دستهقطعه‌ترجمه‌ها

مارکس، تئوریسینِ آنارشیسم، بخش یکم

از سرسری‌خوانان بی‌زار ام. « نیچه، چ.گ.ز»   گاه و بی‌گاه در نوشته‌هایم اشاره کرده‌ام که من زیر پرچم هیچ ایسمی سینه نمی‌زنم، ایسم‌ها و ایده‌ئولوژی‌ها را ساختارهایی علیه آگاهی می‌دانم. می‌کوشم زنبوروار، با نگاهی مرکب به کثرتِ کشش‌ها، از گل‌وگیاهانی که مرا به سوی خود می‌کشند، در شان‌های ذهنیتِ خویش عسلی فراهم سازم، ره‌توشه‌ی لحظاتِ سفر زندگی‌ام. اما معنایی که برای کثرت قائل‌ام، با تکثیرِ...

در پرتوِ نیچه، رمبو یا جسم ِ شگرف

۱- طی چند روزی که مشغول نوشتن این مطلب بودم، ذهنم عرصه‌ی پژواکِ این آواهای عاطفی بود: یاد و خاطره‌ی پرسه‌زنی‌هایم در سیلس‌ماریا و خواندن قطعاتی از زردشت در هیبتِ کوهساران آلپ، و بعدها دیدارم از خانه ـــ موزه‌ی رمبو در شارل ویل مزی‌یه‌ر، در دشت‌های یک‌نواحتِ آردِن. یاد خانم متبسم و مهربانی  که مسؤول موزه بود، و از من خواست به فارسی در یادنامه‌ی بازدیدکنندگان از موزه، چند سطری به فارسی بنویسم...

مارسل مورو، سنگرِ امروزِ من

سیلِ فقیرسازیِ آگاهی این روزها چه آزارنده است برای اذهانی که در پروای غنی‌سازی شعورِ خویش‌اند. گاهی عصاره‌ و لب و لبابِ جامعه‌ی نمایشگریِ یک‌پارچه برای هر چشم غیرمسلحی نیز برملا می‌شود. بی‌بی ‌سی‌ها و بابا سی‌‌های نمایش یک‌ریز خبرنگار و کارشناس و تحلیل‌گر عَلَم کردند تا به ما بقبولانند « اتفاقی تاریخی» لحظه به لحظه در شُرفِ وقوع بوده و سرانجام به وقوع پیوسته است. باید برای در امان ماندن از سیلِ...

بایگانی

برچسب‌ها