۱– ناانسانیت درخور بحث نیست درخورِ امتناع است. هیچ اکثریتی نمیتواند احکامِ بربریت را تحمیل کند. انتخابِ انسانیِ یکنفره بیش از تصمیمِ ناانسانیِ نفراتِ بسیار اهمیت و تأثیر دارد. کیفیتِ زندهگی فسخکنندهی دیکتاتوریِ عدد و کمیّت است.
تفسیر
هیچگاه عزمِ راسخِ یکنفره، تا همین چندی پیش، اینهمه نشان نداده بود که قادر است جباران را خلعِ تاج و تخت کند، خودسریهایشان را محکوم کند، و حتا ستمرانیهایی را که بهترین مدافعشان رسم و سنت بوده است از میان بردارد. آنچه برای ردکردنِ استبدادها درستی خود را نشان داده امروزه دارد برای ساختنِ موقعیتها نیز حقیقت مییابد، موقعیتهایی که با پالایش و شکوفاییِ موجود زنده سازگارند.
انجمنهای شهروندی، که امپریالیسمِ کالایی در همهجای جهان علیه خویش برانگیخته است، پایههای دموکراسی مستقیمی را ریخته اند که در آن شهروند باید اکنون جایاش را به فردِ انضمامی واگذارد. زمانِ آن رسیده که مبارزه علیه ناانسانیت جایاش را به طرحهایی اجتماعی بدهد که در آنها انسانیکردنِ جهان و انسانیکردنِ فردی به هم آمیخته باشند.
تجمع و گروهبندی بر پایهی نزدیکیها، انجمنهای شورمندانه و همآهنگ آنچنان که شارل فوریه تصورشان کرده بود، تنها نقصشان این بوده که زیرِ نفوذِ سرمایهدارییی طراحی شده اند که در اوج رونق بوده و تبوتابِ جهانآفرینانهاش هنوز نورِ امیدواری به آینده را در دلها میدمیده است.
سقوطِ اقتصادِ بهرهکشانه و ورشکستگیِ آشکارِ حکومتهای مختلفاش ــ از استبداد گرفته تا دموکراسیِ پارلمانی ــ اکنون دیگر همهی اشکالِ سازماندهیِ اجتماعی را، که از انقلابِ زراعی تا روزگارِ ما به کار گرفته شده اند، منتفی میسازد. تجمعهای کُپهوار از افرادی که نعمتهای زندهگیشان غصب شده، به وضعیتِ گلهوار محکوم شده اند و، زیرِ پوششِ تمدن، به سطحِ سرنوشتِ فلاکتبارِ حیوانات فروکاسته شده اند، پدیدهیی متعلق به گذشته است.
ما قاطعانه مصمم ایم تا دیگر هیچیک از راههایی را که به دنیاهای اسارتگاهیِ اربابان و بردگان میانجامند، در پیش نگیریم. قانونِ عدد هر کسی را به ابزارِ کورِ یک حسابرسیِ مُقدّرانه، که حاکم بر مصیبت است، تبدیل میکند. تحمیق بر پایهی کمیّت همواره دموکراسی را مورد استفاده قرار داده است تا آن را زیرِ بدترین دیکتاتوریها در هم کوبد.
چنین به نظر میرسد که تکثیرِ ساختارهای کوچکِ اجتماعی، جایی که شناخت از موجودات و چیزها زمینهی مساعدی برای کیفیتِ روابط است، با طرحِ جامعهیی با رسالتِ انسانی بهتر همخوانی دارد.
جایی که توافقی بنیادی بر سرِ خودفرمانیِ مطلقِ زندهگی وجود داشته باشد، هر بحثی مجاز است. هوشمندی حسی روحیهی رمهگرا را به ریشخند میگیرد. آنچه انسانی است برتر از عدد و رقم است و اجازه میدهد تا هر تصمیمِ ناانسانی هیچ و پوچ به شمار آید، حتا اگر با اکثریتِ آرا گرفته شده باشد. ما احکامِ بربریت و اقدامهای مرگآور را، به هر پشتیبانیِ تودهیی هم که ببالند، رد میکنیم.
راهی بهتر از زندگی در کمونهای کوچک توافقی به نظر نمیرسد .
اگر فرهنگ های موروثی اجازه دهند .
این شاید مناسبترین فرمول برای زندگی بی دولت و حس خوشبختی باشد .