درود و بدرود مارک تومسن

فردا، دوست ما مارک، در خانیا در جزیره‌ی کرت به خاک سپرده خواهد شد.در این باره خواهم نوشت، فعلاًاز میان پیام‌هایی که در این مراسم خوانده خواهد شد ترجمه‌ی فارسی دو پیام را منتشر می‌کنم.

مارک عزیز،

تو هیچ‌گاه از شمارِ مردگانِ متحرکی که احتضارِ طویلِ جهانِ کهنه را استمرار می‌بخشند نبودی و نخواهی بود. از همین‌رو من تو را به اسمِ همان زنده‌دلی‌ و نشاطی خطاب می‌کنم که هرگز ترک‌ات نکرد و حضورش در میانِ ما تداوم خواهد یافت. زیرا ما به‌عنوان میراث‌دارانِ شورشیان و سرتافتگانِ گذشته‌، پایه‌های یک بین‌الملل راستین نوع‌ِ بشر را می‌ریزیم. اکنون دیگر گزینشِ جانب‌داری از زندگی تنها راه چاره‌ علیه کسانی است که بر سرتاسرِ زمینْ مرگ می‌کارند. تو چنین پیکاری را برگزیدی و دوستیِ پرتو‌افشان‌ات اغلب کاراتر از بسیاری ناسزاگویی‌ها بود. دانشِ وسیع و هشیاری دوست ما به‌عنوان ناشرْ نوشته‌هایی کمیاب و اثرگذار برای ما به ارمغان آورد. این مسؤول خستگی‌ناپذیرِ « راهِ جاگوار la Voie du jauar» در تدارکِ سفرِ کنونیِ زاپاتیست‌ها نیز سهیم بود که بزودی به این‌جا خواهند رسید تا حاملانِ جهانی نو به این اروپای کهنه‌ای باشند که کارش مدام به بردگی کشاندنِ آن‌ها بوده است. در همه‌ی جشن‌هایی که بزودی با آمدن زاپاتیست‌ها برگزار خواهد شد، مارک سایه‌ی پرسوناژِ غایب خواهد بود.

اما نمی‌خواهم به مرثیه‌خوانی بیفتم. مارک پیش از هرچیز یک دوست بود. آن جادوی قلبی و درونی که زاده‌ی نزدیکی‌های برگزیده است ما را به هم نزدیک کرده بود. گیریم این را بدانم که مرگْ  گلِ وجودت را در شعفِ دوباره آزادشدنِ رُزا نِرا Rosa Nera برچید و بُرد اما کماکان بر این باورم که هیچ مرگی خوش نیست.

از سوی دیگر، ما با هم در نوعی محاوره و تبادل پیام بودیم وقتی جرقه‌های اشتیاق چون صاعقه بر تو زد. دوست دارم در این آذرخش‌وارگی ــ ماتم‌زا برای ما و نشاط بخش برای تو ــ فراخوانی ببینم به این‌که هرگز نه از زندگانی خود و نه از جهان، هر چقدر هم که ویران به نظر آید، نومید نباید شد.

تو همیشه از این هنر برخوردار بودی که مجاب کنی بی‌آن‌که درس بدهی. سپاس مارک عزیز.

رائول ونه‌گم

مارک عزیز،

چند ساعتی پس از پیام شادمانه‌ات در باره‌ی تسخیر دوباره‌ی رُزا نِرا، جایی که در گذشته همرا با وَردیس تزوریس نهمین سالگردِ اشغالِ «گلِ سیاه» را رقصیده بودیم، خبر عزیمت تو را بر بال‌های رقص‌ات بر لبه‌های آتشفشانِ زندگی‌خواهیِ شادت دریافت کردیم.

تو با زندگی‌ات و هنرت در کیمیاگریِ پیوندها، برای همیشه گذردهنده‌ی شورهای رهایی‌بخش باقی خواهی ماند. تو نه مراد و نه مرید هیچ مکتب و معبدی نبودی و دانایی دانشنامه‌ای خودت را در زمینه‌ی راه‌نشانه‌های لیبرتری سخاوتمندانه در اختیار ما می‌گذاشتی. آن‌چه الیزه روکلو « تاریخ یک جویبار» نامیده بود با تو به همریزگاهِ محسوس تاریخ‌هایی تبدیل شده بود که زورق‌های وجودی ما را در بر می‌گرفت.

نامِ تو در پیوند با راه جاگوار، چنان در ترجمه‌های من به فارسی حضور دارد که خطاب به خوانندگانم ناگفتنی را « در چنگ ناباوری» نوشتم. تو پیام‌هایت را اغلب با عبارت « آغوش‌های برادرانه» به پایان می‌رساندی، و این در آغوش‌گرفتن‌‌ها در هر یک از دیدارهامان باز  بُعدی تنانه به خود می‌گرفت.

در آغوش‌ات می‌گیریم یارِ همراه،

بهروز

یک دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • معجزه “نزدیکی های برگزیده” است که به زیستن در این جهان ویران امیدوارمان میکند.

بایگانی

برچسب‌ها