به یاد دارم که زمانی در ترجمهی کلمهی digression درنگی کردم و نوشتم: این کلمه در اخترشناسی به معنای دوری و فاصلهی ظاهری سیارات از خورشید بوده، در زبان و ادبیات به معنی دورشدن از موضوع یا رشتهی اصلیِ حرفی یا نوشتهای و پرداختن به موضوعی دیگر است. در این معنی واژهنامههای فارسی معادلهایی چون استطراد، گریز، انحراف، حاشیهخوانی، طفره، دوریگزینی، از این شاخه به آن شاخه پریدن، حاشیهپردازی،...
آگاهی کاذب بخش یکم
در یاداشت قبلی، میانبُری ناگزیر مرا به این نتیجهگیری رساند که پرداختن به معنا و مفهوم آگاهی کاذب، بنا بر رویکردِ ژوزف گابل، در این وضعیت ضرورتی بیش از پیش یافته است. آنچه از حالا و شاید طی چند بخش منتشر خواهم کرد پیگیری همین طرح است. ابرام در بازاندیشی به مسألهی آگاهی کاذب برخاسته از بافتار ویژهای است که از آغاز جنبش زن زندگی آزادی در ایران، و سپس مصادفشدناش با جنبش اجتماعی جاری در...
فراز و نشیبهای زیستن و گفتن
از تاریخ انتشار آخرین مقاله و مقوله در این سایت سه ماه و اندی میگذرد. یک فصل وقفه و انفصال. آخرین سطر آن نوشته، بازگشت به زندگی، این بود: زندگی حرف آخری ندارد. یا هیچ حرفِ زندگی حرف آخرش نیست. در عمر هفت ـ هشت سالهی این وبسایت، این اولین وقفه و تعلیق نیست. و من هر بار کوشیدهام تا به علل «خصوصی و فردی» این تعلیق و وقفهها به قدر کافی به طور ریشهای بپردازم تااز این طریق ابعاد همگانی و...
پیشپاافتادههای بنیادی، متن کامل
به دنبال چاپ و پخشِ اخیر کتاب پیشپاافتادههای بنیادی توسط فرهنگنشرنو در تهران، پس از ملاحظهی نقایص و معایب این چاپ، ( درج متنی اشتباه در پشتجلد، اصلاح نامرغوب این اشتباه، ناهمخوانی صفحات کتاب چاپشده با متنِ بازبینیشدهی نهایی از سوی من و بنابراین دشواری تصحیحِ غلطها و بریدگیها توسط خوانندگان بر اساس غلطنامهی ارائهشده از سوی مترجم، )؛ و نیز مشاهدهی متنهایی مبتذل در معرفی این اثر...
خبر چاپِ مجروحِ یک کتاب
سرانجام پس از چهار سال و طی روندی توانفرسا و ستوهآور، ترجمهی کتاب پیشپاافتادههای بنیادی از رائول ونهگم بهصورتی مجروح و معیوب توسط نشر نو هفتهی گذشته در تهران چاپ و منتشر شده است. شرحِ ماجرای این نخستین چاپ را به مجالی در آینده موکول و فعلاً توجه خوانندگان را به دو نکته جلب میکنم. نکتهی اول که مسؤولیتاش بر عهدهی ناشر بوده: اولین توزیع این کتاب در ایران، طی هفتهی گذشته، با پشتجلدی...
متن کاملِ ۲۱ بند از بازگشت به پایه، نوشتهی رائول ونهگم
در دنیایی که بیش از پیش طعمهی زشتیهای پول و محاسبهگریِ خودخواهانه است، بازگشت به زیبایی، به دوستی، به عشق، به سخاوتمندی، به همیاری، مروّجِ براندازییی میشود که ترجیعبندِ حُسننیتهای اخلاقی و صدقاتی را به امری مسخره تبدیل خواهد کرد. شمِّ انسانی به ریشِ ایدهئولوژیِ بشردوستی میخندد، درست به همانسان که زندگیِ راستین صحنهپردازیهایِ جعلوقلبکنندهی زندگیِ اصیل را به پشیزی نمیگیرد. زمان...
رائول ونهگم: بازگشت به پایه ـ بندهای ۵ تا ۱۳
برای آنکه خوانندگان خواستار را زیاد منتظر نگذارم، ترجمهی این متن را بهتدریج قسمت میکنم. در ادامهی چهار بندی که در مقالهی پیش آمد، اینک چند بند بعدی این متن را میخوانید. ۵ علیه فقیرسازیِ زندگی «از امروز کام بیابید که فردا بدتر خواهد بود» کاراترین شعارِ مصرفگرایانهی سرمایهداری بوده است. اما از اینپس دیگر کاربردی برایش ندارد زیرا ما را در برابر عملِ انجامشده میگذارد. حکمی که اکنون صادر...
نامهای از شیلی و بازگشت به پایه
مطلبی که در زیر میخوانید شامل نامهای است از سوی یک زن شورشیِ شیلیایی به رائول ونهگم و بخشی از پاسخ رائول به او. متن کامل این پاسخ را در روزهای آینده در اختیار خوانندگان این سایت خواهم گذاشت. نسخهی فرانسوی این دو متن در این نشانی در دسترس است: نامهنگاری با یک زن عصیانگرِ شیلیایی نامه از شیلی ( به رائول ونهگم) (…) در بارهی وضع شیلی در این روزها، به نظرم تروریسم بهداشتی و مضحکهی...
احوالپرسی و تابآوری
تا چند روز دیگر این وبسایت شش ساله میشود. گاهی چنین سالگردهایی را، گردش و چرخش زمین در زمان، موضوعِ نوشتهها و ترجمههایی کردهام. بهخصوص در مقالههای نتهایی در مقام سال نو ، و ژانویهای دیگر با نیچه . پشت سر گذاشتنِ یک سالِ دیگر، و در آستانهی آغازیدنِ سالِ نوِ دیگری، آن هم در تلاطمِ نحسِ همهگیری کورونایی از سویی و از پسِ نکبتی خاص که پاچهگیرِ من شد و مرا در این سال به تعلیقی نُه...
به یاد بانوی ایستاده، سیمون دوبو
دیشب پیامی از رائول ونهگم دریافت کردم با این جمله: « به یادِ سیمون دوبو از صمیم قلب». بعد مقالهای در سایت مدیاپارت خواندم، حاوی خبر درگذشت سیمون دوبو همراه با مصاحبهای که سال پیش با او انجام شده است. عنوان مقاله این است: «شور آفرینشگر» فیلسوف صدساله سیمون دوبو پایان گرفت و در ادامه: «سکسوالیته، آن لاشبرگی است که همهی ایدههای بزرگ بر آن میرویند.» این بود اصلِ اعتقادی فیلسوف سیمون...