در ئیمیلی که امروز از رائول دریافت کردم این جمله را خواندم: « ویلم و ژان بورگینیون چیزی را بیان میکنند که بیانگرِ احساسِ فقط من تنها نیست. منی که نه فرانسویام، نه جمهوریخواه، نه شهروند، نه شارلی. انگشتشمارند صداهایی که زبانِ حالِ آنچه ما هستیم باشند، یعنی انسانهایی که برای زندگی مبارزه میکنند، حال آنکه وحدتِ واقعیِ موافقان و مخالفان، حزبِ بهرهکشیِ تعمیمیافته، حزبِ تخریبِ سودآور و مرگ...
شارلی بودن یا شارلی نبودن؟ مسئله این نیست
یکی از دلایلِ تأخیرِ بارزِ من در سوار ِ شدن به قطارِ فیسبوک همین بود که مبادا مرا هم به حیطهی این عادت مرسوم بکشاند که بر سر هر موضوع و ناموضوعی « موضعگیری» و « اظهارنظر» کنم، و بهخصوص اینکه نتوانم با دیدن مواضع و اظهاراتی که به نظرم غلطانداز و هیاهوگری است سکوت و تأمل کنم. یعنی به شیوه و رویکردی برخلافِ تمایل و عادت همیشگیام دچار شوم. سلاحِ من در برابر هیاهو سکوت و فاصله بوده است، نه از...