شعر، در شکلهای فرهنگیِ خود، جز تیرهترین چهرهاش را عرضه نکرده است، چهرهای که، در دلِ حافظهی خاستگاهیِ ما، در رؤیای آن است که به نیروی حیاتیاش بر هستیِ آدمیان پرتوافشانی کند. به کسانی میاندیشم که مرا با دهشهای خود، با سخاوتی که مایهی قدردانیِ من است، تغذیه کردهاند: لوکرِس، دانته، وینچی، جورجیونه، پاراسلس، بوش، رابله، بروگِل، کنوتزن، دیدرو، موتسارت، بوکِرینی، بلیک، شلی، فوریه،...
اطمینان و نااطمینانی
شماری از دوستان خوانندهی این وبسایت در هفتهی گذشته بازگشت و ازسرگیری فعالیت مرا با پیامکهای مهرآمیزشان در صفحهی فیسبوک خوشامد گفتند، در اینجا از لطفِ همهی آنها قدردانی میکنم. در ادامهی پیشدرآمدی که هفتهی گذشته نوشتم، حالا انتخابِ موضوع از میان موضوعهایی که بهصورت کلی و رویهمریخته مطرح کرده بودم، مرا بر میانگیزد تا با بسط همین انتخابِ موضوع و تبدیلاش به موضوعِ...
ترجمهی زیستهها
۱- دوریان آستور، یکی از نیچهشناسان فرانسوی، در مصاحبهای از جمله به این دو پرسش پاسخ گفته است: پرسش: نیچه پیش از هرچیز فیلولوگ بود. او چه برداشتی از زبان داشت و بهخصوص در بارهی کار ترجمه چه فکر میکرد؟ مسألهی ترجمه برای نیچه مهم بود، او بهخصوص در سالهای تحصیلیاش وقتی روی متون کهن کار میکرد، یعنی نوشتههایی به یک زبان مرده و اغلب همراه با نقص و از قلمافتادگیهای مهم، دشواریهای...
اثر ترجمههای بد
امروز به هنگام نوشتن مطلبی در بارهی زبان و بازی، و نیز استناد به متنهایی از نیچه، به مقالهای به زبان فارسی برخوردم که شباهتاش با موضوع مورد نظر نظرم را بهشدت جلب کرد. عنوان این مقاله « تفسیر فلسفه نیچه بر مبنای مفهوم بازی » است که در سومین شمارهی « حکمت و فلسفه »، پاییز ۱۳۹۳ منتشر شده است. ( و در اینترنت در دسترس است ).
ژانویهای دیگر با نیچه
در بهار سال گذشته، در آغاز مقالهای با عنوان ” نُتهایی در مقام سالِ نو” نوشته بودم:
« در ایام نوروز امسال با دوستانی صحبت از این به میان آمد که در این زمانه چهگونه میتوان بدون بغضی در گلو تبریک و شادباش سال نو گفت وقتی جایجای این سیارهی محزون در چنگال ستم رنج میکشد؟
ختنهسوران نیچه با شرکت حاجی هیتلر
سردرگمی و سرسپردگی اغلب اندیشهورزان ( روشنفکران ) ایرانی در تاریخ معاصر به گمان من میتواند دو صفت شاخص یا سرشتارِ اندیشهورزی در این تاریخ محسوب شود. منظور از سردرگمی همان confusion است که من گاهی به پیشنهاد حیدری ملایری آن را “پشش ” ترجمه کردهام. اصلیترین علتِ سردرگمی و پشش، فقر انسجام ِ نظری است. منظورم از سرسپردگی نیز انقیاد به ایدهئولوژیها، اتکا به مصادر و مراجع قدرت، و...
نتهایی در مقام سال نو
در ایام نوروز امسال با دوستانی صحبت از این به میان آمد که در این زمانه چهگونه میتوان بدون بغضی در گلو تبریک و شادباش سال نو گفت وقتی جایجای این سیارهی محزون در چنگال ستم رنج میکشد؟ از آنجایی که این پرسش ریشه و محورِ همهی پیوندهای من با ادبیات و هنر و منابع شناخت و آگاهی در تمام زندگیام بوده است، طبیعی است که نخست به یاد دو شاعر و آثارشان افتادم. رمبو و دو کتاب فصلی در دوزخ و اشراقها،...
مفهوم کودکی در اندیشهی نیچه و رائول ونهگم
( برگرفته از متن یک مصاحبه ) نیچه برای کودکی و کودکشدن معنای خاصی قائل است که اس و اساسِ اندیشهی او را تشکیل میدهد. در جریانهای لیبرتری و نقدِ رادیکال نیز، بهخصوص در آراء و آثار رائول ونهگم، کودکی از مفاهیمِ پایهای و همیشگی است. در زمینهی زبان و ترجمه نیز، در موردِ کلمهی کودک و مفهومِ کودکی و دالهای آن در زبان فارسی، در مقایسه با زبانهای اروپایی نکتههایی گفتنی هست. میکوشم تا با رعایت...
نیچه در قعر چاه افلاطون
در جریان نوشتن متنی بودم و در جایی از آن به نقلقولی از کتاب راهگرد و سایهاش ( که در ترجمههای فارسی با عنوان « آواره و سایهاش » منتشر شده ) نیاز پیدا کردم. گرچه به کیفیتِ بد ترجمههای موجود از این کتاب به فارسی واقف بودم اما باز به امیدِ صرفهجویی در وقت، به دو ترجمهی فارسی از این کتاب نگاهی انداختم. ای کاش چنین نمیکردم چراکه بار دیگر آه از نهاد و دود از کلهام برخاست، و ضرورتِ نقدی گیریم...
نیچه و رمبو در معرضِ عارضهی مشقِ ترجمه
۱-
رؤیا منجم در یادداشت خود بر اولین چاپ ترجمهاش از کتابِ نیچه با عنوانِ آنک انسان ( ۱۳۷۴، فکر روز ) پس از سپاسگزاری از ناشر و ویراستار در مورد انتخاب عنوانِ کتاب نوشته بود: « و من مثل کودکی که از فلسفه و منطق چیزی نمیفهمد دوست داشتم اسمِ آن را انسان مصلوب بگذارم، اما باورم بر این است که ناشر و ویراستار بیشتر از من میدانند، بیشتر از من نیچه را میشناسند و درست میگویند.»