در نخستین روزهای بهار سال ۲۰۱۵ در مقالهی بنژامن پره، اکتاویو پاز، دیهگو اَبل پاز نوشته بودم:
« شور و شیفتگیهای ما در زندگی مارپیچهای غریبی را در مینوردند، منظومه یا صورتِ فلکی (هماختران) برآمده از زیستههای ما پیامدِ یک صراطِ مستقیم نیست. درهمتنیدهگیِ درنوشتن و درنوردیدن، به واژهی «سرنوشت» در ذهنِ و زبانِ فارسی من پژواکِ عجیبی میبخشد. در زبان فرانسه تفاوت ظریفی میان دو واژهی destin وdestinée هست که بهآسانی به فارسی ترجمهشدنی نیست. رائول ونهگم این روزها نوشتن کتابی را به پایان رسانده که عنواناش De la Destinée « دربارهی سرنوشت» است. وقتی از او دربارهی این تفاوت میپرسم با اشاره به شارل فوریه، معنای « سرنوشت ِ مقدر و ازپیش معینشده» را در برابرِ « سرنوشتی که هر انسان برای خود میسازد» قرار میدهد. به تعبیر من منظور سرنوشتی است که با درنوردیدناش خود نویسندهی آن ایم. هرچند تنها درپایان و با به سررسیدن عمر، راههای طیشده « نقشه» ای از سفری به نام زندگیِ را ترسیم میکنند.
اگر از خوانندگانِ وبسایتِ من هستید دیدهاید که من در این مدت ترجمهی نوشتههایی از اکتاویو پاز و بنژامن پره را منتشر کردهام. چندی پیش در صفحهی « ترجمهخانه» به ترجمهی فارسی اشعاری از اکتاویو پاز اشاره کردم و گفتم که در رویکردی انتقادی و ویراستارانه قصد دارم ترجمهای را که سالها پیش از شعر سنگِ آفتاب انجام دادهام در مقام سنجش با ترجمهی زندهیاد احمد میرعلایی از همین شعر ارائه دهم. این اواخر ترجمهی فارسی دیگری از سنگ آفتاب را به قلمِ ابوالقاسم اسماعیلپور، دوباره خواندم. و نارساییهایی که در آن دیدم مرا به ارائهی ترجمهی خودم راسختر کرد.
اما در این میان نکتهی شگفت و دلپذیر برای من این بود که ترجمهی فرانسویِ سنگِ آفتاب را، که مرجعِ ترجمهی فارسی من از این شعر بوده، بنژامن پره انجام داده است، و من این موضوع را بهکلی فراموش کرده بودم. بنابراین شوقِ بازگو گردن رابطهی دوستانه پاز و پره مرا فراگرفت. »
اکنون چند روزی پس از انتشار نسخهی خطی سنگ آفتاب در این وبسایت، در میان برگههای بایگانیام به متنهای دیگری برمیخورم که گمان میکنم به همان صورت ابتداییشان گویای لحظاتی از راهِ زندگی مناند، راهِ « سرنوشته »، déstinée ساختنِ سرنوشت فردی، با تاتیکنان درنوردیدنِ راه زندگی.
واکنش تأییدآمیز و استقبال شماری از دوستان خواننده در این راستا نیز مرا به انتشار چنین متنهایی بیشتر ترغیب میکند.
در دههی ۱۳۶۰ من هم از شمار کسانی بودم که حضور دو نشریه آدینه و دنیای سخن برایشان نشانهای از استمرار و ایستادگی کلامِ دگراندیشانه بود، تختهپارههایی که میشد برای غرقنشدن در گردابِ هایلِ تاریکاندیشی به آنها چنگ زد. هم از اینرو دو سه بار متنهایی برای این دو نشریه فرستادم. از جمله ترجمهی مصاحبهای با اوکتاویو پاز، با عنوان « شاعری در شهر ». گزیدهای از این این مصاحبه با عنوان « فرق است میان عشق و کامجویی » در شمارهی ۳۴، اردیبهشت ۱۳۶۸، در مجلهی آدینه منتشر شد.
در اینجا، هم آن مقالهی خلاصهشده و هم نسخهی خطیِ کاملِ آن را، با همان ویراست ابتدایی، در اختیار خوانندگان میگذارم.
و نکتهی پایانی این که دیدگاه پاز در بارهی جنسیت، اروتیسم و عشق در این مصاحبه چکیدهای است از نظریات او در کتاب شعلهی دوزبانه که من بخشی از آن را قبلاً در همین وبسایت منتشر کرده بودم: