بزرگداشتِ تلخ
بیستوپنج سال تجربهی زاپاتیستی
نوشتهی ژروم بشه، Jérôme Baschet ـ ۷ ژانویه ۲۰۱۹
چند روز پیش، زاپاتیستهای چیاپاس بزرگداشتِ بیستوپنجمین سالِ خیزشِ اولِ ژانویهی ۱۹۹۴ را برگزار کردند. خیزشی مسلحانه که Ya Basta ! ، دیگر بس است! ی بود به پنج قرن سلطهگری استعماری بر مردمان بومی، به شش دهه « دیکتاتوریِ بینقص » از سوی حزبِ نهادیِ انقلابی، به دوازده سال سیاستِ نئولیبرال و شکلِ نمادینِ آن یعنی پیمان مبادلهی آزاد آمریکای شمالی ( Alena ) که در همان روز به اجرا گذاشته شده بود، و در بُعدی وسیعتر، مهُر تکذیبی بود بر پندارِ « پایانِ تاریخ » که توسط همهی سینهچاکانِ سرمایهداری قدرقدرت و تکاندیشیِ مرتبط به آن، اعلام شده بود. و مهمتر از همه، خیزشی که با گذر از فراز و نشیبهای بسیار، فضایی را گشود که در آن تجربهی تکینهای از خودمختاری [ خودداتی ] سیاسی برمبنای اعلامیهی سی کمون [ همدارهی ] خودمختار در دسامبر ۱۹۹۴، و سپس بهگونهای واضحتر، از اوت ۲۰۰۳ به بعد، با تشکیلِ پنج “شورای زمامداری خوب” در سطح منطقه، ساخته شد. از آنپس، زاپاتیستها ارکانِ زمامداری و عدالتِ خودشان، نظامِ سلامت و آموزشِ خودشان، و نیز روشهای تولیدی خودشان برپایهی تصاحبِ جمعیِ زمینها و توسعهی کارهای جمعی بهعنوان پشتوانهی مادیِ سازماندهیِ خودمختاری را بسط دادند. سازماندهی این خودمختاری برای زاپاتیستها هم تصدیقِ اشکالی از زندگی است که برپایهی زندگانیِ همدارگانی و نپذیرفتنِ تعینّاتِ کاپیتالیستیِ نافیِ آن توسط خودشان تعیین میشود [خودتعیینکنندگی ]، و هم تجربهکردنِ شیوههایی از خودزمامداریِ مردمی است که در گسستِ کاملِ از دولتِ مکزیک عمل میکند. این تجربه روی منطقهای انجام میگیرد که مساحتِ کلِ آن به مقیاس مساحت استان بروتانیی در فرانسه است؛ و اکنون یک ربع قرن است که بی آنکه از دگردیسشدن بازایستد دوام آورده است.
بنابراین به دلایلِ فراوان میتوان گفت که تجربهی زاپاتیستی ستارهای است که در آسمانِ امید و آرزوهای ما بهروشنیِ تمام میدرخشد ( آنهم ستارهای که میشود لمساش کرد و ساکناناش را از نزدیک دید … ). پس همهی کسانی که برای بزرگداشتِ این سالروز بیستوپنج سالگی راهِ درازِ رسیدن به کاراکولِ[1] لَه رئالیداد، در جنگلِ لاکاندونا را پیموده بودند خود را برای سهیم بودن در این شادی آماده کرده بودند، شادی از اینکه این تجربهی شورشگرانه توانسته است از اینهمه آزمون بگذرد، فرسایشِ زمان را تاب آورد و همچنان تا به امروز آفرینندگیِ انکارناپذیرش را بگستراند.
☀
با اینحال، روزهای یادشده یکسره برعکسِ یک جشن واقعی بود. فرماندهیار موییسِس نیز این موضوع را رکوراست بیان کرد: « ما نمیتوانیم به بزرگداشتِ این بیستوپنج سالگی بپردازیم». در واقع، اصلِ ماجرا نه با حرفهای سخنگوی زاپاتیستها بلکه با یادآوریِ بُعدِ نظامیِ ارتشِ زاپاتیستیِ آزادیبخش ملی ( EZLN ) بیان شد، ارتشی که هرچند طی دو دههی گذشته جایگاهی ثانوی و جانبی یافته است اما از میان نرفته است. پس از ورودِ فرماندهانِ اسبسوار، صفهای بیپایانی از زاپاتیستهای اونیفورمپوش واردِ کاراکول شدند و با طنینانداز کردنِ صدای شدیدِ حاصل از به همزدنِ چوبدستهاشان همراه با ضرباهنگِ گامهایی که بر زمین میکوبیدند میدانِ مرکزی را پُر کردند[2]. در مجموع سههزار مرد از پنجِ منطقهی خودمختار، که بخشی از نیرویهای ذخیرهی EZLEN را تشکیل میدهند، به مراسم آمده بودند[3]. کسانی که آن روزها برای نخستین بار از مناطقِ زاپاتیستی دیدار میکردند چه بسا فکر کردهاند مراسمی معمولی برای بزرگداشتِ خیزش ۱۹۹۴ برگزارشده است. اما بههیچرو چنین نبود: جشنهای ۳۱ دسامبر معمولاً ، وانگهی مانندِ اغلبِ دیدارهای سازماندهیشده توسط زاپاتیستها، بدون حضورِ نظامی برگزار میشود. درست است که گاهی شورشیان امنیتِ محل را، بهویژه در لهرئالیداد پس از قتلِ گالئانو در ماه مهِ ۲۰۱۴، تأمین کردهاند، اما بیتردید باید خیلی به عقب برگردیم، یعنی به میثاق ملیِ دموکراتیک که در تابستان ۱۹۹۴ در نزدیکیهای گوادالوپ تپیاک برگزار شد،تا نمایشی نظامی شبیه مراسم ۳۱ دسامبر امسال ببینیم ( با این تفاوت مهم که در آن هنگام سربازانِ زاپاتیست با سلاحهایشان رژه رفتند). این خصلتِ غیرنظامی در دیدارها و بزرگداشتهای زاپاتیستی تقریباً منطقی است زیرا از زمانِ آتشبسِ ۲ ژانویه ۱۹۹۴، EZLEN تصمیم گرفت دیگر سلاح را بهطور تهاجمی به کار نبرد و برساختِ مدنیِ خودمختاری را در اولویت قرار دهد، به همینمنظور نیز کوشیده است به تحریکات، چه از سوی ارتشِ فدرال مکزیک و چه از سوی گروههای شبهنظامیِ فعال در منطقه، پاسخی ندهد.
حال چکیدهای از این مراسم: « صحنهنگاری » و نیز محلِ انتخابشده برای این بزرگداشت نشانگرِ حلقهای زمانی بود حاکی از بازگشت به لحظهای که ماجرای زاپاتیستی بهشیوهای علنی آغاز شد. سپس سخنانِ فرماندهیار موئیسس، با شور و حرارت و لحنی پرصلابت، بر نقاط « حساس » انگشت گذاشت. سخنرانیِ او موضعگیری EZLEN در برابرِ هیئتِ دولتِ جدیدِ مکزیک را نشان میدهد. البته تحلیلِ موقعیتِ ملیِ برآمده از انتخابِ آندرهس مانوئل لوپز اوبرادور موضوع جدید و شگفتانگیزی نیست چراکه این تحلیل قبلاً در ماه اوت گذشته هم اعلام شده بود[4]. اما این بار پیام خطاب به قدرتِ جدیدی است که از اول دسامبر گذشته در مکزیک بر سر کار آمده است. برای EZLEN رئیسجهمور جدید، برخلافِ آنچه به سی میلیون رأیدهنده القا کرده است، نشانهی هیچ امیدی نیست: او فقط مباشر دیگری در hacienda یا مزرعهی عظیمِ سرمایهداری جهانیشده است. و اینبار فرماندهیار موئیسس اننقادهایش را بر پروژههای عظیمِ رئیسجمهورِ جدید متمرکز کرد که نسبت به رئیسجهورهای پیشین با توانی چندبرابر و البته به نامِ ترقی، شغلآفرینی، مبارزه علیه فقر، و با اتکا به همان فنِ بلاغت آشنا که مخالفت با چنین پروژههایی را نشانهی محافظهکاری، واپسگرایی، دشمنی با رفاهِ عمومی، و حتا بدویگرایی نابههنگام میداند، در صددِ راهاندازی این پروژههاست. اما برای مردمانِ بومی ــ و نه فقط برای آنها ــ چنین کلانپروژههایی پیش از هرچیز به معنای غصبشدن سرزمینهاشان و تخریبِ شتابیافتهی شیوههای خاصِ زندگیشان است. موئیسس این موقعیت را چنین خلاصه کرد: « حالا، میبینیم که آمدهاند تا ما، ما مردمان بومی، را ویران کنند».
یکی از این پروژههای کلان به تنگراهِ[5] تئوآنتِپک مربوط میشود که نه فقط گسترشِ حوزههای توربینهای بادی ــ که سالهاست مخالفت سرسختانهی همدارگانهای بومیان آن مناطق را برانگیخته[6] ــ بلکه همچنین ایجاد یک منطقهی ویژهی اقتصادی را نیز در برمیگیرد همراه با یک محورِ ارتباطی به نام « چندراهی میاناقیانوسی » که قرار است با کانالِ پاناما رقابت کند ( پروژهای قدیمی که نئولیبرالترین حکومتها نیز هرگز موفق نشدند آن را تحقق بخشند). پروژهای دیگر کاشتنِ یک میلیون هکتار درختِ میوه و درخت جنگلی را، بهویژه در جنوب شرقی کشور ( اواخاکا، چیاپاس، تاباسکو و یوکاتان ) پیشبینی کرده است. طرحی که به سوءظنها در بارهی ستیزِ منافع دامن زده است چراکه آدولفو رومو، رئیسِ کابینهی ریاست جمهوری و مهرهی کلیدیِ روابط میان لوپز اوبرادور و محافلِ کارفرمایان، یکی از چهرههای زراعتِ تجاری مکزیک و بهخصوص مالکِ شرکتی در چیاپاس است که سالانه یک میلیون اصله پاپایا ( خربزهی درختی ) تولید میکند[7].
اما فرماندهیار موئیسس در سخنانش بهویژه پروژهی « قطار مایا » را هدف گرفت، پروژهای که قرار است منطقهی پالانک در خود چیاپاس را به نواحی توریستی و باستانشناسیِ یوکاتان وصل کند و به این منظور میخواهد بهرهبرداری از منابع طبیعیِ شبهجزیره ، که ۱۴۰۰۰ کیلومتر مربع از جنگلهایش بین سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶ تار و مار شده بود، شدت بخشد و تکثیر مراکزِ عظیمِ توریستی را با همهی پیامدهایش از لحاظ خصوصیسازی، بُتونسازی و آلودهسازیِ مناطق ساحلی، تضمین کند ــ لوپز اوبرادور ابراز تأسف کرده است که چرا مراکز توریستی تا بهحال فقط در اطرافِ کانکون متمرکز شده است. افزونبر سرشتِ ماهیتاً مخربِ این پروژه ( شعار رئیسجمهورِ مدرنسازِ ما تقریباً این است: یک، دو، سه … صد تا کانکون دیگر ساخته شود )، آنچه از نظر زاپاتیستها بهویژه نوعی تحریکگریِ تحملناپذیر است شیوهی اعلامشده برای به اجرا درآوردنِ آن است. ماجر از این قرار است که روز ۱۶ دسامبر رئیس جمهور جدید به خودِ پالانک، در چند کیلومتریِ کاراکولِ زاپاتیستیِ روبرتو باریوس، آمد و توقفی کرد تا راهاندازیِ عملیات را با اجرای یک شبهآیینِ مایایی بهاصطلاح در تقدیر از “مامِ زمین” رقم بزند. فرماندهیار موئیسس با لحنی تمسخرآمیز میگفت که رئیسجمهور جدید آمد تا از “مام زمین” اجازه بگیرد تا ویراناش کند. و باز به قولِ موئیسس اگر “مام زمین” میتوانست به زبان آید به رئیس جمهور میگفت برود گورش را گُم کند… . از اینگذشته، برای زاپاتیستها صرفِ اینکه نامِ نیاکانشان بر این پروژه گذاشته شده خودِ یک اهانتِ واقعی است. مهمتر از همه، فرماندهیار موئیسس این مضحکهسازیِ آیینِ مایایی را از آن رو ریشخند و تحقیر نامید که این مضحکه خطاب به “مامِ زمین” انجام گرفته تا هرچه بهتر این موضوع سرپوشیده بماند که رایزنی با ساکنانِ این مناطق بهکلی از قلم افتاده است. حال آنکه بنابر مفادِ پیماننامهی ۱۶۹ در ” سازمان بینالمللیِ کار”، که مکزیک هم آن را امضاء کرده است، وقتی پای اجرای پروژههایی در سرزمینهای مردمان بومی در میان باشد تحقق یک رایزنی پیشاپیش، آزادانه و مبتنیبر مطلعبودن همگان اجباری است. به عبارت دیگر، حکومتِ جدیدِ مکزیک وانمود میکند که در برابر “مام زمین” تعظیم میکند تا آن را بهتر تاراج کند و بهخود اجازه دهد توافقنامههای بینالمللی دربارهی حقوقِ مردمان بومی را، که در مکزیک از حقِ قانونی برخوردار اند، زیرپابگذارد[8].
بنابراین، در رویارویی با تهدید نهفته در پیشرَویِ چنین خشنی از سوی اژدهای هفتسرِ سرمایهداری، که در اینجا خود را به نقابِ ترقیخواهی آراسته است، موضعگیریِ زاپاتیستها در نهایتِ استواری اعلام شد. « نمیگذاریم این بلا را سرمان بیاورند.» « اگر بیایند و ذرهای تحریکمان کنند، ما از خود دفاع خواهیم کرد.» « از خود دفاع خواهیم کرد، در صورت لزوم خواهیم رزمید.» از این روشنتر نمیتوان به حاکمیتِ جدید هشدار داد؛ و اینجاست که بسیجِ نظامیِ پیشاز سخنرانی نیز بهتمامی معنا مییابد: آنچه باید فهمید این است که سههزار نفری که در برابرِ ما رژه رفتند آمادهاند که جانشان را بدهند تا از سرزمینهاشان و خودمختارییی که در آنها ساختهاند دفاع کنند.
بااینهمه، این پیام را نباید همچون بازگشتی به مبارزهی مسلحانه، بهگونهای که به هنگامِ تدارکِ خیزشِ یکم ژانویه ۱۹۹۴ در نظر گرفته شده بود، تعبیر کرد. اینجا منظور فقط دفاع از خود است، دفاع از برساختِ مدنی [ غیرنظامی ] خودمختاری که همچنان قلبِ پروژهی زاپاتیستی را تشکیل میدهد. موئیسیس توضیح داد که آنچه تا کنون انجام دادهایم ثمرهی کوشش و تجربهی ماست و « همچنان به ساختناش ادامه خواهیم داد». دنبالکردنِ تجربهی غیرنظامیِ خودمختاری بهیقین داوِ این ماجراست؛ اما چنین که پیداست دفاع از این خودمختاری ازاینپس نیازی مبرم است و باید، با همهی امکانات لازم، در برابر تهدیدهای برآمده از سوی حکومتِ جدید مکزیک انجام گیرد.
جنبهای دیگری از سخنان موئیسس تفسیرها و پرسشهایی برانگیخته است. سخنگوی زاپاتیستها در سرتاسر سخنرانیاش بارها عبارتِ « ما تنهاییم » را تکرار کرد، و این حرف همچون بار گرانی بر دل بسیاری نشست. آیا این بدان معناست که همهی پیوندهایی که EZLEN ( ارتش ملیِ آزادیبخش زاپاتیستی ) کوشیده است در طول ربعِ قرن اخیر، از طریق کنگرهی ملی بومیان، شورای بومیِ زمامداری ( CIG ) ، ششمین اعلامیهی جنگلِ لاکوندا ( Sexta )، همچون شبکهای ملی و سیارهای از مبارزات، شبکههای حمایت از CIG ، جمعهای همبستگی در سراسر جهان و غیره برگردِ خویش بریسد، دیگر هیچ ارزشی ندارند؟ آیا منظورِ موئیسس از تکرارِ آن حرف ناتوانی در چیرهشدن بر ایستایی و تفرقهها و ناتوانی در پیشتر رفتن در تشکیلِ « شبکههایی از شورشگری و مقاومت » در سطحِ ملی و بینالمللی بود؟ بیتردید باید به بُرد و دامنهی سخنانِ او توجه کرد که گویای یک گزینهی استراتژیک در مقابلِ هیئتِ دولت جدید مکزیک است و بدون شک لحظهای کلیدی در مسیرِ تجربهی زاپاتیستی را تشکیل میدهد. اما منظور او بیشتر آن چیزی است که اکثریتِ رأیدهندگان مکزیکی بیتوجه به هشدارهای زاپاتیستها برگزیدهاند. اما بهویژه باید به این نکته توجه کرد که جملهی « ما امروز تنها هستیم » پاسخی است به جملهی « هنگامی که بیست و پنجسال پیش قیام کردیم تنها بودیم». به عبارتِ دیگر، تصمیمی که آنزمان گرفته شد تصمیمِ تنها EZLEN بود، همانگونه که امروز نیز تصمیمگیری به آمادهشدن برای رویارویی با قدرتِ جدید مکزیک، بارِ دیگر برعهدهی تنها EZLEN است.
☀
و اما چرا چنین تصمیمی گرفتهشده است؟ این تصمیم بر پایهی تحلیل از حاکمیتِ جدید مکزیک بهمثابه تعمیقِ پروژهای کاپیتالیستی است که « توسعهگرایی »اش را بیهیچ ابایی اعلام کرده است، تا بدانجا که دلواپسیِهای فزاینده نسبت به گرمایشِ اقلیمی را نادیده گرفته و اصلاً بهنظر نمی رسد کمترین دغدغهای در قبال ملاحظاتِ اکولوژیکی داشته باشد. لوپز اوبرادور حتا اگر یک منکرِ تغییراتِ اقلیمی هم نباشد، بههرحال، در این زمینه، تفاوت چندانی با ترامپ ندارد و تازه با او روابط صمیمانهای هم برقرار کرده است[9].
عامل دیگری که بیتردید در این میان نقش ایفا میکند درسی است که از همهی تجاربِ حکومتهای موسوم به مترقی در آمریکای لاتین طی ده پانزدهسال گذشته ــ بهویژه در برزیل، بولیوی، اکواتور و آرژانتین ــ گرفتهشده است. گرچه شاید بتوان چند جنبهی مثبتِ مقطعی را اینجا و آنجا بازشناخت، اما دو ویژگی در همهجا مشاهده شد: از یکسو، تضعیفِ جنبشهای اجتماعی و بهخصوص مبارزاتِ مردمان بومی، از طریقِ همگزینی، از دسترفتنِ خودمختاری، تفرقه و خودسانسوری، به نیّتِ مخالفت با طرحهای نیروهای راست و راستِ افراطی؛ و از سوی دیگر، پیشرویِ بیسابقهی جبههی کالاییسازی ( پروژههای عظیمِ بیهوده و زیانبار، گرایش شدید به استخراج مواد کانی و نفتی، غصبکردن اراضی، تخریبِ شیوههای زندگیِ نهچندان سازگار با الگوی روابط اجتماعی سرمایهدارانه، و غیره ). در یک کلام، « ترقیخواهی » نشان داد که یکی از مؤثرترین روشهای سیاسی ( دستکم در مقطعی از زمان ) برای تحکیمِ قدرتِ اژدهای هفتسرِ سرمایهداری و پاسخی به اشتهای سیریناپذیرِ آن است.
چنین است که زاپاتیستها به جای آنکه منتظر شوند تا چنین سیاستهایی اثراتِ مرگبارشان را کمکم ایجاد کنند ( و شاید همچنین به جای آنکه مکزیکیها ناکامییی را تجربه کنند که مرحلهی بعدیاش، همچنان که نمونههای آرژانتین یا برزیل نشان میدهند، بازگشت به گزینههای اولترالیبرال یا لغزیدن به سوی راستِ افراطی است )، تصمیم گرفتهاند پیشدستی کنند. آنها حکومت جدید در مکزیک را به چالش کشیدهاند و مجبورش کردهاند تا از میان دو تعهدِ رسمی خود یکی را انتخاب کند ( یعنی از سویی، پیشبردنِ پروژههای عظیمِ اعلامشده؛ از دیگرسو، هیچگاه سرکوب نکردنِ مردمِ مکزیک ). زاپاتیستها همچنین هر کسی را مجبور میکنند تا جبههی خود را انتخاب کند. سرانجام و بهویژه اینکه زاپاتیستها خود را آماده میکنند تا از آنچه در طول یک ربع قرن ساختهاند دفاع کنند، یعنی تجربهای از خودمختاریِ شورشگرانه که دامنه و رادیکالیتهی آن در سرتاسر جهان کمنظیر است.
و ما؟ آیا بیهیچ واکنشی تمکین خواهیم کرد به دیدن این که چنین تجربهای مورد تهدید و شاید تعرض قرارگیرد؟ وانگهی این خطر در لحظهای پدیدار شده که تجربهی کردستان سوریه نیز بر اثرِ عقبنشینیِ آمریکا و تفاهمِ سربستهی اردوغان ــ ترامپ، بهشدت مورد تهدید قرارگرفته است. همانطور که یک دوستِ آرژانتینی نوشته است[10]، بدونِ زاپاتیسم ( و باید بیفزاییم، بدون کنفدرالیسمِ دموکراتیکِ روژآوا )، جهان بسی دهشتناکتر از آنچه امروز است خواهد بود.
ژروم بشه. Jérôme Baschet
[1] – Caracol : کاراکول نوعی صدف بزرگ دریایی است که هم نوع حلزونی دارد و هم نوع نوک تیز، و میتواند صداها را افزایش دهد. این واژه از لحاظ لغوی در زبان کاستیلی اسپانیایی به معنی «حلزون» است. اجداد مایایی مردمان چیاپاس از کاراکول همچون شیپورِ فراخوانی به تجمع استفاده میکردهاند و برای آن احترام زیادی قائل بودهاند. زاپاتیستها اکنون کاراکول را به یکی از نمادهای خود تبدیل کردهاند. کاراکول مادر دریاست و شکل حلزونیاش نماد آرزوهای تودرتو. کاراکول نماد گردآمدن و تجمعهای خودمختار و کوچک مایاها در برابر جهانیسازی کنونی است. از سال ۲۰۰۳ زاپاتیستها مناطق خودگردان تحت کنترلشان در چیاپاس را «کاراکول» نام نهادند. در حال حاضر پنج کاراکول در مناطقِ خودمختار چیاپاس وجود دارد که از جمله محلِ نشستِ شوراهای زمامداریِ خوب، فعالیتها و ملاقاتهای زاپاتیستهاست.
[2] – از این مراسم فیلمی تهیه شده که میتوان آن را در سایتِ EZLEN تماشا کرد: ر.ک. به:
Enlace Zapatista و Regeneración Radio
[3] – اگر به این تعداد، شمارِ زنان را، که تقریباً به همان اندازهی مردان است، و نیز تعدادِ شورشیان مرکب از زن و مردی که سپاهیانِ ارتشِ منظم EZLEN را تشکیل میدهند اضافه کنیم، میتوان گفت که شمارِ مبارزانی که EZLEN امروز در اختیار دارد از شمارِ نیروهایی که در خیزش اول ژانویهی ۱۹۹۴ شرکت داشتند بیشتر است.
[4] – متنی در سه بخش با عنوان « ۳۰۰ »، و بهویژه بخشی با عنوان « قارهای همچون حیاتخلوت، کشوری همچون گورستان، اندیشهای واحد همچون برنامهی حکومت، و یک شورشِ بسیار بسیار کوچک و ریز ». این متن به چند زبان در سایت زیر در دسترس است:
[5] – Isthme ( ایسم ) باریکهراهی در خشکی میان دو نقطه از دریا.
[6] – ن.ک. به فیلم بادِ شورش، ساختهی آلهسی دِ لومبریا. اکنون کتابی نیز مکمل این فیلم منتشر شده است: ایسمنو، بادِ شورش. واقعهنگاریِ یک مبارزهی بومی علیه صنعتِ توربینهای بادی. ( برای اطلاعات بیشتر دربارهی آلهسی دِ لومبریا و کارهای او،ر.ک. به مقالهی زیر در این وبسایت :
https://www.behrouzsafdari.com/?p=1739
[7] – سیمای این شخصیت را روزنامهنگار مکزیکی Luis Hernández Navarro در مقالهای به خوبی ترسیم کرده است.
[8] – در روزهای ۲۴ و ۲۵ نوامبر ۲۰۱۸، یک رایزنی ملی دربارهی ده پروژه و اقداماتِ مربوط به آنها سازماندهی شد. این همهپرسی در کوتاهترین زمان ممکن، بدون بحثِ قبلی و با شمار محدودی حوزههای رأیگیری انجام گرفت. ۹۵۰۰۰۰ نفر ( تقریباً یکدرصد از دارندگان حقِ رأی ) در آن شرکت کردند و به میزانِ ۹۰ تا ۹۵ درصد همهی پروژهها را تصدیق کردند. پس گفتن ندارد که چنین رایزنییی با آنچه پیماننامهی ۱۶۹ سازمان بینالمللی کار در مورد مردمان بومی در نظر گرفته است، هیچ ربطی ندارد.
[9] – این را هم باید گفت که چنین اعلام کردهاند که راهاندازیِ « قطارِ مایا » شرایط استخدام گستردهی نیروی کار از میان اهالی آمریکای مرکزی ایجاد خواهد کرد ( درست مانندِ سرمایهگذاریهای انجامشده در جنوبِ شرقی کشور )، و معنای این حرف آن است که پروژههای لوپز اوبرادوری کارکردِ دیگری هم دارند و آن این است که جلو ِسیالههای مهاجرتی به سوی ایالات متحد آمریکا را بگیرند و در خود جادهند. آنگاه ترامپ خواهد توانست بهراحتی بگوید که مکزیکیها سرانجام هزینهی ساختن دیوار را پرداختهاند، و این دیوار آنجایی نیست که قرار بود باشد…
[10] – متنی اسپانیایی به قلمِ L.M. Bardamu و با عنوان : Esperanza y zapatismo, la brizna en el establo.