سنگ آفتاب

music-spiral-jpg

امروز پیامی دریافت کردم از یکی از خوانندگان ناشناس که با زبانی مهرآمیز و صمیمانه از تلاش‌‌های من در زمینه‌ی ترجمه و معرفی آثاری که منتشر کرده‌ام، از جمله جامعه‌ی نمایش، قدردانی کرده بود. سپس در گفتگوی تلفنی با دو تن از دوستان عزیزم، موهبتِ همدلی و قدردانی مشابهی نصیب‌ام شد.  صفا و زلالی دوستان بندری، جوشان از  آزاده‌منشیِ دریایی و زندگی‌خواهی‌ همیشگی‌شان، مشعوف‌ام کرد. چنین است که، در زمانه‌ای که ضدانسانیت از همه‌سو در تهاجم و فروکشیدن و خشکاندن پیوندهاست، پیوندهای انسانی لحظه‌هایی از مَد عاطفی در دریای وجود می‌آفرینند.

به نشانه‌ی قدرشناسی متقابل از چنین لحظاتی، امشب یکی از ترجمه‌های قدیمی‌ام را، به همان‌صورت دست‌نوشته با مداد! به این دوستان در سواحل خلیج اهدا می‌کنم که خواهان انتشار مطالبِ بیشتری از سوی من شدند، و این اوراق قدیمی دست‌به‌نقدترین متنی است که پیدا کردم!

شعر بلند سنگ آفتاب، از اوکتاویو پاز، را پیش‌تر زنده‌یاد احمد میرعلایی ترجمه کرده بود. من در اواسط دهه‌ی شصت خورشیدی این شعر را از روی ترجمه‌ی فرانسوی‌اش ( که با نظارت خودِ پاز انجام شده ) دوباره ترجمه کردم. در برخی از ترجمه‌های میرعلایی نارسایی‌ها و گاه نادرستی‌هایی می‌دیدم. مقاله‌ی کوتاهی نیز در این زمینه برای نشریه‌ی دنیای سخن فرستادم که منتشر نشد، یا شاید به مقصد نرسید. ( آن را در فرصتی دیگر منتشر می‌کنم ).

باری سال‌ها گذشته است، و وجود ارزشمند میرعلایی هم از یورش مرگ در آن سال‌ها در امان نماند. رویکرد نقادانه‌ی من به برخی از ترجمه‌های او از همان نوع رویکردی است که، برای مثال، در قبال ترجمه‌های بیژن الهی هم دارم. یعنی نقدی از روی قدرشناسی و به قصد فراگذشتن از نارسایی‌ها و نقص‌ها برای بهترساختن.

گفتن ندارد که همین ترجمه‌ی من از این شعر نیز، که برپایه‌ی توان و تجربه‌ی آن زمانِ من انجام گرفته، نیازمند ویراست تازه‌ای است، و چه بسا که حتا با تایپِ کردن آن وسوسه‌ی اصلاح و تغییر برای بهترساختن‌اش در من فعال شود…

به هر حال، برگی است عریان پیشکش به دوستان و وصف‌ِ حال این لحظه‌ی من.

سنگِ آفتاب، اکتاویو پاز ــ ترجمه‌ی بهروز صفدری

3 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • سلامی همراه با احترام و قدرشناسی
    چند روزیست که دست نوشته و ترجمه شما(با مداد)، لحظاتی باعث جدا شدنم از این زندگی آهنی و فیک می‌شود، سرِ کار یا در خانه..
    خواستم تشکر کنم از شما و دوستان شما در خلیج فارس..
    و از دوست خوبم دانیال امیری که مرا با این پناهگاه(وب سایت شما) آشنا کرد..

    • با سلام و قدردانی متقابل. پس از چندین ماه تعلیق ناگزیر، پیام مهرآمیز شما، ندای زلال بازگشت به زندگی است…

بایگانی

برچسب‌ها