برچسبنقد رادیکال و هنر

شاعرانه‌سازیِ هستی – درباره‌ی کاربردِ لغتِ « شعر » در آثارِ گی دوبور

  مقدمه- حال و خبر پس از سفر از نیچه این را هم آموخته‌ایم که هر نوشته‌ای ریشه در زندگی نویسنده دارد و خواه نا‌خواه نوعی اتوبیوگرافی است. مقاله‌ی حاضر، و ترجمه‌ی متنِ همراه آن را، پس از سفر اخیرم به ایران و چون پژواکی از زیسته‌هایم می‌نویسم. اگر می‌دانستم آمیزه‌ی بدترین و بهترین چیز را به چه صفتی باید نامید، آن را برای توصیف این سفر، و نیز، به گمانم، همه‌چیزِ زندگی در این روزگار، به کار...

عصرِ آفرینندگان، بخش دوم

شورِ آفریدن بذری است که نه زندگی بلکه زندگیِ انسانی از آن می‌روید. من هنوز ناامید نشده‌ام از این‌که فورمولِ « هیچ کاری به قدرِ آفریدنِ جهانی که ما را از بندِ کار برهاند ارزش ندارد » مسیرش را در ذهن و تنِ معاصرانم ادامه دهد. این فورمول هنوز فوایدی دارد، خاصه از هنگامی که توتالیتاریسمِ مالی با لوح‌زدایی از ارزش‌های قدیم آن‌ها را با تیغه‌ی تراشندی سوداگری بورسْ از درون تهی‌ساخته و بقایای هر کارِ...

عصرِ آفرینندگان،رائول ونه‌گم

در حاشیه‌ی مقاله‌های قبلی‌ام درباره‌ی هنر و فراگذری از آن، نوشته بودم که در تکمیل و توضیحِ این مبحث، و به‌خصوص نقدِ بینشِ توما ژانتی در پژوهشی که ارائه داده، لازم می‌دانم که دیدگاه و تحلیلِ رائول ونه‌گم را در این‌باره معرفی کنم. اینک انتشارِ بخش‌هایی از عصر آفرینندگان، نوشته‌ی رائول ونه‌گم را، آغاز می‌کنم.

نقدِ سیتواسیونیستی: پراکسیسِ فراگذری از هنر

باز هم دعوت به همکاری در ترجمه بنا را براین گذاشته بودم که همراه و در میان برنامه‌ی ترجمه‌های اصلی‌ام گاهی متن‌های دیگری را نیز ترجمه کنم. اما این متن‌های جانبی عملاً زمانی را که باید وقفِ آن کارهای اصلی کنم از من می‌گیرند. و خلاصه با این یک دست نمی‌توانم هندوانه‌های بیشتری بردارم! پس یک‌بار دیگر به خوانندگانی رو می‌آورم که علاقه و آمادگی برای ترجمه‌ی این گونه متن‌ها دارند. از جمله همین متنی که...

هنر و براندازی ــ بخش ۲

یادآوری مترجم:
به نظرم بد نیست چند نکته را به‌عنوان پیش‌درآمدی بر بخش دوم این مقاله مطرح کنم. دوست دارم این نکته‌ها را راه‌نشانه‌هایی برای خوانشی همه‌جانبه‌تر و عمیق‌تر از این متن تلقی کنید. دعوتی به کاربستِ « نگاهِ مرکب » در این زمینه نیز.

هنر و براندازی، دو قطبِ متعارض؟ فراگذری از هنر

نقدِ معنا و جایگاهِ هنر نقطه‌ی کانونیِ جنبش‌های پیشاهنگِ قرن بیستم، یعنی جنبش‌های دادائیستی، سوررئالیستی و سیتواسیونیستی بوده است.
در راستای اشاره‌ها و استنادهای پراکنده‌ای که پیش‌تر به این موضوع کرده‌ بودم قصد داشتم مبانی این فرایند را کمی مفصل‌تر تدوین کنم. اخیراً با خواندن دو متن در این زمینه بر آن شدم تا ترجمه‌ی آن‌ها در همین چشم‌انداز بگنجانم.

بایگانی

برچسب‌ها