مادهی ۸ ت
هر موجودِ انسانی حقِ رفاه و تجمل دارد
۱- میراثِ جامعهی مصرفی دربردارندهی شماری ابداعات است که با روبوتیزهکردن تکالیفِ توانفرسا، یکنواخت، تکراری و ملالآورِ خانهداری، لوازم آسایش و تفریحِ زندهگانی را خوشبختانه فراهم میسازند. تجمل آن است که این امکانات چنان کامل گردند که با فراگذشتن از چارچوبِ زندهمانی و بقا، که علتِ وجودیِ آنها بوده، در خدمتِ سازندهگیهای تفننیِ میل و سرنوشت قرار گیرند.
تفسیر
رفاه و تجمل تاکنون آرایههای خواستِ قدرت، پول و دغدغهی بیهودهی ظاهرشدن و نمودن بوده است. از این راه داشتن میکوشیده تا فقدانِ بودن را جبران کند. بهاینسان مصرفگرایی بنجلاتی از معجزههای رقتانگیز را، که به گونهیی بهمراتب اسفبارتر نشانگرِ تبعیدِ تن، ناانسانیشدنِ مسکن و انجمادِ منظرها بوده است، همگانی ساخت.
طرحِ برقراریِ اولویتِ امیال بر اقتصاد مستلزمِ آن است که فناوریها، معماری، آرایهبندی و تزیین، از نو در یک هنرِ شگرفایی و اعجاب به کار گرفته شوند، هنری که هدفاش، بسته به حالوهوای شورها و هارمونیشان، درآمیختنِ منظرِ شهرها، روستاها و خانه در یکدیگر باشد. چیدمانِ فضاها و تحرکِ آرایهها بار دیگر به اشیا آن جاذبه، افسون، راز و توانِ رؤیایییی را خواهد بخشید که تراوشِ تجربهی آفرینشِ آنها، ساختنِ هنردستانهی آنها یا کشفِ نامنتظرهشان بوده است.
مادهی ۸ ث
هر موجودِ انسانی حق دارد از رایگانیِ شیوههای ترابری که توسط و برای اجتماع ایجاد شده است بهرهمند باشد
۱- هرکسی از آزادیِ استفادهی رایگان از همهی شیوههای جابهجایی و آفریدنِ شیوههای جدیدِ آن، که بتوانند جنبهی کاربردی را با لذتهای حسی همآهنگ سازند، برخوردار است.
مادهی ۸ ج
هر موجودِ انسانی حق دارد از منابع و انرژیهای طبیعی به رایگان بهرهمند باشد
۱- هرکسی حقِ بهرهمندی آزادانه از مواهبِ طبیعت را دارد، مواهبی که پاکی و نابی اصلیشان احیا گردیده، وفورشان را بازیافته و از منطقِ سود که باعثِ کمیابی و آلودهگیشان شده بود آزاد شده باشند. جوامعی که در راهِ انسانیشدن اند انعقادِ پیمان و پیوندِ نوینی را با آب، هوا، آتشِ خورشیدی و زمین بر عهده دارند تا بر پایهی آن انرژیِ رایگان و تمامناشدنییی را برکشند که برای رفاه همگانی و عالیبودنِ محیطِ زندهگی سودمند است.
تفسیر
بهرهکشی و استثمارِ طبیعت مائدهیی را که طبیعت بنا بر سرشتِ وفورآمیز خویش ارزانی میداشت و هرکس به تناسبِ حال خویش میتوانست آن را بارآور سازد، از ریشه برمیکَنَد تا آن را به کالا تبدیل سازد. افولِ اقتصادِ کهن آغازگرِ شکلِ جدیدی از برچینی [بار و برِ طبیعت] است. اقتصادِ نوین با استفاده از سازوبرگِ پیشرفتهای فناورانه و توسعهی مهارناپذیر و پیوستهی آنها میتواند وفورِ نعمتی را که زمین ارزانی میدارد به سودِ تمامی بشریت افزایش دهد.
۲- شیوهی تولیدییی که بر پایهی انرژیهای احیاشونده باشد ناگزیر آن پسکنشِ دیرینه، یعنی پرداختِ بها، مبادله بر اساس کمیّت، پرداخت متقابل و مابهازاء، را از رفتارها و رسوم ریشهکن خواهد کرد. چنین اقتصادی اصلی مبتنی بر رایگانی را با خود خواهد داشت که بهضرورت اشاعهیی جهانشمول خواهد یافت، زیرا این اصل خودبهخود با آن رانهی زندهگی سازگاری و انطباق دارد که از بدو تولدِ اقتصادِ مبتنی بر زندهمانی چنان با یک شیوهی مزدبگیری ناسازگار است که ممنوع و قدغن میشود.
۳- آنچه معرّفِ دورانِ وفور است نه چندان کمیّتِ اموال و خدماتِ عمومی بلکه بیشتر کیفیت و دسترسپذیریِ همگانی و بدونِ محدودیتِ آنهاست. سطحِ یک تمدنِ انسانی با مقیاسِ داشتن سنجیده نمیشود؛ بلکه نمودارش قابلیت و توان این تمدن به وسیلهی ابداعاتِ خود در جهتِ بیانِ غنا و ثروتِ موجوداتی است که هر روز از خواست و ارادهی خویش برای زندهگیکردن و انسانیشدنشان آگاهتر میشوند.