امروز صبح پیامی از یکی از دوستان عزیزم دریافت کردم که از من خواسته بود ترجمهاش از بند ۹ دجال نیچه را ببینم و نظرم را دربارهاش به او بگویم. در ضمن در مورد انتخاب معادل فارسی، دجال یا ضد مسیح، برای واژهی Antéchrist هم از من پرسیده بود.
انگشت زنهار اما نشانهی فلاکت
امشب در بخش دیدگاههای وبسایت، در رابطه با بررسی نقادانهام در ترجمهخانه از ترجمههای فارسیِ « شاعران زرتشت»، پیام کوتاهی دریافت کردم از سوی فرستندهای که نام « مهرنوش » را برای خود در این تماس برگزیده اما پیام خود را بدون نام و با فورمول « با احترام » تمام کرده است.
من قبلاً با شیوههایی چون مسکوت گذاشتن و بایکوت کردن نقد روبهرو شده بودم ولی ندیده بودم کسی واکنشی اینگونه به نقد نشان دهد.
تفسیرِ « در بارهی شاعران »
مقدمهای بر ترجمهی این تفسیر.
۱- امروز فرصت یافتم ترجمهی تفسیرِ پییر ابر سوفرَن بر قطعهی « در بارهی شاعران » را تمام کنم. همان طور که گفتم این تفسیر برگرفته از اثری پنج جلدی است که ابر سوفرن به تحلیل و تفسیرِ موشکافانه و دقیقِ چ.گ.ز اختصاص داده است. و این کار بزرگ را در تداوم و تکمیلِ اولین کتابش، شرحی بر پیشگفتارِ زرتشت، انجام داده که ترجمهی فارسیاش در نشر بازتابنگار چاپ و پخش شده است.
شاعران زرتشت، بخش سوم
در ترجمهی « دربارهی شاعران» بر اساسِ بازبینی ترجمهی داریوش آشوری، توضیحِ تغییرهای جزئی، ذوقی و سلیقهای ( مثلِ « دروغگو» به جای « دروغزن ») را ضروری نمیدانم. اما در بارهی معادلهای پیچیده و چندمعنا توضیحی مختصر خواهم داد.
شاعران زرتشت بخش دوم
پس از نکتههایی که در بخش پیشین مقدمهی این مقاله شد، اکنون میخواهم با بازبینیِ ترجمهی داریوش آشوری از قطعهی « شاعران » در چ.گ.ز. بکوشم ترجمهی جدیدی از آن ارائه دهم. نخست به پیشنهادِ بهجای یکی از دوستان، یادآوری میکنم که طرح ترجمهی چنین گفت زردشت با همکاری و مشارکتِ اسماعیل خویی آغاز شده است و سپس با کوشش داریوش آشوری به پایان رسیده است.
شاعرانِ زرتشت در ترجمهخانهی من
در نوشتهی پیشینام به این موضوع اشاره کردم که درکودریافت من از شعر در پیوند با چشماندازی است که ابعادش از اواسط قرن نوزدهم با جریان شعرِ مدرن ( سپس بازتاب و پیامدش به صورت جنبشهای پیشاهنگِ هنری در قرن بیستم) و اندیشههای شعری ـ فلسفیِ نیچه شکل میگیرد.
تونالیتهی توتالیته: مرکبخوانی!
*
همیشه پیش از نوشتن، جملههایی به یادم میآید. جملههایی که در یکدیگر میپیچند و پژواکشان جملههایی دیگری را در ذهنم به حرکت میاندازد. غلظت و تراکم افکارْ خودم را نیز به تحرک برمیانگیزد. پیادهروی و قدمزدن بهترین واکنش من در این جور وقتهاست. راه رفتن و اندیشیدن توأم با حس پدیدههای بیرون، غلیان درون را آهنگ میبخشد. ریتمِ اندیشهها، یا « اندیشیدنِ با پاها».
فراسوی خیر و شر، بند ۲۹۶
دیشب به هنگام نوشتن متنی و نیاز به یک نقلقول،بارِ دیگر ناگزیر شدم به دلیل نقص و اشکالِ ترجمهی فارسیِ موجودْ متن مورد استنادم را خودم ترجمه کنم. متنِ مزبور بند ۲۹۶ از فراسوی خیر و شرِ نیچه است. همانطور که قبلاً هم اشاره کرده بودم، متنِ فارسی این کتاب با عنوان فراسوی نیک و بد، به ترجمهی داریوش آشوری، ترجمهی خوبی نیست.
هم سال و هم سایه
آمیزهی زمانمندی، مکانمندی و روانِ انسان، یعنی موقعیتِ تاریخی ـ جغرافیاییِ او در پیوند با حالاتِ روانی، حسی و اندیشگیِ او، زندگی و سرنوشتاش را رقم میزند. زیستن در خطههای گوناگون جغرافیایی و فرهنگی بر اثرِ مهاجرت، یا گشایشِ ذهنیت و شناخت به آفاقِ متنوعِ حیاتِ انسانی، استنادهای تکتقویمی را میزداید و از غلظتِ گرایش به تکهویت بودن میکاهد. از اینرو اعتدالِ بهاری، نوروز و تحویلِ سالِ...
سرنوشت و سرنوشته
در نخستین روزهای بهارِ سالِ گذشته، در مقالهای دربارهی بنژامن پره، اَبل پاز و اکتاویو پاز نوشته بودم: