اول قطعه را مینوازم و بعد به شما خواهم گفت که چیست.
مایلز دیویس
پیشدرآمد
از اینپس، همچون همهی آدمهای معقول، ما توطئهباوریم. دو سال است که ما را سر میدَوانند و ما هم کسب اطلاع میکنیم، حالا از تمام فاصلهگیری لازم برای سواکردنِ «راست از دروغ»[i] برخورداریم. گواهینامههای[ii] مسخرهای که مدعی شدند ما خودمان آنها را پُر و امضاء میکنیم هدفی جز این نداشتند که ما به محبوسشدن رضایتمندانه تن دهیم و به زندانبانهای خود تبدیل شویم. حالا طراحانِ آن قانون از وضعکردناش به خود میبالند. صحنهپردازیِ یک همهگیری مرگبار، «بدتر از آنفولانزای اسپانیاییِ ۱۹۱۸»، براستی یک صحنهپردازی بود. از آنپس، همانطور که جلوتر خواهیم دید، مدارکی مؤید این صحنهپردازی به بیرون درز کرد. تمامی مدلسازیهای[iii] هولناک جعلی بودند. شانتاژِ مربوط به ازهمگسیختنِ بیمارستانها نیز فقط یک شانتاژ بود. گواهِ بارز این امر نمایشِ همزمانِ درمانگاههای خصوصیِ عاطلمانده، و بهخصوص مصونماندنشان از هر گونه بهکارگیریِ اضطراری بود. اما گواهِ قطعی را میتوان در استمرارِ اوراقکردنِ بیمارستانها و کارکنانشان طی همین مدت دید. سماجتِ غضبناک در روفتنِ هر گونه معالجهای غیر از آزمودنِ زیستفناوریها بر روی خیلِ مردمان ــ مردمانی فروکاسته به وضعیت موش آزمایشگاهی ــ چیزی مظنون در خود داشت. با کارزارِ واکسیناسیونی سازمانیافته توسط شرکتِ مککینزی[iv]، و سپس وضعکردنِ «گذرنامهی سلامت»، معنای واقعیِ خشنشدنِ فضای مباحثهی عمومی روشنتر شد. بیشک این اولین همهگیریِ مهلک است که باید مردم را به وجودش مجاب ساخت. هیولایی که دو سال است بر ما میتازد، تا این ساعت، نه ویروسی با تاجی[v] از یک پروتئین بلکه شتابیابیِ تکنولوژیکی است که به قدرتِ «برکندنِ[vi]» حسابشدهای مجهز است. هر روزه شاهدِ اقدامی در تحققِ پروژهی جنونآمیزِ ترانساومانیستی هستیم که هدفاش همگراییِ فناوریهای NBIC[vii] (Nano-Bio-Info-Cognitives) است. این اتوپیای مبتنیبر ذوبکردنِ کاملِ جهان و ریختناش به قالبی دیگر، این رؤیای سکانداریِ بهینهی فراگردهای اجتماعی، جسمانی و ذهنی، دیگر حتا زحمتِ پنهانکاری به خود نمیدهد. در برابرِ ویروسی برخاسته از آزمایشهای معطوف به کارکردافزایی در چارچوب یک برنامهی «زیستدفاعی»، بی هیچ ابایی، آزمایشِ زیستفناورانهی دیگری را به عنوان درمان قبولاندند که توسط آزمایشگاهی انجام میگیرد که ریاستِ پزشکیِ آن از «هک کردنِ نرمافزارِ زندگی» به خود میبالد. «همانچه هست را همواره بیشتر کردن»، گویا این آخرین اصلِ کورِ جهانی است که دیگر هیچ اصلی ندارد. اخیراً یکی از روزنامهنگارانِ گوشبهفرمانی که در هیئتهای سردبیریِ مطبوعات پاریسی جا خوش کردهاند، از دانشمندِ نسبتاً صادقی در بارهی خاستگاهِ ویروس SARS-CoV-2 پرسید. دانشمند یادشده بالاخره اذعان کرد که افسانهی گروتسکِ پانگولین در برابرِ فرضیهی دستکاریهای انجامگرفته در آزمایشگاهِ موسوم به P4 روز به روز کمرنگتر میشود. آنوقت ژورنالیستِ ما از او میپرسد که آیا «این موضوع این خطر را ندارد که آب به آسیابِ توطئهباوران بریزد»؟ زینپس مشکل در رابطه با حقیقت این است که حقیقت به توطئهباوران حق میدهد. به اینجا رسیدهایم. پس وقتاش شده بود که کمیسیونی از کارشناسان برای فیصلهدادن به چنین بدعتی راهاندازی شود، و سانسور برقرار گردد.
هنگامی که عقل فضای عمومی را ترک میکند، وقتی ناشنوایی افزایش مییابد، وقتی پروپاگاندا برای تحمیل اجماعِ عمومی ترکهی تنبیهاش را سختتر میکند، باید فاصله گرفت. همان کاری که توطئهباور میکند. از شمّ و شهودهای خود آغازکردن و به پژوهش پرداختن. سعی کردن برای فهمیدنِ این موضوع که چگونه کارمان به اینجا کشیده، و چگونه میتوان از این چرخهی حقیر که در ابعادِ یک تمدن است بیرون آمد. یافتنِ همدستان و به مصاف رفتن. تمکین نکردن به همانگوییِ آنچه هست. نه ترسیدن و نه امیدبستن، بلکه با آرامیدگی حربههای نو جُستن. لحن پرعتاب و خطابِ تمامی قدرتها علیه توطئهباوران به اندازهی کافی ثابت میکند که واقعیت چقدر در برابرِ آنها مقاوم است. اختراعِ پروپاگاندا توسط مقرِ مقدس[viii] (Congregatio de propaganda fide یا همایش مذهبی برای ترویج ایمان) در سال ۱۶۲۲ در درازمدت به نفع تدابیرِ ضداصلاحات تمام نشد. بیاعتبارشدنِ وقزنندهها سرانجام وقوقهاشان را به کامِ خود میکشد. برداشتی که مهندسان این جامعه از زندگی دارند بهوضوح چنان سطحی، چنان ناقص و چنان اشتباه است که شکستخوردنشان حتمی است. تنها توفیقشان در این است که جهان را کمی بیشتر ویران کنند. از همینرو آنچه برای ما اهمیتِ حیاتی دارد این است که بیآنکه منتظر شکستشان باشیم آنان را بیرون برانیم.
پس ما هم مثل هر توطئهباورِ دیگری عمل کردیم: به پژوهش پرداختیم. و این متن دستاورد همین پژوهش است. جسارتِ ما برای انتشارش از آنروست که گمان میکنیم به نتایجی رسیدهایم که میتوانند دوران کنونی را با نوری خالص و رُکوراست روشن کنند. غرق مطالعهی گذشته شدیم تا به ایضاحِ تازههای اکنون بپردازیم ، بههنگامی که تمامی اخبار روز [فعلیتِ جاری] میکوشید تا ما را در لابیرنتِ اکنونِ جاودانهاش محبوس کند. لازم بود آن روی سکهی تاریخِ معاصر را روایت کنیم. ابتدا باید مواظب میبودیم تا مقهورِ توانِ آتش و جنونزدگیِ پروپاگاندای حاکم نشویم. خطرِ اصلی تندادن به نظامِ جدیدِ امور است که خطر تبدیلشدن به طوطیِ این نظام را در بردارد که هراس از برچسبِ «توطئهباور» خوردن را نیز شامل میشود. بحث میان توطئهباوری و ضدتوطئهباوری نیست، بلکه در درونِ توطئهباوری است. اختلافنظر ما با مدافعانِ نظمِ موجود نه بر سرِ تفسیرِ جهان بلکه بر سرِ خودِ این جهان است. ما جهانی را که آنها دارند داربستاش را میسازند نمیخواهیم ــ اصلاً داربستهاشان ارزانیِ خودشان. مسألهی عقیده نیست، مسألهی ناسازگاری است. ما برای متقاعدکردن نمینویسیم. برای این کار دیگر خیلی دیر شده است. ما به این منظور مینویسیم تا اردوگاهمان را مسلح کنیم در جنگی یکراست با تنها که روانها را نشانه گرفته است ــ جنگی که، آنگونه که درامپردازیِ نمایشی مدعی است، قطعاً مقابلهی یک ویروس با «بشریت» نیست. بنابراین ما کوشیدهایم تا حقیقت را، بنا به توصیهی برتولد برشت «بهصورتِ سلاحی خوشدست» درآوریم. ما از سبکِ نشانگرانه و برهانی، افزودنِ پانویسها، سلانهسلانه از فرضیه به نتیجهگیری رسیدن، اجتناب کردیم. فقط روی قطعات و مهمّات کار کردیم. توطئهباوریِ پیگیرانه و منسجم، که در خدمتِ تزئینِ ناتوانی نیست، به این نتیجه میرسد که توطئه ضروری است، زیرا بهخوبی پیداست که آنچه رویاروی ماست مصمم است تا ما را درهمبکوبد. ما هیچگاه به خود اجازه نمیدهیم در بارهی کاربردی که ، در چنین زمانهای، هر کس برای آزادیِ خویش قائل است حرفی بزنیم. ما به منفجرکردنِ دستوپاگیرترین موانعِ ذهنی بسنده میکنیم. مدعی نیستیم که برای کندهشدن از چنگِ ناتوانی یک کتاب کافی است، اما این را هم به یاد داریم که چند کتابِ خوبی که سرِ راهمان پیدا کردیم ما را از بسیاری بندگیها در امان نگاه داشت. دو سالِ گذشته سالهایی توانفرسا بود. توانفرسا برای همهی آدمهای حساس، و حساس به منطق. همهچیز انگار برای دیوانهکردنِ ما دست به دست هم داده بود. ما به یاری چند دوستیِ مستحکم بود که توانستیم عذابی که میکشیدیم و آنچه را که میاندیشیدیم ــ یعنی بهتزدگی و شورشمان ــ را قسمت کنیم. ما سالهای اخیر را هفتههای پیاپی باهم تاب آوردیم. پیامد منطقیاش این پژوهش بود. این کتابْ بینامونشان است زیرا به هیچکس تعلق ندارد؛ متعلق به جنبشِ تفکیکِِ اجتماعیِ جاری است. و آنچه را که ــ در شش ماه، یک سال یا ده سال آینده ــ رخ خواهد داد همراهی خواهد کرد. علاوه بر بیاحتیاطی، ظنبرانگیز میبود اگر چنین کتابی به نام کسی یا کسانی تنفیذ میشد. یا در خدمت هر گونه فخری میبود. «تفاوت میان یک اندیشهی حقیقی و یک دروغ در این است که دروغ منطقاً نیازمندِ یک اندیشمند است و نه اندیشهی حقیقی. برای درک و دریافتِ اندیشهی حقیقی به کسی نیاز نیست.[…] تنها اندیشههایی که وجودِ یک اندیشمند برایشان مطلقاً ضروری است دروغها هستند.» ( ویلفرد. ر. بیون Wilfred R. Bion ، توجه و تفسیر، ۱۹۷۰)
ترجمه به فارسی: بهروز صفدری، ۱۴ فوریه ۲۰۲۲
[i] . برای توضیح بیشتر در بارهی معانیِ این دو کلمه، نک. زیرنویس بند ۹ در کتاب جامعهی نمایش.
[ii] . در طول حصرهای خانگی مرتبط به همهگیری کورونا در فرانسه، قانون، با وضع جریمه، همه را مجبور کرد برای بیرون آمدن از خانه برگههایی را امضاء کنند و دلیل و مدت خروج از خانه را در آن قید کنند.
[iii] . modélisation ، روشهای رایجشدهی تابلو و نمودارسازی (برای مثال با ابزارهایی مثل پاورپوینت).
[iv] . McKinsey، در بارهی تاریخچه و فعالیت این شرکتِ مشاوراتی، نک. به صفحه ویکیپدیا.
[v] . اشاره به معنای لغوی کلمهی کورونا.
[vi] . arrachement : کلمهای چند معناست: بهزور ستاندن و قاپیدن ـ ریشهکنکردن، برکندن ـ و در فیزیک و اتم: سرعت یکی از ذرات که موجب برکندهشدن ذرهای دیگر از یک مجموعه شود.
[vii] . نام اختصاری فناوریهای نانو، زیستی، اطلاعاتی، شناختاری.
[viii] . Saint-Siège ، ستاد یا مقر کلیسای اعظم کاتولیک، واتیکان.
برای کنده شدن از چنگ ناتوانی فقط یک ترجمه کافی نیست اما این را هم به یاد داریم که چند ترجمه خوبی که سر راه مان پیدا کردیم ما را از بسیاری بندگی ها در امان نگاه داشت.
درود و سپاس.