
در این چند روزی که آمیزهای از کوفتِ کورونا و کلبیمسلکیِ دولت مافیایی در بیاعتنایی به وضعیت وخیمِ خانههای سالمندان، تنِ مارسل مورو را در قعر عفن خود خاموش کرده است، شرارههای ذهن و زبانِ شاعرانه و عاشقانهی او هر لحظه در اعماق وجودم روشنتر میشود. مثل همیشه، خواندن صفحاتی از هر کتاب او، در من اثری از شفا و گرما میآفریند، و آتش میل به ترجمهی متنهای دیگری از او را در من شعلهورتر میکند. اما...