گسستن از نظام همانگونه که پیشتر توضیح دادیم، رادیکال بودن یعنی این نظام و سیستم را با در نظر گرفتن ابعادِ چهارگانهی اقتصادی، تکنولوژیک، فرهنگی و سیاسیِ آن مؤاخذه کردن و علتِ مسأله دانستن ــ و مجموعهی این ابعاد را بدون نادیده گرفتن هیچکدامْ موضوعِ نقدِ یگانهای قرار دادن. اما نقد برای رادیکال بودن باید همچنین این مؤاخذه را چنان ژرفا بخشد که موجبِ گسستی راستین از این سیستم شود. و این مشخصاً...
در شناختِ رادیکالیته؛ بخش دوم
بااینحال، موفقیتِ سرمایهداریِ صنعتی فقط در صورتی میسر بود که بتواند الگوی انسانشناسیکِ خودش را ـ یعنی الگویی فرهنگی ـ در انطباق با گسترشیابیاش از خود تراوش دهد، و این الگو به تدریج جانشین الگوهای پیشین شد: انسانِ اقتصادی Homo œconomicus ، یک انسانِ محاسبهگرِ عقلانی ( امری که الزاماً به معنی برخورداری از درایت نیست ) که همواره در پیِ منافع خصوصیِ خویش است. خطا خواهد بود اگر دامنهی این...
در شناختِ رادیکالیته؛ دنباله و افزودهای بر نقد فرنچتئوری
چندی پیش دوستم پاتریک مارکولینی چند جلد از کتابهای انتشاراتِ L’échappée را که مسؤولیت مجموعههایی در آنجا برعهدهی اوست ، برایم فرستاد. عنوانِ یکی از این کتابها « رادیکالیته؛ ۲۰ اندیشمندِ بهراستی منتقد » است. با خواندن مقدمهی کتاب و همسویی و اشتراک چشماندازی که میان آن و کتابِ بهتازگی منتشرشده در بابِ نقد فرنچ تئوری دیدم، دریغم آمد که دستکم و فعلاً ترجمهی همین مقدمه را همچون افزودهی...