دستهترجمه‌خانه

هنرهای دل‌ و اندرونی

دو سال پیش در ایامی مشابه، در معرفی مارسل مورو و ترجمه‌ی قطعه‌ای از او نوشته بودم:
سیلِ فقیرسازیِ آگاهی این روزها چه آزارنده است برای اذهانی که در پروای غنی‌سازی شعورِ خویش‌اند. گاهی عصاره‌ و لب و لبابِ جامعه‌ی نمایشگریِ یک‌پارچه برای هر چشم غیرمسلحی نیز برملا می‌شود.

شارل فوریه و فارسیِ زبان‌بسته

از آغاز راه‌اندازی این تارسیت یا وب‌سایت، یکی از طرح‌های محوری‌ام ترجمه و انتشاری متن‌هایی از و درباره‌ی شارل فوریه بود. تقریباً همه‌ی کسانی که من آن‌ها را همولایتی‌های فکری خودم نامیده‌ام و از آن‌ها متن یا متن‌هایی به فارسی ترجمه کرده‌ام با شدت‌های متفاوت تأثیرپذیرفته از آرا و آثار شارل فوریه بوده‌اند. از جمله سیتواسیونیست‌ها و مشخص‌ترین‌شان رائول ونه‌گم.

تعجب دارد یا ندارد؟  در حاشیه‌ی یک پرسش

 
در واکنش به متنی که دیشب در این وب‌سایت منتشر کردم، دوستم حسن مرتضوی در صفحه‌ی فیس‌بوک این « کامنت » و پرسش را مطرح کرد:
« بهروز جان. ممنون اما كمي لطفا توضيح بده چرا ابراز تعجب از سربرآوردن اجساد موميايي‌شده عجيب است؟ آيا ظهور دايناسورها فقط ناشي از ناداني يا تحریف سرچشمه‌هاست و در نتيجه چون مي‌دانستيم كه از همان ابتدا با چه روبرو هستيم نبايد تعجب مي‌كرديم؟»

هم‌ریزگاه

 
کسانی که از انقلاب و مبارزه‌ی طبقاتی سخن می‌گویند بی‌آن‌که صریحاً به زندگی روزمره استناد کنند، بی‌آن‌که بفهمند چه چیزِ بنیان‌براندازی در عشق و چه چیز ایجابی‌ و مثبتی در نپذیرفتنِ اجبارها نهفته است، چنین کسانی جنازه‌ در دهان دارند.
( رائول ونه‌گم، رساله‌ی زندگی‌دانی، فصل یکم، بی‌معناییِ معناشده، بند ۴.)

بصیرت نزدیک‌ترین زخم به خورشید است.

 

دو هفته پیش، پس از انتشار مقاله‌ی « کاربردی یا مصرفی »، دوست عزیزم حسن مرتضوی تفسیر و توضیح کوتاهی در این باره در صفحه‌ی فیس‌بوک من نوشت و من نیز به همان صورت پاسخ مختصری به یادداشت او نوشتم. از آن‌جا که همه‌ی خوانندگان این وب‌سایت با فیس‌بوک سروکار ندارند، من آن هر دو یادداشت را در پایین مقاله‌ی حاضر می‌آورم.

کاربردی یا مصرفی

چندی پیش در سخنانم در یک گردهمایی، به زبان فرانسوی جمله‌ای گفتم که در همان لحظه بار دیگر مرا به یاد یک معادل فارسیِ مرسوم ولی اشتباه انداخت. من در آن جمله در نقدِ دمکراسیِ نمایشی و جعلی بر اهمیت توجه به « ارزشِ کاربردیِ دموکراسی » la valeur d’usage de la démocratie تأکید ورزیدم.

نیچه و رمبو در معرضِ عارضه‌ی مشقِ ترجمه

۱-
رؤیا منجم در یادداشت خود بر اولین چاپ ترجمه‌اش از کتابِ نیچه با عنوانِ آنک انسان ( ۱۳۷۴، فکر روز ) پس از سپاسگزاری از ناشر و  ویراستار در مورد انتخاب عنوانِ کتاب نوشته بود: « و من مثل کودکی که از فلسفه و منطق چیزی نمی‌فهمد دوست داشتم اسمِ آن را انسان مصلوب بگذارم، اما باورم بر این است که ناشر و ویراستار بیش‌تر از من می‌دانند، بیش‌تر از من نیچه را می‌شناسند و درست می‌گویند.»

حکایتِ مائویست شدن رمبو و باقی قضایا!

 

چند روز پیش نوشته‌ای از فرزان نصر خواندم حاوی این اطلاع که او در تداوم تلاش‌هایش در مبارزه با آلودگی‌های فضای ترجمه در ایران، دست به اقدامی بدیع ، خودمختار و آگاهی‌بخش زده است. بدین معنا که متنی به نام « سانسور و ترجمه » را خود ترجمه و صفحه‌بندی کرده و به نشانی شماری از ناشران فرستاده است تا شاید واکنشی پاسخگویانه در آن‌ها برانگیزد.

در حاشیه‌ی ترجمه‌ی آثار هانری لوفه‌ور به فارسی

  در یکی از نوشته‌های پیشین در باره‌ی مفهوم رمانتیسم انقلابی در اندیشه‌ی هانری لوفه‌ور و سیتواسیونیست‌ها، از مقدمه‌ی بسیار خوبی که رمی هس با همکاری شارلوت هس به مناسبت بازچاپِ کتابِ هانری  لوفه‌ور، به‌سوی رمانتیسمی انقلابی، نوشته است یاد کردم. این روزها همزمان با ترجمه‌ی این مقدمه به فارسی ( در راستای طرح‌ام برای ترجمه‌ی همه‌ی این متنِ لوفه‌ور)  نوشته‌ها  و اخباری در باره‌ی هانری لوفه‌ور به...

بایگانی

برچسب‌ها