دستهجنبش‌های رهایی‌جو

ترجمه‌ی تجربه

 

 
همیشه در کنار ترجمه‌ی نوشته‌ها و متن‌هایی که دوست دارم با دیگران تقسیم کنم، میل به ترجمه‌ی زیسته‌ها و تجاربِ دوستانِ غیرفارس‌زبانم نیز در من هست. هم به دلیل پیوند و خاطرات دوستانه‌ام با آن‌ها بر محور نزدیکی‌های اندیشگی و عاطفی، و هم به ویژه از آن‌رو که می‌دانم اگر چیزی در باره‌شان ننویسم بعید است به این زودی‌ها از آن‌ها و تجارب‌شان در زبان فارسی هم سخنی به میان آید و نامی برده شود.

پشتیبانی از جنبشِ « دفاع از منطقه» (Zad) در نوتردام دِ لاند.

یادآوریِ چند راه‌نشانه برای بهتر پی‌بردن به منظور و معنای این متن:
۱. یکی دیگر از مفاهیم بسیار مغشوش و مخدوش در واژگانِ سیاسیِ مدرن ــ در سرزمینِ ما غلیظ‌تر از جاهای دیگرــ دموکراسی است حتا وقتی آن را به واژه‌ی فارسیِ مردم‌سالاری ترجمه می‌کنیم.گواهِ  گویایی از این سردرگمی را، نمونه‌وار،  در برنامه‌هایی چون «پرگار» در تلویزیون بی‌بی‌سی یا در برنامه‌های مشابه‌اش در باباسی‌های دیگر می‌توان دید.

چیاپاس در گذرگاه زبان فارسی

این اواخر  فرصت دیدار و گفت‌شنودی برایم فراهم شد با ژروم بَشه Jérôme Baschet، روسیو مارتی‌نز Rocio Martinez، و مارک تومسن Marc Tomsin که هر سه به یمنِ مشارکت و پیوندشان با جنبش زاپاتیست‌ها در چیاپاس،‌  شناختی انضمامی از آن دارند. در همین دیدار طرح ترجمه‌ی کتابی از ژروم بشه در ذهنم نقش بست که عنوانِ اصلیِ آن،  وداع با سرمایه‌داری، و زیرعنوانِ آن، خودمختاری، جامعه‌ی خوب‌زیستی و کثرتِ جهان‌ها است[1]...

سیستم عصبی: الگویی برای ایده‌های لیبرتر

نوشته‌ی: برونو دوبوک تلخیص، اقتباس و ترجمه: بهروز صفدری این مقاله بر پایه‌ی کتابِ « جامعه‌ی اطلاع‌محور، ایده‌هایی برای خودگردانی» نوشته‌ی هانری له‌بوری، تدوین شده است. شاید درست‌تر باشدکه که عنوانِ این نوشته را « سیستمِ عصبی: منبعِ الهامی برای ایده‌های لیبرتر» بگذاریم، زیرا تأملاتی که در این مقاله در باره‌ی مجموعه‌ی اجتماعی، بر اساسِ این کتابِ هانری له‌بوری، خواهد آمد به‌هیچ رو یک الگوی اجتماعی...

مارکس، تئوریسینِ آنارشیسم، بخش یکم

از سرسری‌خوانان بی‌زار ام. « نیچه، چ.گ.ز»   گاه و بی‌گاه در نوشته‌هایم اشاره کرده‌ام که من زیر پرچم هیچ ایسمی سینه نمی‌زنم، ایسم‌ها و ایده‌ئولوژی‌ها را ساختارهایی علیه آگاهی می‌دانم. می‌کوشم زنبوروار، با نگاهی مرکب به کثرتِ کشش‌ها، از گل‌وگیاهانی که مرا به سوی خود می‌کشند، در شان‌های ذهنیتِ خویش عسلی فراهم سازم، ره‌توشه‌ی لحظاتِ سفر زندگی‌ام. اما معنایی که برای کثرت قائل‌ام، با تکثیرِ...

در باره‌ی کلمه‌ی لیبرتر

یکی از دوستان در تماسی شخصی با رویکردی صادقانه از من خواسته بود که درباره‌ی معنای این واژه‌ی لیبرتر که در نوشته‌هایم به کار می‌برم کمی توضیح دهم، چرا که در قاموس سیاسی و اندیشه‌ورزی به زبان فارسی این کلمه سابقه و رواجی نداشته و هنوز برای بسیاری غریب و غریبه به نظر می‌رسد. پرسشِ صمیمانه‌ی این دوست، به رغم سادگیِ آن، گویای مسکوت‌مانده‌ترین معضلِ اندیشه‌ی انتقادی ـــ اجتماعی در طول تقریباً یک‌صد سال...

نیچه و آنارشیسم ـ ۴ : نیچه و جنبش‌های کارگری لیبرتری ـ نوشته‌ی دانیل کولسون

دانیل کولسون Daniel Colson ، یکی از آنارشیست‌های فرانسوی است که من در ارتباط با کارهایش و به قصدِ ترجمه‌ی بعضی از پژوهش‌هایش به فارسی چند سال پیش با او تماس گرفتم. آخرین بار، حدود دو سال پیش، او را در نمایشگاه کتاب لیبرتر در شهر لیون دیدم. می‌گفت که در آستانه‌ی بازنشستگی است. او استاد جامعه‌شناسی در دانشگاهِ سنت اتی‌ین فرانسه بوده و به‌طور عمده در زمینه‌ی تاریخِ آنارشیسم و فلسفه کتاب و مقاله...

نیچه و آنارشیسم ۳: بخشی از پیش‌درآمد دیونیزوس با پرچم سیاه

بر روی دریای فلسفه‌ی آلمانی با نیچه برای نخستین بار درفش سیاه دزدان و رهزنانِ دریایی پدیدار می‌شود: مردی از نوع و نژادی دیگر، گونه‌ی نوینی از قهرمانی، فلسفه‌‌ای که دیگر نه در ردای اساتید و علما بلکه جوشن‌پوش و مسلح برای نبرد نمودار می‌شود. استفان تسوایک، نیچه، نبرد با دیوِ درون،[۱] هرگز هیچ پیرپسری این‌همه بچه به دنیا نیاورده است. فیلسوف ما پس از مرگ‌اش به بسیاری سفره‌ها مهمان شد ــ سفره‌های ...

نیچه و آنارشیسم، ۲ – پیش‌درآمد کتاب نیچه و استیرنر

بخش‌هایی از کتاب نیچه و استیرنر، نوشته‌ی آرنو مونستر الف. پیش‌درآمد در دورانی که آثار ادبی و بررسی‌های فلسفیِ مربوط به نیچه سریعاً به نوعی ریزشِ بهمن تبدیل شده‌اند که پیوسته حجیم‌تر می‌شود و هر ساله بررسی‌های و کتاب‌های بیشتری به بازار کتاب می‌آید که با دانشی بی‌سابقه عملاً بر همه‌ی جوانبِ فلسفه‌ی نیچه روشنی می‌افکنند (از «بازگشت جاودانه» گرفته تا «مرگ خدا» و گسستِ نیچه‌ای از متافیزیک )، در...

رنزو نوواتوره: آنارشیستِ شاعر، راهزن و دوستدار نیچه

در ارتباط با موضوع نیچه و آنارشیسم، هنگام یادداشت برداشتن از کتابی به نام «دیونیزوس با پرچم سیاه»، بار دیگر با این پرسش رو به رو می‌شوم، که خواننده‌ی فارس‌زبان را چگونه به منابع یادشده ارجاع دهم. مثلاً این عبارات:

بایگانی

برچسب‌ها