من نخستین بار در تابستان ۱۳۷۱ در مقالهای با عنوان « لوح پاک » در نشریهای به نام همایش از گی دوبور، رائول ونهگم و جنبش سیتواسیونیستی نام بردم و آنها را به فارسیزبانها معرفی کردم. در پاییز همان سال برای انتشار ترجمههایم از دو کتاب جامعهی نمایش از گی دوبور، و بینالملل نوع بشر از رائول ونهگم دست به کار شدم.
سکوت روشنفکرانِ همهمه، زمزمهی دیالکتیکِ تنهایی
هنگامی که دومین چاپِ کتاب جامعهی نمایش آماده میشد، دوست گرانمایهام در مقام ناشر این اثر، با شگفتی از سکوت و بیواکنشیِ محافل روشنفکری مسلط ایرانی در قبال نخستین چاپِ کتاب، در نامهای به من ابراز امیدواری کرده بود که اینبار باب نقد و بررسی در چشمانداز چنین نگرشی گشوده شود. اما این نکته را نیز به من اطلاع داده بود که برعکس محافل رسمی روشنفکری، کتاب جامعهی نمایش خوانندگان علاقمندی حتا در...
در شناختِ رادیکالیته؛ دنباله و افزودهای بر نقد فرنچتئوری
چندی پیش دوستم پاتریک مارکولینی چند جلد از کتابهای انتشاراتِ L’échappée را که مسؤولیت مجموعههایی در آنجا برعهدهی اوست ، برایم فرستاد. عنوانِ یکی از این کتابها « رادیکالیته؛ ۲۰ اندیشمندِ بهراستی منتقد » است. با خواندن مقدمهی کتاب و همسویی و اشتراک چشماندازی که میان آن و کتابِ بهتازگی منتشرشده در بابِ نقد فرنچ تئوری دیدم، دریغم آمد که دستکم و فعلاً ترجمهی همین مقدمه را همچون افزودهی...
پیشگفتار کتاب ِ فرنچتئوری و آواتارهایش
در پاییز ۱۳۹۲ هنگام پرسهزنی در چند کتابفروشی در تهران، نگاهام روی عنوان کتابی خیره ماند: گوشهنشینِ یونان (هیپریون)، اثرِ فردریش هُلدرلین، ترجمهی محمود حدادی، انتشارات نیلوفر. ذوقزده آن را ورق زدم، آه! سرانجام یکی از کتابهای بالینیام را به زبان مادری میخواندم. با نام مترجم پیشتر از طریق کتاب دیگری، آشفتگیهای ترلس جوان، اثر روبرت موزیل، نشر بازتابنگار آشنا شده بودم. و ناامید نبودم که با...
پیشپاافتادههای بنیادی،بند ۱۷
آنچه ما مدعی هستیم در انحصارِ خود داریم نه هوشمندی و فراست بلکه کاربردِ آن است. موضعگیری ما راهبُردی است، ما در مرکزِ هر گونه ستیزهای قرار داریم. توانِ ضربتیِ ما امرِکیفی است. اگر کسی این نشریه را به این دلیل که سخت عصبانیاش کرده به فاضلاب بیندازد، این عملاش بسیار بارورتر است تا اینکه نشریه را بخواند، آنرا نصفهنیمه بفهمد و از ما رسالهای تفصیلی بخواهد که به یاریِ آن بتواند به خودش...
خبر انتشار کتاب
از هنگامی که، در اواسط زمستان پارسال، در بارهی تدارکِ انتشار کتاب جدیدی در نقد پستمدرنیسم اطلاع دادم، پیامهایی از سوی علاقمندان دریافت میکنم که جویای خبر در این باره اند. خوشحالام که اکنون میتوانم قطعیشدن برنامهی انتشار این کتاب توسط نشر کلاغ در تهران، را به اطلاع خوانندگان برسانم. کتاب شامل ترجمهی متنهایی است که فهرست آنها از این قرار است: به عنوان پیشگفتار بهروز صفدری تئوریِ...
پیشپاافتادههای بنیادی،بند ۱۶
روابطِ انسانی که درگذشته در استعلای ربّانی ( به عبارت دیگر: در تمامیتی با کلاهِ مقدسات بر سر) حلشده بودند همینکه امرِ مقدسْ نقشِ کاتالیزوری خود را از دست داد تهنشین گشته و به رسوباتی سفت تبدیل شدند. مادیتِ این روابط آشکار گردید و، در حالی که قوانینِ دمدمیمزاجِ اقتصاد جانشینِ مشیتِ خدایی میشد، از زیرِ قدرتِ خدایان قدرتِ آدمیان هویدا گشت.
گداری در میان ترجمه
با خواندن پانزدهمین بند از پیشپاافتادههای بنیادی، نیمی از این متن را، که شامل سی بند است، خواندهاید. گمان میکنم بیفایده نباشد در میانهی این رود خروشان به خوانندگانِ این متن راهنشانههایی پیشنهاد کنم، نکتههایی که شاید بتوانند همچون جاپاهایی محکمْ کارکردِ گداری را داشته باشند بر این سیالهی سرکشی که بیدقت و بیگدار نمیتوان به ژرفا و گسترهاش پی برد.
پیشپاافتادههای بنیادی،بند ۱۵
۱۵
میدانِ نبرد شناختهشده است. و آن تدارک دیدنِ پیکار است پیش از آنکه جماعِ سیاسیِ پاتافیزیسینِ[۱] برخوردار از تمامیتِ بدون تکنیکاش و سیبرنتیسینِ[۲] مجهز به تکنیکِ فاقدِ تمامیتاش با خطبهی شرعی به عقدِ قانونیشان تبدیل شود.
پیشپاافتادههای بنیادی، بند ۱۴
۱۴
انقلابهای بورژوایی با حملهی مستقیم به سازمانِ اسطورهای ظواهر، بهرغمِ قصدشان با نقطهی عصبیِ حساسِ نه فقط قدرتِ وحدتمند بلکه همچنین قدرتِ سلسلهمراتبی به هر شکلِ آن، درافتادند. آیا این اشتباهِ اجتنابناپذیر میتواند توضیحدهندهی عقدهی گنهکاریای باشد که یکی از خصائلِ چیرهی روحِ بورژوایی است؟ بههرحال در یک چیز جای تردید نیست، و آن این است که این اشتباهی اجتنابناپذیر بوده است.