در نوشتههای پیشینام دربارهی واکنش ـ بیواکنشی جریانهای سیاسی ـ فرهنگی ایرانی به جنبش جلیقهزردها نکتههایی را مطرح کردم. بهویژه در پایانِ متنی با عنوان «جنبش جلیقهزردها در مصاف با گلآلودگیهای ژیژکی » آورده بودم :
[ چپهای سنتی ( با ایدهئولوژیهای تحزب و ضرورت انقلابیونِ حرفهای نوعِ لنینی ) ضمن دفاع مشروط! از این جنبش، آن را ” گرفتارِ بختکِ آنارشیسم ” دانسته و همچنان به آیههای منسوخِ و تئوریهای موهوم دربارهی یک “جنبشِ ناب طبقاتی به رهبری حزب پرولتاریا ” چسبیدهاند.و سرانجام، بدتر و گلآلودکنندهتر از همه، ” چپِ نو ” یا چپِ پستمدرنِ ایرانی است که طی سه دههی گذشته مروج و مبلغِ آرای بدیو و ژیژک در ایران بوده و هست. من در نقدِ این جریان و خطِ فکری ـ سیاسی، پیشتر متنهایی نوشتهام، از جمله در پیشگفتارِ کتابِ فرنچتئوری و آواتارهایش.
در همین روزهای اخیر، ترجمهی فارسی متنی از اسلاوی ژیژک در بارهی جلیقهزردها در سایت تز یازدهم منتشر شده (http://thesis11.com/Article.aspx?Id=6434 )، و سپس همین موضعگیری ژیژک در قالب مصاحبهای ویدیویی با او با زیرنویس فارسی در سایتِ آنلاین روزنامهی اعتماد آمده است. ( https://urlz.fr/8DqG ).
از این فصل مشترک و هماهنگی نظری میان سایت تزیازدهم ـ ( کانون اصلی ترویج و تبلیغ آثار بدیو و ژیژک ) و روزنامهی اصلاحطلبِ اعتماد که بگذریم، آنچه براستی باورنکردنی است انتشار هذیانهای ژیژک بهعنوان تحلیلِ جنبشِ جلیقهزردهاست. زیرا اینبار این “دلقک شوم” هیچ حد و مرزی در تحریف، تناقضگویی و وقاحت نمیشناسد. از خوانندگان دعوت میکنم با رجوع به دو سایت یادشده، خودشان حرفهای ژیژک همراه با ادا و اطوارهای تهوعآور او را بخوانند و ببینند. ]
برپایهی اندیشه و احساس من، برخوردِ فعالان یا میلیتانتهای سیاسی ـ فرهنگی ایرانی منتسب به « چپ » به جنبش جلیقهزردها ، بهمراتب تحملناپذیرتر از یاوههای هیستریک جریانهای دیگر در این زمینه بوده است.
چپِ سنتی، با ریشهها و سابقهاش در پیروی از مارکسیسم ـ لنینیسم روسی ـ چینی از یکسو و چپ نو، مروج همان ایدهئولوژی این بار در لباس پستمدرنیسمِ بدیویی ـ ژیژکی، سازههای حباب و آماسی بودند که با سوزن جنبش جلیقهزردها ترکید.
زیرا برجستهترین و نیرومندترین خاصیت این جنبش همانا آشکارسازی، برملاکنندگی و زدودن هالهی راز و رمز و نقابها و رنگولعابهای گوناگون از انواع چهرههای ایدهئولوژیکی است که فصلمشترکِ خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانهشان حفظ وضع موجود است.
چپ سنتی میملامی که قبلاً در ارتباط با انقلاب ۵۷ در ایران چنان در صف و “جبههی متحدِ خلق” جذب و حل شده بود که هر گونه مطالبهی استقلال در پراکسیس یا ذهن و عمل در برابر جبههی خلق را با استناد به لنین، استالین و مائو کفر به مقدساتاش تلقی میکرد، حالا، با احساس تقصیر نسبت به آن آش شوری که در گذشته پخت، از آن ور بام افتاده، به دل و رودهی « علم مارکسیستی اقتصاد » چنگ زده و با پختنِ آشی به همان شوری، یا به همان بینمکی و بیمزگی، جنبش جلیقهزردها را « توخالی » ، « فاقد خصلت پرولتری »، « محروم از حزب پیشگام کمونیستی » ارزیابی میکند و میکوبد. و این رادیکالیسم، یعنی ایدهئولوژیسازی از رادیکالیته، آلیبی یا نشان برائتی شده تا ندانمکاریها و سردرگمیهای پنجاهساله و عواقب فاجعهبارش را زیرسبیلی در کند.
در بارهی چپ نو در ایران و نقدِ آماس تئوریکاش، سلطهی بدیوها، ژیژکها، لاکانها، دریداها، نانسیها، باتلرها، رانسیرها و اقمار پستمدرنیستاش، تاکنون به قدر توانم کوشیدهام تا، به قولِ کاستوریادیس، در آفرینش یک تخیلِ نهادبرانداز ادای سهم کنم. اما امروز از خبری مطلع شدم که شاید رقمزنندهی نقطهی چرخشی در حیات این جریان فکری ـ سیاسیِ چپگرا در ایران باشد.
در روزنامهی شرق ( امروز، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸) مقالهای با عنوان « روشنفکران و قیامها: مورد جلیقهزردها، ورشکستگی روشنفکران فرانسه؟ » منتشر شده، روشنفکران و قیامها ـ مورد جلیقهزردها که اهمیتاش بیشاز هر چیز در نام مترجم آن است. صالح نجفی، با همراهی و همکاری مراد فرهادپور، یکی از دو چهرهی شاخصِ ترویج و اشاعهی آثار بدیو و ژیژک در ایران است. در بارهی شدت دلبستگی صالح نجفی و مراد فرهاپور به آرا و آثار بدیو و ژیژک و توصیف این « کشف »، بار دیگر خوانندگان را به مقدمهی کتاب فرنچتئوری و آواتارهایش ارجاع میدهم.
باری، متنی که صالح نجفی ترجمه و منتشر کرده، نقد معترضانهای است به واکنش چندین چهرهی روشنفکری، از جمله بدیو، ژیژک، به جنبش جلیقهزردها در فرانسه. اصل این متن را به انگلیسی فیلسوفی فرانسوی ـ آمریکایی به نام گابریل راکهیل در سایت The Philosophical Salon به تاریخ ۱۹ آوریل ۲۰۱۹ منتشر کرده است. باید بگویم که تا به امروز نام این نویسنده را در طیف نقد و اندیشهی رادیکالی که من به آن دلبستهام ندیده بودم. و مسألهی من هم در اینجا چنین موضوعی نیست. موضوع این است که واکنش تهوعآور کسانی چون بدیو و ژیژک در این مقاله نقد شده است، و یکی از شاخصترین مبلغان و مروجان آثار بدیو و ژیژک در ایران این متن را به فارسی ترجمه و منتشر کرده است.
من به تازگی متنی با عنوان « هنرمندان، کار ما از این حرفها گذشته است » ترجمه و منتشر کردم. شماری از جلیقهزردها در این متن از هنرمندانی که اخیراً به پشتیبانی از جلیقهزردها روی آوردهاند، خواستهاند تا گامهای انضمامی در این راه بردارند و این پشتیبانی را در عمل نشان دهند.
از سوی دیگر، این گونه دعوت به تداوم یک کار، مرا به یاد عنوان طعنهآمیز متنی از مارکی دوساد میاندازد که چند سالی پس از انقلاب در ۱۷۹۵ نوشته است: « فرانسویها، برای اینکه جمهوریخواه باشید، یک زور دیگر هم بزنید ».
حال پرسش این است که آیا اقدام صالح نجفی به ترجمه و انتشار متنی که آشکارا مواضع ارتجاعی بدیو و ژیژک و همانندانشان را در قبال این جنبش اجتماعی نقد و افشا کرده است، در همین حد باقی میماند یا به نقدی همهجانبهتر تسری مییابد و به تبارشناسی عارضهی بدیوگرایی طی سالهای اخیر در ایران میپردازد.
اگر این اقدام صالح نجفی بر بستر رویکردی نقادانه و اصیل به علل ( اجتماعی، تاریخی، روانیِ ) شیوع بدیوگرایی و دیگر چهرههای فرنچتئوری در ایران گسترش یابد، بهویژه بر پایه تجارب و زیستههای فردی خودش به عنوان یکی از عاملان اصلی این اشاعهیابی، آنگاه میتوان گفت که پس از زمانی طولانی و پرهزینه، و هدر رفتن نیروی ذهنی خیلی از جوانان، اگر نه این بخش از چپ ایرانی در کلیت خود، دستکم این چهرهی فعال و هوشمند گام مهمی در گسستن و فراگذشتن از چنبرهی این « اندیشهی شُل » قرن بیستم برداشته است.