مطلبی که در زیر میخوانید شامل نامهای است از سوی یک زن شورشیِ شیلیایی به رائول ونهگم و بخشی از پاسخ رائول به او. متن کامل این پاسخ را در روزهای آینده در اختیار خوانندگان این سایت خواهم گذاشت. نسخهی فرانسوی این دو متن در این نشانی در دسترس است:
https://lavoiedujaguar.net/Correspondance-avec-une-insurgee-chilienne
نامهنگاری با یک زن عصیانگرِ شیلیایی
نامه از شیلی ( به رائول ونهگم)
(…) در بارهی وضع شیلی در این روزها، به نظرم تروریسم بهداشتی و مضحکهی انتخاباتی در نهایت به سرکوب نیروی عصیانیِِ خلاقانهای انجامید که به دست نسلهای جوان همهی ما را بیدار کرده بود. همهی علتهایی که موجبِ این خیزش شدند همچنان وجود دارند، و حتا به نظر میرسد که شرایطِ زندگانیِ همگان بدتر هم شده است، اما آن تمردِ جمعیِ چند ماهِ پیش ( نهگفتن به فقیرشدنی که تا مرز تحملناپذیری تاب آورده میشد! نهگفتن به رقابتگری میان برادران و خواهران، نهگفتن به نوعی هستی که در آن ما صرفاً ماشینهایی برای مصرفکردن و کارکردنایم، و غیره و غیره) نتوانست در راهِ آفرینشِ شکلهای جدیدی از زندگی پیش رود. برعکس، این نبردی که ذاتِ انسانی را در هر یک از ما دوباره زنده کرده بود در نوعی وانمودسازی به انجماد کشیده شد.
هنوز در پلاتزا د لا دیگنیداد (میدانِ کرامت) در سانتیاگو و نیز در میدانها و خطههای دیگری در شیلی، تظاهراتی بر پا میشود، اما دیگر آن جمعیت و طراوتِ پیش را ندارند. آن گونه که من میبینم بخشِ بزرگی از مردم انرژی حیاتیِ خود را، از یکسو در زد و خورد و درگیریِ پوچ با پلیس، و از سوی دیگر در گفتگویی عبث با قدرت حاکم به هدر میدهند. بخش اول تنهای خود را همچون مواد اولیه به ماشین سرکوب عرضه میکنند و به این ترتیب خوراکِ مناسکی میشوند که به پلیسها اجازه میدهد تا در نقش مقهورکنندگانِ شکستناپذیر ابراز وجود کنند. بخش دوم، به این گمان که در مسیرِ تغییر پیش میروند، خوراکِ لاشهی خونآشامِ سیاست و مناسکِ ازخودبیگانگییی میشوند که بنیانِ هنجارمندیِ کاپیتالیستی است. خلاصه، نیروی عصیانِ خلاقانه خاموش مانده است زیرا نبرد برای زندگی به جای آنکه در قلمروِ خودش و با آفریدنِ این قلمرو جریان یابد، همچنان در عرصهی سرمایه جاری است، بی هیچ جهشِ کیفی و هیچ گسستی از نظمِ فقر و فلاکت.
چهگونه از این بنبست بیرون خواهیم آمد؟ آیا باز سی سال طول خواهد کشید؟ اشاعهی احساسی از مذلت چه نقشی در برابر وخیمشدنِ تضادها ( جریانی که از هماکنون در اینجا دیده میشود) خواهد داشت؟ «پیروزیِ انتخاباتی»، که گفته میشد پایانِ میراثِ پینوشه را رقم خواهد زد، دارد به کابوس و هزارتوییِ بوروکراتیک تبدیل میشود که آرزوها و امکانهای واقعیِ مشارکتِ اکثریتی را که به تغییر قانون اساسی رأی داد از میان برمیدارد و از نو قدرتِ جهانِ کهنه را برقرار میسازد. زندانیانِ جوانِ شورش بدون دلیل و شواهد متهم گشته و به چندین سال زندان محکوم شدهاند، در حالی که رؤسای کارخانهها و شرکتهای تجاری شیلیایی ( که جرمشان شاملِ کلاهبرداری و سرقتِ آشکار از میلیونها نفر است) به شرکت در کلاسهای اخلاق محکوم شدهاند. برونرفت از بنبست را چهگونه باید برانگیخت؟
(…) از بسیاری جنبهها، روال معمول و هنجارمندیِ سرمایهدارانه بار دیگر زمینهی اجتماعیاش را بازیافته است. جان به لبرسیدگیِ اجتماعی در حال افزایش است اما از مناسکِ درگیریِ مستقیم با پلیس رها نشده است. آیا این درگیری و رویارویی، در مناطقِ سکونتمان، به حلِ مشکلاتِ اضطراریِ ما خواهد انجامید یا همچنان در عرصههای نمادینی باقی خواهیم ماند که در آنها قدرتِ حاکم خشمهای فروخوردهمان را اداره خواهد کرد؟ اعتراضها تا بهامروز ادامه دارند اما به نمایش خونینی از مثلهشدنِ تودهها تبدیل شدهاند، تودههایی که از سوی سیاستِ اداریِ جدید یکسره در مقولهی «مردمانِ زیادی و اضافی» گنجانده شدهاند. بهطور کلی، شهر دارد به چیزی تبدیل میشود که این مردمان یادآورِ آناند: جایی نامهربان، خشن و پُر از افرادی در خصومت با یکدیگر.
مرگِ خیزشِ مردمی مرا تا مدتها غمگین و دلسرد کرد. این همه کشتهشده، مثلهشده، زندانیشده، و به فنا رفتنِ چنین توان عظیمی، برایم دردناک بود. با این حال، کمکم، در درونِ خودم حقیقتِ این لحظه را از صافی گذراندم و دیدم آنچه این تجربه به من، با گوشت و پوست و استخوانم، و نیز در حافظهام، آموخته است به دعوت و فراخوان تبدیل میشود. هرچند براستی نمیدانم چه چیزی ما را بهطور جمعی از این بنبست بیرون خواهد آورد، اما آنچه میدانم این است که دیگر منتظر انقلاب اجتماعی نیستم تا بتوانم، اینجا و اکنون، شیوهی نوینی از بودن را تصدیق کنم که قطبِ معناطیسیاش زندگی، زندگیِ من، باشد. شاید این کمی خودخواهانه باشد، اما میدانم تو منظورم را میفهمی، تویی که گفتهای : « زندگیکردن آموختن، آموختنِ زندهماندن نیست».
جهانِ ما چه جهانی میشد اگر هر کس تصمیم میگرفت آنی باشد که هست و نه آنچه دیگران از او میخواهند که باشد؟ و اگر همه میتوانستند به جای الزاماتِ همدارگان [کمونیتهی] انتزاعیِ پول، نیازهایِ وجودِ اساسیِ خود را در کانونِ هستیشان بنشانند؟ فکر میکنم اگر قرار است روزی انقلابی به وجود آید که به شیوهی تخریبی سرمایه پایان دهد و زندگیِ همدارگانِ انسانی را تصدیق کند، چنین انقلابی نمیتواند برآمده از نبردی مبتنیبر قربانیگری باشد بلکه باید برخاسته از سرایتِ شادی از هستن باشد فراسوی همهی هویتسازیهایی که ما را در تقابل و جدایی از یکدیگر و از کلِ هستی قرار میدهد.
از احساسها و نظرهای خودت دربارهی آنچه در فرانسه و در دنیا میگذرد برایم بنویس.
ترجمه از اسپانیایی به فرانسوی: Josep Cormini
پاسخِ رائول ونهگم:
(…) از تو بهخاطر پیامات سپاسگزارم. این پیام بهروشنی موقعیتی را گزارش میدهد که از بسیاری جهات مشابه موقعیت در فرانسه است. یکی از دوستان تحلیلِ تو را به فرانسوی ترجمه کرده و من آن را به اطلاعِ شورشیانی خواهم رساند که «خلعسلاح» نشدهاند. برای پاسخ به خواستهی تو، بهنظرم رسید جا دارد به بازنویسیِ رشته تزهایی در بارهی وضعیتِ روز و روزگار بنشینم. این تزها را در فایل ضمیمه برایت میفرستم ( شاید آنها را به صورت کتابچهای منتشر کنم چون سایهی تهاجم سانسور بر فضای اینترنت سنگینی میکند).
من همچنان بر این اندیشهام که بیداریِ عظیمِ آگاهیها دیر یا زود انسانهای خفته بر امرِ ممکنِ بزرگ را از رخوتشان بیرون خواهد آورد (…).
رائول ونهگم، ۲۱ دسامبر ۲۰۲۰
این نامه همراه با نامههای پیشین در این فایل گنجانده شده است: نامههای شیلی
دریــافت فایـــل پیدیاف
بازگشت به پایه
تزها و ملاحظههایی دربارهی اهداف مبارزه در فرانسه
۱
از خوددفاعکردنِ زن در قلبِ رهاییِ فردی و اجتماعی جای دارد
ارادهی ریشهکنکردنِ رفتارِ پدرسالارانه، آنگاه که این اراده از چنگ فمینیسم دولتی خلاص شده باشد، مطمئنترین وسیله برای پایاندادن به ترس و تحقیر هم در قبال طبیعت و هم در قبال زندگی است.
۲
علیه سربرآوردنهای پدرسالاری
رفتارِ پدرسالارانه، چه دینی و چه لائیک، چه چپگرا و چه راستگرا، ستونِ جامعهی سلسلهمراتبی است. برای درهمکوبیدناش باید فرمانرواییِ رئیس و سرکردهها را، بدون تمایز قائلشدنِ میان جنسیتها، ملغا ساخت.
۳
علیه اکولوژیِ ایدهئولوژیکی
تجاوز و خشونتْ ماهویِ اقتصادی هستند که بر استثمارِ طبیعت بنیانیافته است. با تاراج طبیعت، که گشایندهی فرمانرواییِ کالا بود، تاریخِ نگونبختیِ زن آغاز شد. تا هنگامی که مبارزهی زن برای خودمختاریاش دربرگیرندهی اتحادی نوین با عالمِ زندگی نباشد، اکولوژی یک ایدهئولوژی بازار باقی خواهد ماند.
۴
علیه آلتدستسازیِ ترس
هراسِ ناشی از ظهورِ یک ویروس، ظهوری هم غیرعادی و هم قابلپیشبینی، عامدانه توسط قدرت با مقاصدی از اینپس آشکارْ تشدید و تقویت شده است:
الف) مبادرت به لاپوشانیِ وضعیتِ فاجعهآمیزِ ساختارهای بهداشتی، که به مؤسساتی تجاری با اهداف انتفاعی تبدیل شدهاند.
ب) اقدام به محبوس کردن مردمان در چاردیواری خانهها در مقیاس سیارهای، به گونهای که هیچ رژیم توتالیتری تا کنون نتوانسته بوده آن را بر جامعه تحمیل کند. آزادی، که پیش از این نیز به آزادیِ کارکردن ( شعارِ نازیها: آربایت ماخت فرای، “کار آزادی میآورد”) و مصرفکردن فروکاسته شده بود، امروزه به شرکت در یک مسابقهی ساختگی دعوت شده که در آن لافزنیِ منکرانِ ویروس به مصافِ هیستریِ سرآسیمههایی میرود که در بارهی اثرات ویروس مبالغه میکنند.
پ) برانگیختنِ توسعهی بازارِ امنیتی. این وضعیت با تغذیهی مبانیِ پوپولیسمِ فاشیسممآبانه ( نژادپرستی، تبعیضِ جنسی، ترس از دیگری)، همچنین به سودِ چپی عمل میکند که بیش از اندازه خشنود است از اینکه مبارزهاش در جبههی ایدهئولوژیها باشد و نه در جبههی اجتماعی، جبههای که در آن بیاعتبارشده است.
ت) رعب و وحشتی که همه در آن فروخزیدهاند به نفعِ دغدغهی اصلی حکومتگران است: دوام آوردن تا طولانیترین زمانِ ممکن، حتا با گندیدن در جای خود.
( ادامهی ترجمه در روزهای آینده)