jeld elaamieh Raoul

فردا اول ژانویه این وب‌سایت هم دو ساله می‌شود. اکنون آمیزه‌ای از کیفیتِ واکنش خوانندگان و شمار فزاینده‌ی آن‌ها مرا ‌به تداوم راه‌ام دلگرم‌تر کرده است. برای قدرشناسی از این خوانندگان من راهی جز وفاداری به این راه نمی‌شناسم. می‌خواستم به این مناسبت مطلبی از و درباره‌ی شارل فوریه بنویسم. اما به دلائلی ترجیح می‌دهم، پس از وقفه‌ای طولانی، بخشی دیگر از کتاب « اعلامیه‌ی حقوقِ موجود انسانی» اثر رائول ونه‌گم را منتشر کنم که خود عصاره‌ای از نگرشِ عمیقاً فوریه‌ای او به هستی و اجتماع است.

از سوی دیگر این مطلب در تدوام و تداعی کوشش‌ها و امیدهای دوستان نشریه‌ی « شاخ زیتون » هم هست و من آن را همچون گفتن « خسته نباشید » به آن‌ها نیز تلقی می‌کنم.

ماده‌ی ۱۰ ت: هر موجودِ انسانی حق آشتی‌ کردن با بخشِ حیوانیِ وجودش را دارد

۱- هیچ‌کس بدون تشخیص‌دادن، شناسایی‌کردن و پذیراشدنِ آن بخشِ حیوانی‌که به‌طورطبیعی در وجودش هست در مسیرهای انسانی به پیش نخواهد رفت، بخشی که با سرکوب‌شدن و تشدیدشدن به صورتِ طغیانی تخلیه می‌شود و انسان را به بدترین دشمنِ انسان تبدیل می‌کند.

تفسیر

انسانِ بارآمده، رام‌ومعنوی‌شده بر اساسِ احکامِ اقتصاد، همواره به آزادیِ حیوان در فرونشاندنِ امیالِ طبیعی به دل‌خواهِ خویش، رشک برده است. اجبار به لگام‌زدن بر شوروشوق‌های خود و مهارکردن‌شان برای کارکردن در لوای قانونِ سود، انسان را پیوسته از لذتی ممنوع به گرایشی غضب‌ناک و بی‌اختیار به تخطی، کشانده است. عواطفِ سرکوب‌شده‌اش در سرریزشدن‌هایی وحشیانه ترکیده‌  اند.

عقده‌گشاییِ حرمان تاریخِ افراد و مردمان را با اسپرم و خونِ غیرطبیعی‌ترین حیوانیت نگاشته است. انسان با استثمار و قربانی‌کردنِ حیوان انتقامِ سیری‌ناپذیرِ خود را دنبال می‌کند: در هر بار، او را در درونِ خویش می‌کُشد و قربانی‌کردنِ مقدسِ موجودِ زنده را تداوم می‌بخشد.

بااین‌همه، در تفاوت با جانور، که نیازهایش را ناگزیر از راهِ انطباق‌یافتن با شرایطِ حاکم برآورده می‌سازد، انسان از امتیازِ آفریدنِ شرایطِ کام‌یابیِ خویش برخوردار است. چشم‌پوشی از این امتیاز تاکنون، انسان را، در آزادیِ انتخابِ لذت‌هایش، به سطحی پایین‌تر از حیوان فرو کشیده و فقط در مواردی استثنایی، آن‌گاه که هنرِ ظریفِ تلطیف و پالایشِ لذت‌ها را به کار برده است، او را به سطحی بالاتر از حیوان برکشانده است.

۲- احساسِ محبت به حیوانات از احساسِ محبتی که موجودِ انسانی نسبت ‌به حیوانیتِ درونیِ سرشتِ خویش نشان می‌دهد، جدایی‌ناپذیر است. این احساس محبت بر ویژه‌گیِ مختصِ حیوانات تأکید می‌ورزد و تمایزی ریشه‌یی میان آن و این قائل است و بدین‌سان مانع از آن می‌شود که خوارشماریِ حیوانات با نوعی عشقِ مغشوش یا ترحمِ بیمارگونه بازخرید و جبران گردد که حیوانات را با بارِ انسان‌انگاریِ ناسازگار با تمایلاتِ واقعی‌شان از توان می‌افکند.

تفسیر

روحِ سودجویی و طعمه‌جویی که رابطه‌ی میان انسان و حیوان را به‌حتم غیرطبیعی و کژسرشت می‌سازد در تقابل جبهه‌ی مخالفی برانگیخته است که آن‌جا هم‌بستگیِ بر پایه‌ی احسانِ صدقه‌وار و حیوان‌دوستی حیوان را هم‌چون ابزارِ رستگاری برافراشته و با عشقی ناجور و نامناسب او را گرفتار و ازخودبیگانه می‌سازد. هرآن‌کس که حقِ برخورداری از خودویژه‌گی برای خویش قائل باشد می‌کوشد برای سگ، گربه، مورچه، ببر و فیل هم حقِ تعلق به نوع و تیره‌یی نه انسانی و پیروی از گرایش‌هایی کم‌وبیش متفاوت از گرایش‌های انسان قائل باشد. همین حقِ خودویژه‌گی نباید با تلواسه‌ی برقراری زنده‎گی سیاره‌یی در همه‌ی جوانب‌اش، ازجمله در گوناگونیِ منظرها، بیگانه بماند.

همه‌ی حیوانات حقِ هستی دارند. هر جانوری، هر چه‌قدر هم ریزاندام، غول‌آسا، درنده‌خو، سهم‌ناک و کابوس‌وار باشد به‌همان‌سان که گیاهانِ وحشی، انگلی و سمّی، از زیبایی و فایده‌مندی برخورداراست. همین امر در باره‌ی درختان، سنگ‌ها، مکان‌ها نیز صادق است. امپراتوریِ بهره‌جویی را بردارید و به جایش چشم‌اندازِ کام‌یابیِ جهانی را بنشانید، آن‌گاه، از دیدِ انسانی، دیگر چیزی نخواهد بود که موجبِ طردسازی شود، هیچ‌چیز نخواهد بود که از آن، هم‌چون سرچشمه‌ی هر دانایی و هر وسوسه‌یی، لذتِ پذیرایی‌کردن و [چون میوه] چیده‌شدن برنخیزد.

تفسیر

شعرِ زنده هنرِ اُرفئوسیِ رام‌ونرم‌کردنِ نیروهای مرگ و ویرانی از راهِ دل‌فریبی و هم‌آهنگی است، نیروهایی که جانِ ما را دائم می‌آزارند‌ و در اطرافِ ما غلیانی مهارگسیخته دارند. چنین هنری آموزش و پرورشِ آینده خواهد بود. پردازشِ امورِ منفی، بنا بر کیمیاگریِ آینده، بدین‌سان انجام خواهد گرفت.

۳- حقِ پذیرفتنِ بخشِ حیوانیِ وجودِ خویش در ارضاشدنی ابتدایی و سرسری حقی است که در سمفونیِ لذت‌ها جای می‌گیرد، هم‌چون آکوردی پایه‌یی که شاخ‌وبرگِ مُدگردانی‌هایی لطیف هر یک به وقتِ خود از آن برمی‌جهد. هوسِ بی‌لگام‌شدن، پیروی‌کردن از رانش‌های خویش، خود را به سرشاریِ طبیعیِ سپردن، سرمست‌شدن، با ولع غذاخوردن، به فحل آمده‌گی، تن‌سپردن، عشق‌بازی و آمیزشِ جنسیِ به شیوه‌ی حیواناتِ وحشی[۱] more ferarum، آزادکننده و تقویت‌کننده‌ی آن انرژیِ حیاتی است که احساسِ انسانی مؤظف است آن را از آن‌چه کُشنده‌ی این انرژی است مصون نگاه دارد: یعنی از پس‌کنش‌های کهنه‌ی مرگ، تجاوز و طعمه‌جویی.

تفسیر

نوعی موسیقیِ شیفتگی‌ها تن را جان می‌بخشد و شب و روز به آن ریتم می‌دهد. بی‌تردید این موسیقی سرچشمه‌ی نغمه‌های کام‌یابی و رنجی است که منبعِ الهامِ ملودی، رقص و بازپژواک‌ِ سازهای موسیقایی است. حرکاتِ نوسانی، خرامیدن، لرزه و تکان، جهش و سقوط، خزیدن و درخویش‌چنبرزدن، اجزای سازنده‌ی سمفونیِ پایه‌یی هستند که بازیِ مُدگردانی‌ها و پردازش‌های هارمونیک آن را ظرافت و لطافت می‌بخشد. نیاز به پُرخوری حافظِ میلی است که بر پایه‌اش هنرِ آشپزی واریاسیون‌های خود را گُل‌بندی می‌کند، رانه‌ی تناسلی از نوازش‌ها و ظرافت‌های عشق شعله‌ور می‌شود.

۴– رازِ نیروی حیاتی آن است که خشونتِ جانورِ وحشی در حالتِ نگه‌داری از بچه‌های خویش را به آگاهیِ انسانی پیوند می‌زند. توانِ حیوانیِ درونیِ خویش را جانِ تازه بخشیدن به معنی دمیدن در کانونِ آتشی است که با آن اکسیرِ زنده‌گانی از مرحله‌ی سیاه، جایی که زنده‌مانی می‌جنبد و راکد می‌ماند، استخراج می‌شود.

تفسیر

به‌تدریج که تمدنِ کالایی زیرِ تأثیرِ خودویرانگرانه‌ی توتالیتاریسم‌اش از درون منفجر می‌شود، یاد می‌گیریم که با عصرِ یخ‌بندانی وداع گوییم که انسان‌ها با افسوس در آن زیسته‌ اند، افسوس از به‌قدرکافی جانورانی طبیعی‌نبودن و بیش‌ازحد حیواناتی غیرطبیعی‌بودن. همراه با اُفتِ روحیه‌ی اخته‌سازی، و پیروزی‌های تلخ‌اش بر ماده‌ی زنده، رفته‌رفته انرژی خامی را کشف خواهیم کرد که پالایش‌هایی استحکام‌بخش آینده‌اش را رقم خواهد زد.

۵– پایانِ رفتارها و پس‌کنش‌های طعمه‌جویانه با ازمیان‌رفتنِ شکار به‌ مثابه اسیرکردن و کشتنِ جانوران همراه خواهد بود. فراگذشتن از پدیده‌ی شکار آغازگرِ ماجرای شناختنِ رفتارِ جانوران و کنکاش در طبیعتی است که سرانجام به‌ صورتِ بدیعِ ماده‌ی زنده‌یی کشف خواهد شد که در ما محاط است هم‌چنان که ما در آن‌ محاط هستیم. امتناع از ویران‌کردن، سرکوب‌کردن، استثمارکردن، فرمان‌بردارکردن، رنج‌وآزاررساندن، هم‌راستاست با شورِ دل‌فریفتن و دل‌فریفته‌شدن، شوری که مطمئن‌ترین رهنمون برای حفظِ تعادل میان انواعِ موجود زنده از طریقِ بازتعادل‌بخشیدن به محیط زیست و رعایتِ خودویژه‌گی‌های آن‌هاست.

تفسیر

شکار وسیله‌ی بقا و زنده‌مانی‌یی بوده که، هنگامی که انسان، بسیار دیرتر، تغذیه‌ی گوشتی را به رژیمِ غداییِ اساساً گیاهیِ خود افزود، از جانوران گوشت‌خوار به انسان منتقل شده است. شکار، که اقتصادی رقابتی بر پایه‌ی زور، نیرنگ، تجاوز و جنایت، آن را ترغیب می‌کرد با جوازِ زجرکُش‌کردن رانه‌های مرگ را، که از سرکوبِ غریزه‌ی جنسی برمی‌خاست، به جریان می‌انداخت. بدین‌گونه شکار موجبِ کژدیسی و تباهیِ بازی‌های تعقیبِ علائم و کوچ‌گریِ مسالمت‌آمیز شد، بازی‌هایی که در آن‌ها شگفت‌انگیزی، «حبسِ لطیفِ عشق»، غافل‌گیری و حتا ترس، شایسته‌ی آن اند که از نو ابداع گردند.

۶- زنده‌شکافی و تجربه‌ی آزمایشگاهی روی جانوران، هر چه‌قدر هم که اضطرار و بی‌اعتناییِ درمانی آن‌ها را الزامی جلوه دهد، نشانه‌ی توحشی است که ‌‌ننگِ جامعه‌یی انسانی است: بهبودِ زنده‎گی با قربانی‌کردنِ موجود زنده به دست نمی‌آید. به‌خوبی می‌دانیم پیش‌رفتی که به بهای رنج و مرگ حاصل شود به کجا می‌انجامد. از تحقیرِ حیوان تحقیرِ انسان تراوش می‌کند؛ بحث در باره‌ی ضرورتِ تغذیه‌ی فراهم‌شده از ذبح حیوانات زمانی سنجیده است که این نکته را به فراموشی نسپارد.

[۱] – اصطلاحی لاتینی، معادلِ doggy style در انگلیسی، در توصیفِ یکی از وضعیت‌های آمیزشِ جنسی.

couverture déclaration

2 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • سالها در باره آزمایشهای بی رحمانه روی میمونها و موشها و بچه خوکها و سایر حیوانات رنج میبردم واینکه انسانها چطور برای پیشرفت علم ودرمان دردهای بی علاج خود از این حیوانات بی گناه استفاده می کنند.خوشحالم که به این مطلب اشاره شده .
    سپاس از شما .مانند همیشه عالی بود.????

    • الهام عزیز، آری رویکرد و کیفیت رابطه‌ی ما با حیوان نشانگر معنایی است که برای زندگی و انسان قائل‌ایم. در این باره بسیار کم گفته و اندیشیده‌ایم. به سهم خود باز در این باره خواهم نوشت و هر آن‌چه نوشته‌ام نیز در پیوند و پژواک با این مهم بوده است.
      من نیز مثل همیشه از توجه و لطف شما سپاس‌گزارم.

بایگانی

برچسب‌ها