایی به وضعیت وخیمِ خانههای سالمندان، تنِ مارسل مورو را در قعر عفن خود خاموش کرده است، شرارههای ذهن و زبانِ شاعرانه و عاشقانهی او هر لحظه در اعماق وجودم روشنتر میشود. مثل همیشه، خواندن صفحاتی از هر کتاب او، در من اثری از شفا و گرما میآفریند، و آتش میل به ترجمهی متنهای دیگری از او را در من شعلهورتر میکند. اما...
هنرهای دل و اندرونی
دو سال پیش در ایامی مشابه، در معرفی مارسل مورو و ترجمهی قطعهای از او نوشته بودم:
سیلِ فقیرسازیِ آگاهی این روزها چه آزارنده است برای اذهانی که در پروای غنیسازی شعورِ خویشاند. گاهی عصاره و لب و لبابِ جامعهی نمایشگریِ یکپارچه برای هر چشم غیرمسلحی نیز برملا میشود.
مارسل مورو، سنگرِ امروزِ من
سیلِ فقیرسازیِ آگاهی این روزها چه آزارنده است برای اذهانی که در پروای غنیسازی شعورِ خویشاند. گاهی عصاره و لب و لبابِ جامعهی نمایشگریِ یکپارچه برای هر چشم غیرمسلحی نیز برملا میشود. بیبی سیها و بابا سیهای نمایش یکریز خبرنگار و کارشناس و تحلیلگر عَلَم کردند تا به ما بقبولانند « اتفاقی تاریخی» لحظه به لحظه در شُرفِ وقوع بوده و سرانجام به وقوع پیوسته است. باید برای در امان ماندن از سیلِ...