همین دو روز پیش، دوست نازنینی از سواحل خلیج در پیامی صوتی از من خواسته بود تا باز از و دربارهی مارسل مورو بنویسم. میدانم که همین اندک متنهایی که از او به فارسی منتشر کردهام به دل خوانندگانی نشسته است. این را به خود مارسل هم گفته بودم و نسخهای از نشریهای فارسی در سواحل خزر را به او داده بودم ، که ترجمهی مرا از متنی از او همراه با عکساش بازنشر کرده بود. مارسل، که شیفتهی رسم حروف بود و رسامِ کلمات، با نگاهی سرشار از ذوق کودکانه و لبخندی مشتاقانه، به حروف خط فارسی نشریه نگریست و از دوستم سمیه خواجوندی، که در این دیدار حضور داشت، خواست که اسم مارسل را به فارسی برایش بنویسد. بعد برگهای از دستنویسهای خودش را به یادگار به ما هبه کرد. او همیشه با قلم مینوشت و با ماشین تحریر و کامپیوتر سر و کار نداشت.
امروز بعداز ظهر، در حال به پایان رساندن ترجمهی متنی بودم به نام « ویروس ترس» که دوستی خبر داد که کوروناویروس مارسل را به کام خود کشیده است.
مارسل که ماجرای نجاتاش در سانحهی غرقشدن یک کشتی را در یونان، در سالهای دور، همیشه با طنز و نیشخند به معمای مرگ تعریف میکرد، و عمیقاً بر این باور بود که باید چنان به شدت و با تمام وجود زیست که چیزی از خود برای مرگ باقی نگذاشت، …
ادامهی او، من، ما، را بعداً پی خواهم گرفت.