موقعیت‌سازانِ ترانه‌ساز

 

 

Pour_en_finir_avec_le_travail-back-

واژه‌ی فرانسوی chanson «شانسون» به معنی ترانه از روی کلمه‌ی chant به معنی نغمه و آواز درست شده است و دلالت دارد بر متنی ملودیک که با ریتم و آهنگ موسیقایی خوانده می‌شود. در مجموع، شانسون معادل واژه‌ی قدیمی‌تر خنیا در فارسی، و « گورانی» در کوردی است.

کششِ عاطفیِ بشر به بیان احساسِ خود با لحنی آهنگین، ریشه در همان رازی دارد که بستر زایشِ موسیقی در اعماقِ ناروشنِ زمانِ انسانی در عرصه‌ی همه‌ی فرهنگ‌ها بوده است. آیا ساختار پُر ابهتِ موسیقی و آواز اُپرایی بر همین نیاز اولیه و ساده‌ی آهنگین خواندنِ حرف‌ها بنیان نیافته است؟ گفته‌های ملودیک و آهنگینِ برخاسته از غلیان حس و احساس، از نغمه و نوای چوپان گرفته تا لالایی ِ مادر، و اشکال بی‌شمارِ ترانه‌های فولکلریک یا عامه، که صاحب و سازنده‌ی شناخته‌شده و معینی جز یک همه‌ی مبهم  ندارند.

نوع ویژه‌ای از ترانه‌سرایی با بارِ اعتراضی، شورشی، انتقادی و اجتماعی نیز پیشینه‌ای تاریخی دارد. از نغمه‌خوانی بردگان آفریقایی تا شعر و سرودهای خیزش‌‌های اجتماعیِ معاصر، بیانِ احساس به صورت ترانه و آواز بخشِ جدایی‌ناپذیرِ نقد و اعتراض بوده است. چنین سابقه و سنتی باعث شده که، برای مثال در فرانسه، در راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات سیاسی، فارغ از رادیکالیته‌ی مطالبات‌شان، شعارها آهنگین و ترانه‌وار سر داده شوند. به طور کلی، نقد و اعتراضِ سیاسی ـــ اجتماعی از طریق ترانه‌سرایی یکی از ابعاد مهم جنبش‌های مبارزاتی دوران معاصر، برای نمونه در آمریکای جنوبی یا لاتین، بوده است.

در حیطه‌ی موضوع این مقاله، به این اشاره‌ها بسنده می‌کنم که پس از انقلاب فرانسه، در سراسر قرن نوزدهم، و نقطه‌ی عطفِ آن، برپاییِ کمونِ پاریس، و سرکوبِ آن در « هفته‌ی خونین»، سپس در طول قرن بیستم، جنبش‌های اعتراضی و هنری (اکسپرسیونیسم، فوتوریسم، دادائیسم، سوررئالیسم، لتریسم، جنبش سیتواسیونیست) عمیقاً متأثر از آرا و افکار آنارشیستی و لیبرتری بوده است.

پس از آشنایی و دوستی با رائول ونه‌گم بیشتر به این نکته پی بردم که رسم و سنتِ goguette (گوگِت) چه نقش مهمی در میان سیتواسیونیست‌ها داشته است. گوگت در فرانسه و بلژیک به کافه‌های کوچکی گفته می‌شد که محل تجمعِ دوستانه برای گفت‌وگو و به‌خصوص ترانه‌خوانی بود. رائول تعریف می‌کرد که هیچ جلسه بحثی نبود که با ترانه‌خوانی تمام نشود. خودِ رائول، گرچه فقط با ترنم و زمزمه‌ی ترانه‌ها، به من نشان داد که صدها ترانه‌ی اجتماعی ـــ اعتراضی را حفظ است و دانش‌نامه‌ای در زمینه‌ی این نوع ترانه‌سرایی است. و این در حالی است که او احاطه و دانش شگفت‌انگیزی در زمینه‌ی موسیقی کلاسیک هم دارد.

پس هیچ عجیب نیست که سیتواسیونیست‌ها علاوه‌بر ترانه‌خوانی در تجمع‌ها و جلسه‌هایشان، خود به ساختن آهنگ و ترانه هم پرداخته باشند.

در سال ۱۹۷۴، یک صفحه‌ی وینیل یا ۳۳ دور برای گراموفون، به بازار می‌آید، به نام «برای پایان دادن به کار»، شامل نُه ترانه ولی بدون ذکر نام ترانه‌سرا. این ترانه‌ها همگی سبک و محتوای انقلابی (نه به معنای رایج ِ «تعهد سیاسی») و سیتواسیونیستی داشتند. همه‌ی ترانه‌ها با مضمون‌ربایی یا دخل‌وتصرف، بر روی ملودی و آهنگ‌های شناخته‌شده متن‌ها و اشعار جدیدی گذاشته بودند. ۲۵ سال پس از آن، یعنی در ۱۹۹۸، همین صفحه‌ی ۳۳ دور، این‌بار با نام ترانه‌سراهای آن به بازار می‌آید. معلوم می‌شود که مبتکرِ ساختن این صفحه و ارائه‌ی آن ژاک لوگلو بوده است. لوگلو تا سال ۱۹۶۶ عضو « فدراسیون آنارشیست» در فرانسه بود. پس از کنگره‌ی این سازمان در شهر بوردو در همان سال ژاک لوگلو با فدراسیون آنارشیست اختلاف پیدا می‌کند و از آن جدا می‌شود، و ضمن تأسیس گروهی به نام « انترناسیونال آنارشیست» با گروه سیتواسیونیست‌ها در پاریس تماس می‌گیرد. بد نیست یادآوری کنیم دلیل جداییِ ژاک لوگلو، یا قطره‌ای که ظرفِ اختلاف‌نظرهای او را با فدراسیون آنارشیست لبریز کرد این بود که او در نشریه‌ی « لوموند لیبرتر»، ارگانِ فدراسیون آنارشیست، در مقاله‌ای پیرامون مرگِ آندره بروتون این جمله را نوشته بود : «  اندیشه‌ی صادقانه در فرانسه با دو مصیبت مواجه است: آندره بروتون مرده است و لویی آراگون هنوز زنده است.»

ژاک لوگلو، در جریان جنبش مه ۶۸ فعالانه مشارکت داشت. عضو «کمیته‌ی حفظ اشغال اماکن» بود، کمیته‌ای که تحت تأثیر راه‌کارهای پیشنهادی سیتواسیونیست‌ها، از همان روز اولِ اشغال دانشگاه سوربن ایجاد شده بود.

او که شیفته‌ی موسیقی و ترانه‌ بود در باره‌ی چگونگی درست کردنِ این صفحه‌ی موسیقی گفته است: « من هم مثل ژول ژوی Jules Jouy به هنگام کمون پاریس، هر روز یک ترانه می‌نوشتم. ضمن صحبت با دوبور متوجه شدم که او هم ترانه‌های بسیاری نوشته است. من فرانسیس لومونیه را، که یک موزیسین بود و از صفوفِ لیبرترها می‌آمد، به دبور معرفی کردم، آن‌ها با هم کار کردند.»

بررسی تک‌تکِ ترانه‌های این صفحه موسیقی را به فرصت دیگری وامی‌گذارم و به معرفی سه ترانه از این مجموعه و یک ترانه‌ی دیگر که در سال ۲۰۱۲ ساخته شده می‌پردازم. دو ترانه از گی دوبور و دو ترانه از رائول ونه‌گم. نخست دو ترانه‌ی ساخته‌ی گی دوبور:( در این‌جا جز آخرین ترانه‌، ترجیع‌بند تمکین‌کننده‌ها،  ناگزیرم ترجمه‌ی فارسی دیگر ترانه‌ها را به فرصتی دیگر موکول کنم، یا شاید از میان دوستان کسانی باشند که برای این کار آستین بالا بزنند)

برای آشنایی با پدیده‌ی مضمون‌ربایی در ترانه‌سراییِ اجتماعی، و انتقال یک مضمون موسیقایی یا متنِ ترانه از یک رویداد به رویدای دیگر مثالی بزنیم.

زمانِ گیلاس‌ها، Le temps des cerises ، نام ترانه‌ای است که شعرش را ژان ـ بَتیست کلمان در ۱۸۶۶ سروده و آهنگ‌اش را آنتوان رُنار در ۱۸۶۸ ساخته است. ژان ـــ بَتیست کلمان از کموناردهای کمون پاریس بود. او ترانه‌های بسیاری سروده اما جز چند تا از آن‌ها و به‌خصوص همین زمان گیلاس‌ها، بقیه فراموش شده‌اند. خودِ او این ترانه را به دختری به نام لوئیز اهدا کرده که در «هفته‌ی خونین» در جریان کمون پاریس ناپدید شد. کلمان سال‌ها پس از سرودن این ترانه، هنگامی که در ۱۸۸۲ راهی بلژیک بود، در وصفِ این اهداییه می‌نویسد: « روز یک‌شنبه ۲۸ مه ۱۸۷۱ ، بین ساعت یازده تا دوازده، دختری حدوداً ۲۰ تا ۲۲ ساله، با سبدی نان به سنگرِ ما آمد. هر چه سعی کردیم از ماندن او در سنگر امتناع کنیم نپذیرفت ما را ترک کند و با اصرار آن‌جا ماند. به هرحال، وجودش ضروری شد، چون پنج دقیقه بعد، دو تا از رفقای ما بر اثر اصابت گلوله از پای درآمدند». کلمان سپس ادامه می‌دهد: « ما فقط این را درباره‌ی آن دختر دانستیم که اسم‌اش لوئیز و کارگر بوده است. طبیعی بود که او هم با شورشیان و جان به لب رسیدگان باشد. چه بر سرش آمد؟ آیا همراه بسیاری دیگر به دست قشون ورسای تیرباران شد؟ آیا این ترانه را، که از میان ترانه‌های این آلبوم بیش‌از همه محبوبیت مردمی پیدا کرده، نمی‌بایست به این قهرمان گمنام اهدا کنم؟».

چند سال بعد، لوئیز میشل در یکی از نوشته‌هایش در باره‌ی این اهداییه صحبت می‌کند و می‌گوید او لوییزِ این اهداییه نبوده است.

شعر ترانه‌ی زمانِ گیلاس‌ها، با عباراتی چون « زخمِ گشوده» ، « یادی که در دل مانده»، «گیلاس‌های عشق که چون قطره‌های خون فرو می‌افتند»، می‌تواند زبانِ حالِ شکست در یک انقلاب یا در یک عشق باشد. گرچه این شعر چند سال پیش از کمون پاریس سروده شده، اما از آن زمان تا کنون ترانه‌ی زمانِ گیلاس‌ها، همچون زبانِ نوستالژیک عاشقانه، با طعم گیلاس و تابستان، و نیز رنگِ خونِ کمون پاریس و «هفته‌ی خونین»، که در فصل بهار رخ داد،  پیوند خورده و در یادها مانده است.

از این ترانه اجراهای بی‌شمار با صدای خوانندگان متعدد وجود دارد، من آن را با صدای مارک اوژره انتخاب کردم:

 

 

 

اما در باره‌ی دو ترانه‌ی ساخته‌ی گی دوبور:

ترانه‌ی « روزهای ماه مه» Les journées de mai ، را دوبور روی یک ترانه‌ی اسپانیایی ساخته است به نام «آی کارملا» که طی انقلاب اسپانیا اجراهای مختلفی از آن بسته به گرایش گروه‌های مبارز خوانده می‌شد. اما جالب است بدانیم که اصل و خاستگاهِ این ترانه بسیار قدیمی‌تر و مربوط به دوران مقاومت علیه لشگرکشی ناپولئون به اسپانیاست. به هرحال اجرای اسپانیایی این ترانه در ارتباط با حال و هوای مبارزه‌ی آنارشیستی در ۱۹۳۷ در بارسلون این است:

 

و همین ترانه با شعری که دوبور روی آن گذاشته است با صدای ژاکلین دانو، که در آن موقع با اسم مستعار وانسا هاشلوم معرفی شده بود:

 

ترانه‌ی Java des bons-enfants ( ژاوای بچه‌های خوب، ژاوا نوعی آهنگ رقص است که با آکاردئون نواخته می‌شود و بون آنفان، اسم خیابانی در پاریس است)، دوبور نوشته و آهنگ‌اش را لومونیه ساخته است. ترانه درباره‌ی یک آنارشیست ۱۹ ساله‌ی فرانسوی است به نام امیل هانری، که در ۸ نوامبر ۱۸۹۲ در مقر شرکت معادن بمبی کارگذاری می‌کند، نیروهای پلیس بمب را کشف و به شهربانی واقع در خیابان Bons-enfants منتقل می‌کنند، اما بمب در آن‌جا منفجر می‌شود و پنج نفر را می‌کشد. چند ماه بعد امیل هانری دستگیر و سرش با تیغه‌ی گیوتین بریده می‌شود.

 

 

 

دو ترانه‌ای که رائول ونه‌گم سروده: اولی، قدیمی‌تر، به نام La vie s’écoule ، زندگی سپری می‌شود، با آهنگی که لومونیه ساخته است:

 

https://www.youtube.com/watch?v=l8Nqu2tpUBQ

 

 

دومین ترانه، به نام La rengaine des résignés ، ترجیع‌بندِ تمکین‌کننده‌ها، را رائول ونه‌گم در سال ۲۰۱۲ نوشته است. آهنگِ آن یک ملودی باروک از قرن هفدهم است. من اولین اجرای آن را با حضور خود رائول با صدای دوست خوبمان فانشون دَئه‌مرس Fanchon Daemers  در پاریس شنیدم. رائول در مورد انگیزه‌ی سرودنِ این ترانه می‌نویسد: « این ترانه برخاسته از احساس خشم شدید من در برابر انفعالی است که چنگ‌اندازی مافیاهای بانکی، صندوق بین‌المللی پول و سیاست‌مدارانِ اجیرِ گلدمن ساکس را تحمل می‌کند.»

contre la résignation

 سال گذشته، فانشون آلبومی به نام « علیه تمکین» منتشر کرد شامل ترانه‌های لیبرتر با صدای خودش. رائول ونه‌گم یادداشتی برای پشتیبانی از این آفرینشِ هنری فانشون نوشته است که در صفحه‌ی اول آلبوم آمده است:

 «من صدای فانشون را مدت‌ها پیش از آن‌که با هم دوست شویم شنیدم. از آن‌هنگام صدای او همواره برای من یادآورِ زنانِ آوازه‌خوانی بوده است که در سنگرها مبارزه کرده‌اند و دوله‌کروا در نقاشی‌هایش یادِ آنان را گرامی داشته است. آری همان دوله‌کروایی که فرومایگان و جاخوش‌کرده‌های قرنِ ما قلمبه‌گویی او را مسخره می‌کنند به همان‌سان که رومانتیسمِ انقلابی را دست می‌اندازند. من خوب می‌دانم که سرود و آوازِ مبارزه خودِ مبارزه نیست اما آن‌گاه که خشمِ شدید و بصیرت به ورطه‌ی کُرکُری‌خوانی یا نوحه‌خوانی‌ در مدحِ قربانیان نمی‌افتد، به‌راحتی می‌تواند تقویت‌کننده‌ی عزمِ راسخ در نبرد علیه جباریتِ سودجویی باشد، جباریتی که زمین را بیابان و نشاطِ زندگی را آلوده می‌کند. این‌که آوازها از قلبی در عصیان علیه جهانی بی‌قلب باززاده شوند، مگر همان آرزوی نهانیِ میلیون‌ها نفری نیست که استعمارشدگانِ یأس و نومیدی، یعنی همان سلاحِ همه‌ی استبدادها، هستند و تا حد مرگ زانو زده‌اند به جای آن‌که برای ایستاده زیستن برخیزند؟

از موجی به‌ظاهر بی‌اثر ممکن است یک سونامی زاده شود. ما نه جنگ‌جو بودن و نه شهید بودن، هیچ‌کدام را نمی‌خواهیم. ما فقط زندگانی‌ای می‌خواهیم که بودن بر داشتن در آن غلبه یافته باشد، که آزادی‌های زندگی آزادی‌های ادعاییِ تجارت را باطل سازد ( زیرا آزادی‌ِ کشتن و بهره‌کشی که آزادی نیست و نباید وجود داشته باشد). آگاهی هم جذر و مدهای خودش را دارد. امروزه در پایین‌ترین حد است و می‌بینیم که کشورِ حقوق بشر چگونه، میانِ دو مسخره‌بازیِ دولتی،  لاشه‌ی پدرسالاری را دوباره وصله‌پینه می‌کند و در فاضلاب‌های خونالودِ ملیت‌پرستی دست و پا می‌زند. پیش‌گوییِ پیامبرانه نکرده‌ایم اگر بگوییم که این آگاهیِ براستی اوراق‌شده‌ براثر استعمارِ مصرف‌پرستانه به‌زودی احیا خواهد شد و خواب‌گردها را بیدار خواهد ساخت. مگر نه آن‌که می‌گویند گاهی همه‌چیز با ترانه آغاز می‌شود؟»

اشاره‌ی رائول ونه‌گم در این جمله‌ی آخر به ضرب‌المثلی فرانسوی است که می‌گوید «همه‌چیز با ترانه شروع می‌شود» و شکل دیگر آن «همه‌چیز با ترانه پایان می‌یابد ».

فانشون همدلانه موافقت کرده که من این دو ترانه از آلبوم‌اش را روی وب‌سایتم منتشر کنم:

 

 

ترانه‌ی ترجیع‌بندِ تمکین‌کننده‌ها، از رائول ونه‌گم:

 

( ترجمه‌ی لفظی و معنایی بدون رعایت وزن و قافیه، صرفاً برای پی بردن به معنای کلی هر یک از بندینه‌های ترانه)

همه‌چیز از دست دادن

هیچ‌چیز به دست نیاوردن

این است حکم‌رانی تمکین‌کننده‌ها

و برای همین است که نفله خواهیم شد

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

 

دست‌وپاچلفتی بودن و کَلَک زدن

هر کی هرکی بودن

قانون این است

و برای همین است که نفله خواهیم شد

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

 

کجاست عشق و دوستی

مرده است همبستگی

و برای همین است که نفله خواهیم شد

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

 

 

برای مدارس و بیمارستان‌ها

بودجه نیست

زیرا مالیات‌های ما

صرف ساختن پله‌هایی می‌شود

به سوی اتاق گازِ بانک‌داران

 

همسایه با همسایه‌ی بغلی در جنگ است

همه‌چیز بهانه‌ای است

تا هر کس با تیر دخل خودش را درآورد

و چه اهمیتی دارد زیرا که

نفله خواهیم شد

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

 

برای تلافیِ جبونی‌شان

به خارجی‌ها حمله می‌کنند

اما همه با هم نفله خواهند شد

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

 

پول گورش را گم می‌کند

اما با این‌همه اگر فکر کنید

که زندگی می‌گذرد

آن‌چه عایدتان می‌شود

نفله شدن است

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

 

با این‌همه، خورشید زندگی

همچنان ما را روشن می‌کند

حالا وقت نفله شدن نیست

در اتاقِ گاز بانک‌داران

 

زندگیِ واقعی

رایگانی است

دیگر نمی‌خواهم هزینه‌ی فربه کردن کسانی را بپردازم

که فکر و ذکرشان فرستادن ماست

به اتاق گازِ بانک‌داران

 

پولِ قتاله

آن‌ها را خواهد کشت

کافی است سوق‌شان دهیم

تا نفله شدن‌شان را فیصله دهند

در اتاقِ گازِ بانک‌داران

2 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

    • اما فراموش نکنیم که از همان هنگام نقد ِ آنارشیستی به اقدام‌های تروریستی هم وجود داشت. بسیاری از آنارشیست‌ها در عین دفاع از خواسته‌ها و آرمان‌های کسانی چون امیل هانری، چنین اعمالی را محکوم کردند و آن را مغایر با انگیزه‌ها و اهداف آنارشی دانستند. باور به تکاپوی « اقلیت‌های فعال» از دل همین نقدها بیرون آمد. دوره‌ی اقدام‌های تروریستی آنارشیست‌های فرانسوی پرانتزی است که بسته شده است اما درس‌های بسیاری که از آن تجارب به دست آمده پشتوانه‌ی چشم‌انداز ِ همیشه گشوده‌ی آنارشی است. در این عرصه نیز باید سره از ناسره و راه از چاه را تشخیص دهیم. فراگذشتن از خطاها و بن‌بست‌ها و غنی‌کردن آگاهی بر پایه‌ی تجارب بهترین شیوه‌ی گرامی‌داشت یاد و آرمان‌های آن‌هاست.

بایگانی

برچسب‌ها