دستهرمبو

در رقص و جدال با دیو و خدیو

مقدمه و تدارکِ ترجمه‌ی شعرِ génie از رمبو   در مقاله‌ای که در باره‌ی نیچه و رمبو نوشته بودم، و در پیوندِ با آن به ترجمه‌ی بیژن الهی از اشعار رمبو پرداخته بودم، همراه با ترجمه‌ی یک شعر از رمبو، ضمنِ ارائه‌ی تحلیلی از شعرِ « جنّی »، ترجمه‌ی کامل و جداگانه‌ی خودِ شعر را به فرصتی در آینده موکول کردم. علتِ اصلیِ این تعلیق، فضای تاریک‌روشنی است که هم در فارسی و هم در فرانسوی بر گردِ کلماتی چون...

نیچه و رمبو در معرضِ عارضه‌ی مشقِ ترجمه

۱-
رؤیا منجم در یادداشت خود بر اولین چاپ ترجمه‌اش از کتابِ نیچه با عنوانِ آنک انسان ( ۱۳۷۴، فکر روز ) پس از سپاسگزاری از ناشر و  ویراستار در مورد انتخاب عنوانِ کتاب نوشته بود: « و من مثل کودکی که از فلسفه و منطق چیزی نمی‌فهمد دوست داشتم اسمِ آن را انسان مصلوب بگذارم، اما باورم بر این است که ناشر و ویراستار بیش‌تر از من می‌دانند، بیش‌تر از من نیچه را می‌شناسند و درست می‌گویند.»

حکایتِ مائویست شدن رمبو و باقی قضایا!

 

چند روز پیش نوشته‌ای از فرزان نصر خواندم حاوی این اطلاع که او در تداوم تلاش‌هایش در مبارزه با آلودگی‌های فضای ترجمه در ایران، دست به اقدامی بدیع ، خودمختار و آگاهی‌بخش زده است. بدین معنا که متنی به نام « سانسور و ترجمه » را خود ترجمه و صفحه‌بندی کرده و به نشانی شماری از ناشران فرستاده است تا شاید واکنشی پاسخگویانه در آن‌ها برانگیزد.

در پرتوِ نیچه، رمبو یا جسم ِ شگرف

۱- طی چند روزی که مشغول نوشتن این مطلب بودم، ذهنم عرصه‌ی پژواکِ این آواهای عاطفی بود: یاد و خاطره‌ی پرسه‌زنی‌هایم در سیلس‌ماریا و خواندن قطعاتی از زردشت در هیبتِ کوهساران آلپ، و بعدها دیدارم از خانه ـــ موزه‌ی رمبو در شارل ویل مزی‌یه‌ر، در دشت‌های یک‌نواحتِ آردِن. یاد خانم متبسم و مهربانی  که مسؤول موزه بود، و از من خواست به فارسی در یادنامه‌ی بازدیدکنندگان از موزه، چند سطری به فارسی بنویسم...

بایگانی

برچسب‌ها