در ادامهی بررسی شناخت جنبش مه ۱۹۶۸ و علل ناشناخته ماندن آن در ایران، اکنون به جایگاه و تأثیر سیتواسیونیستها در آن جنبش میپردازیم. نخست به چگونگی روند فراگیرشدن شعارهای سیتواسیونیستی نگاهی میاندازیم و سپس ترجمهی فارسی مقالهای با عنوان ” پایان پیشاهنگها، سیتواسیونیستها و جنبش مه ۱۹۶۸ ” به قلم ژان ـ کریستف آنگو را میخوانیم.
در ماه ژوئن ۱۹۶۸ توسط ناشر معروف فرانسوی اریک لوسفلد در انتشارات تِهرَن وَگ Terrain Vague ( زمین بایر ) کتاب ـ آلبومی با عنوان “تخیل بر مسند قدرت” منشر میشود که شامل تصاویری است از شعارهایی که از سوم تا سیزدهم ماه مه ۶۸ بر در و دیوارهای محلهی کارتیه لاتَن و راهروهای دانشگاه سوربون در پاریس نقش بستند.
وجه تمایز تقریباً همهی این شعارها از شعارهای دیگری که در جریان جنبش ۱۹۶۸ مطرح شدند از سویی ماهیت و خصلت سیتواسیونیستی ـ آنارشیستی آنها و از سوی دیگر ثبتشدنشان بهمثابه رادیکالترین و سرشتنماترین شعارها و مطالبات جنبش ۱۹۶۸ در فرانسه است.
مؤلف کتاب یادشده والتر لووِینو Walter Lewino و عکاسِ آن ژو شنَپ Jo Schnapp است. والتر لووینو که با گی دوبور و بهخصوص همسر و همراهِ او میشل برنشتین دوستی و معاشرت دارد و بهخوبی میداند که منبع الهام شعارهای یادشده آثار انترناسیونال سیتواسیونیست بوده، و یکی از اعضای آن یعنی کریستیان سباستیانی اغلب آن شعارها را با رنگپاش بر دیوارها نوشته است، در اقدامی قدرشناسانه و دوستانه نیمی از مبلغ حقالتألیف این کتاب را برای گروه سیتواسیونیستها میفرستد. این گروه نیز به نشانهی قدرشناسی متقابل و سپاسگزاری نامهای خطاب به والتر لووینو مینویسند و در آن با استفاده از کلمهای که آلفرد ژاری ابداع کرده ( املای طنزآمیز کلمهی finance به صورت Phynance ) تشکر خود را چنین بیان میکنند:
« رفیق لوینو، مرسی به خاطر اقدام مالیپالی. بدون زمان مرده و بدون مانع».
( اشاره به شعار معروف ” زیستن بدون زمان مرده و کامیابی بدون مانع” ).
سیتواسیونیستها در آخرین شماره نشریهشان در سپتامبر ۱۹۶۹ نیز مینویسند:
« گمان میکنیم که هم با آنچه در سوربن انجام دادیم و هم با اشکال گوناگونی از کار عملی که سپس ” شورای حفظ اشغالِ اماکن ” توانست پیش ببرد، ما از سطح جنبش بزرگِ خودجوش تودهها که در مه ۱۹۶۸ بر کشور چیره شد، چندان فروتر باقی نماندیم. افزونبر I.S. [انترناسیونال سیتواسیونیست] به معنی اخص کلمه، یا افراد پرشماری که تزهایش را قبول داشتند و براساسِ آن عمل کردند، خیلی کسان دیگر هم از چشماندازهای سیتواسیونیستی دفاع کردند، خواه به خاطر تأثیرپذیری مستقیم و خواه ناخودآگاهانه، زیرا بخش اعظم این تزها تزهایی بودند که این دوران بحران اتقلابی بهطور عینی در خود حمل میکرد. کسانی که در این باره شک دارند کافی است دیوارها را بخوانند ( برای کسی هم که چنین تجربهی مستقیمی نداشته است، مجموعه عکسهای منتشرشده توسط والتر لووینو، تخیل در قدرت، لوسفلد، ۱۹۶۸ ، را ذکر میکنیم.) ».
در ماه مه امسال ( ۲۰۱۸ ) در پنجاهمین سالگرد جنبش ماهِ مه، انتشارات آلیا در فرانسه ( که در زمینهی نشر چنین آثاری سابقه دارد ) همان کتاب ( تخیل بر مسند قدرت ) را با پیشگفتاری به قلم میشل برنشتین و پسگفتاری به قلم آلن شنپ ( برادر ژو شنپ ) همراه با عکسهای تاکنون منشرنشدهای تجدید چاپ کرده است.
در اینجا ترجمهی فارسی شماری از این شعارها را میآوریم:
زیستن بدون زمان مرده ــ کامیابی بدون مانع
ما میخواهیم زندگی کنیم
آنارشیستها همچنان اینجا هستند!
فرهنگْ وارونگیِ زندگی است
ملال میگرید
بیافرینید
زندگی شهری، پاکیزگی، جنسّیت
بیشتر زندگی ( اشاره و طعنه به عبارت ” یا مرگ یا زندگی “)
کالا افیون مردم است
هرگز کار نکنید
اینجا ازخودبیگانگی آغاز میشود ( اشاره به مدارس )
فریاد بزن
آفرینندگی، خودانگیختگی، زندگی
بدزدید
امیالات را انزال کُن
زندگی را بگیر
بیشتر مصرف کنید، کمتر زندگی خواهید کرد
فرهنگ خردهریز شده است
خوشبختیات را میخرند: آن را بدزد
( شعارهای شب سنگربندی خیابانی )
آجانها = اس.اسها
C.R.S ( سپاه گاردِ ویژه ) = اس.اس
آجانها = مشنگها
سپاهیان گارد ویژه= برده ــ خائن. کسانی را که میزنید همیشه سمپاتیکتر از کسانی هستند که به شما فرمان میدهند
علیه خشونت پلیسی، خشونت در خیابان
آی گزمههای برده و خائن، کاربرد زندگیتان را به دست بگیرید
( در ۶ مه نزدیک به هزار نفر از دانشجویان و کارگران جوان زخمی میشوند. حکومت دوگل چهرهی پلیسی و ضدمردمی خود را نشان میدهد )
سرنگونباد سرکوب
خون میریزد ( گفته شده این شعار از دیوارنوشتههای دوران پیش از مه ۶۸ است )
رفیقان ما را آزاد کنید
زندهباد کمون ۱۰ مه ۱۹۶۸
جنگ چریکی شهری
رفقا، اگر همه مثل ما عمل میکردند…
دانشجویان ــ کارگرانِ همبسته
ممنوعکردنْ غذغن
نه خدا نه ارباب
زندهباد انقلاب
سرنگونباد دولت
فقط تک وجود دارد ( اشاره به کتاب آنارشیست معروف، استیرنر)
جامعه گْلی است گوشتخوار
بلندگو = فضای برنامهریزیشده = سرکوب
تبلیغات تجاری تو را آلتدست کردهاند
ملال در فرجامیابی عرق میریزد
گُلیسم همچون تختهسنگی یکپارچه احمق و وارونهی زندگی است.
من در میان پارهسنگها[ی سنگفرش خیابان] کام میگیرم
شور و شیفتگیها را آزاد سازید
کالا را خواهیم سوزاند
زندهباد بونو [ ژول بونو، آنارشیست فرانسوی در اوایل قرن بیستم ]
چهگوارا فروختن به منظور ارائهی تروتسکی، خیانت مضاعف است.
بیان را آزاد کنید
چگونه میشود در سایهی یک معبد آزادانه اندیشید؟
کسانی که انقلابها را نیمهکاره انجام میدهند برای خودشان گور میکنند
سرنگونباد غورباغهی ناصریه
انقلابی که آدم مجبور باشد خود را برایش فدا و قربانی کند دیگر انقلاب نیست
های شیئ، خود را پنهان کن!
بتونسازیها بیتقاوتی میآموزند
کسانی که کار میکنند وقتی کار نمیکنند ملولاند، کسانی که کار نمیکنند هرگز ملول نمیشوند.
آنرژههای سراسر جهان متحد شوید [ enragés یا غضبزدگان، گروهی رادیکال در جنبش مه و نزدیک به سیتواسیونیستها ]
بگذارید زندگی کنیم
امیال خود را واقعیات بشمرید
استادان، شما ما را پیر میکنید
ما هیچ مطالبه و درخواستی نداریم، میگیریم و اماکن را اشغال میکنیم
انسان با شیء عشقبازی میکند
عمل بس است، حرف [ لازم است ]
تحملکردن رئیسها دردآور است، احمقانهتر از این انتخابکردنِ آنهاست
آزادی جنایتی است که همهی جنایات را شامل میشود. این سلاح مطلق ماست
گُدار در میان سوئیسیها مشنگترین طرفدارِ چین است [ طعنه به مائوئیست بودن ژانلوک گدار، سینماگر سوئیسیتبار فرانسوی]
کارِ ازخودبیگانه، تفریح ازخودبیگانه
روح و روان پادگان نمیخواهد
فقط حقیقتْ انقلابی است
سرنگون باد روزنامهنگاران و کسانی که راستوریسشان میکنند
آنگاه که آخرین نفر از جامعهشناسان با دل و رودهی آخرین بوروکرات به دار آویخته شود، آیا بازهم مشکلاتمان را خواهیم داشت؟
[مضمونربایی از این عبارت ژان ملیه، کشیش معروف: بشریت روزی خوشبخت خواهد بود كه آخرین شاهزاده با رودههای آخرین كشیش به دار آویخته شده باشد.]سندیکاها روسپیکده اند
هنر مرده است، جنازهاش را مصرف نکنید
هنر یک رواننژندی آکادمیک است
جوانی یک سرمستی جاودانه است، تبگرفتگیِ عقل است
همراه با مارکوزه برای جامعهای اروتیزه و جدید
سرنگون باد لاشهزار استالینی، سرنگون باد گروهکهای مصادرهگر
تخیل قدرت را به دست میگیرد
انزوا تغذیهکنندهی غم است
راستی اگر سوربون را به آتش بکشیم چه؟
Soyez solidaires et non solitaires
[ بازی با دو کلمهی همبستگان و تنهایان. همبسته باشید و نه همگسسته. شاید بتوان معادل فارسیاش را چنین فرض کرد: “تنهای همبسته باشید و نه تنهایان گسسته”.خدا حتا اگر هم وجود میداشت میبایست ازمیان برداشته میشد
اربابان را تعویض نکنیم، به اربابان زندگی خویش تبدیل شویم
تولید و مصرف دو پستان جامعهی ما هستند
بدو رفیق، جهان کهنه پشتسر توست
پایان پیشاهنگها:سیتواسیونیستها و مه ۱۹۶۸
همانگونه که تا مدتها مهِ ۶۸ کارگری به سود مهِ ۶۸ دانشجویی پنهانداشته شد، به نظر میرسد که حافظهی جمعی نیز از نقش و سهم سیتواسیونیستی در رویدادهای ماه مه ( در راهاندازی و روندِ جنبش و نیز تحلیلهای برآمده از آن ) فقط روایتی آبکی را نگاهداشته است که عموماً به نوعی انتقادِ هنری از ملالِ روزمره فروکاسته میشود. در چنین حافظهای از سیتواسیونیستها شعار « کامیابی بدون مانع » به یاد مانده است اما از شعار « رفقا، سِگی [ Séguy رهبر سندیکای نزدیک به حزب کمونیست فرانسه ] را تکهتکه کنیم!» بسیار به ندرت یاد میشود. حال آنکه همهی متنهای آنها، چه پیش و چه پس از مه ۱۹۶۸، نقدهایی بهصورت عملی علیه سرمایهداری و تحلیلها و شعارهاشان به پشتیبانی از شوراهای کارگری است. چندین نفر از اعضای فعال سیتواسیونیستها در آن زمان ( از جمله گی دوبور ) پیشتر به گرایشِ قدرت کارگری در نشریهی سوسیالیسم یا بربریت در ۱۹۶۱-۱۹۶۰ نزدیک بودند و بعدها با پذیرفتن بقایای این تأثیر از آن فاصله گرفته بودند. بنابراین بیفایده نخواهد بود که از سهم و نقشی که سیتواسیونیستها در مه ۱۹۶۸ داشتند یاد کنیم، در بارهی ارزشِ مشخصاً نظری تحلیلهایشان از آن رویدادها پرسوجو کنیم و همچنین عناصر تئوری سیتواسیونیستییی را بررسی کنیم که بر رویدادهای آن دوره اثر گذاشت و به آنها اجازه داد تا چنین تحلیلهایی ارائه دهند، و سرانجام به پیامد مه ۱۹۶۸ بر انترناسیونال سیتواسیونیست I.S. بپردازیم.
سیتواسیونیستها در ماه مه ۱۹۶۸ : تئوری و پراتیک یک پیشاهنگ
گزارش شرکتِ سیتواسیونیستها در رویدادهای ماه مه در دو متن آمده است: یکی کتابِ آنرَژهها و سیتواسیونیستها در جنبش اشغال اماکن که نخست با امضای رُنه وییِنه منتشر شد ( و در واقع پنجشش نفر از سیتواسیونیستها در تابستان ۱۹۶۸ به نگارش آن پرداختند ) و دیگری متنی به قلم گی دوبور به نام « آغاز یک دوران » که در شماره ۱۲ انترناسیونال سیتواسیونیست ( I.S. ) در ۱۹۶۹ منتشر شد. از این دو متن میتوانیم دو رشته از ملاحظات را در نظر بگیریم که به رابطهی سیتواسیونیستها با جنبش مه ۶۸ و سرشتارهای ویژهای که برای آن قائلاند مربوط میشود ( یعنی آنچه جنبش ماه مه را از دیدِ آنها به رویدادی انقلابی تبدیل میکند ). همهی این ملاحظات در برداشت و دریافتی بدیع از روابط میان نظریه و عمل همگرایی مییابند[1].
نخست این که سیتواسیونیستها حق دارند نقش و سهمی را که در پیشنشانههای رویدادهای مه ۶۸ داشتهاند خاطرنشان کنند، چه از لحاظ نظری ( با انتشار دو متن اصلی تئوری سیتواسیونیستی، یعنی رسالهی زندگیدانی از رائول ونهگم و جامعهی نمایش از گی دوبور ) یا از لحاظ عملی ( با جنجال استراسبورگ در ۱۹۶۶ بر گردِ جزوهی فقر و فلاکت در محیط دانشجویی، و همچنین با گروه آنرژهها که از آغاز سال تحصیلی ۶۸-۶۷ در دانشگاه نانتر فعالیت میکرد و از مجموع نظریهها و عملهای سیتواسیونیستی وسیعاً الهام میگرفت. در سطح وقوع و روند رویدادها نیز ادای سهمِ آنها چشمگیر بود، بهویژه اگر اندکشمار بودنِ آنها را در نظر بگیریم. برای مثال سهم و نقش آنها در خرابکاریها در دانشگاه نانتر، مشارکتشان در اولین کمیتهی اشغال دانشگاه سوربون، و سپس در راهاندازی شورای حفظ اشغال اماکن ( CMDO) و نیز قابلرؤیتترین ادای سهمشان در جنبش، یعنی این موضوع که چگونه الهامبخش شمار فراوانی تراکت شدند ( با دست زدن به مضمونربایی و کاربستِ آن در طرحهای کارتونی با دلالتهایی نظری و عملی ) و نیز با گرافیتیها و بهطور کلی با بخشیدن حالوهوا و تونالیتهای لیبرتری به رویدادها که نه فقط با ردکردن هرگونه اقتدار (استادی، سیاسی، سندیکایی ) بلکه همچنین با طرح مطالباتی به سودِ خودگردانی و دموکراسی مستقیم بیان میشد.
در نحوهی گزارش و ارزیابی سیتواسیونیستها از رویدادهای ماه مه آنها همچنین خاطرنشان میسازند که تنها کسانی بودهاند که این رویدادها را ــ نه از لحاظ تاریخ وقوعشان بلکه از لحاظ خصلت اساسی آنها ــ پیشبینی کرده بودهاند: اینکه جنبش بازگشتِ مسألهی اجتماعی را در شکل نوینِ آن رقم خواهد زد ( یعنی که نه تنها رابطهای مستقیم با یک بحرانِ سرمایهداری نخواهد داشت بلکه برعکس در بافتار کاپیتالیسمی فراتوسعهیافته رخ خواهد داد و هدفاش نفی سرمایهداری در تمامیت آن است )، این جنبش به شکلی رامنشده و سرکش ساخته خواهد شد، یعنی علیه بوروکراسیهای سندیکایی و سایر بوروکراسیها ( از جمله نطفههای بوروکراسی که به نظر سیتواسیونیستها گروهکهای جور واجور چپگرا حامل آناند). درستیِ همهی این پیشبینیها را میتوان با خواندن متنهایی که I.S. در ماهها و سالهای پیش از مه ۱۹۶۸ نوشته است سنجید. ممکن است دربارهی معنای این پیشبینی اشتباه برداشت کنیم و آن را با پیشبینیهایی که چند تن از چهرههای روشنفکری آن دوره ( بهخصوص، ادگار مورَن ) مطرح کرده بودند یکی بگیریم، اما پیشبینی سیتواسیونیستها برخاسته از رابطهای است که آنها با عملِ سیاسی و اجتماعی دارند: آنها توانستند اشکالی را که زینپس شورشهای گوناگون علیه نظم موجود به خود خواهند گرفت خصلتبندی کنند و به همین دلیل نیز نقش مؤثری در این شورشها ایفا کردند. بهگونهای که در پاسخ به کسانی که سالها بود آنان را به مسکوت گذاشتن مبنای عملشان و نظریهسازی در خلاء متهم میکردند سیتواسیونیستها توانستند جنبش اشغال اماکن را بدانسان که در ماه مه ۱۹۶۸ پاگرفت شیوهی عملِ خود بدانند.
در بارهی شیوهی درک و دریافت سیتواسیونیستها از رابطهی میان نظریه و عمل [ تئوری و پراتیک ] باید اندکی درنگ کرد، زیرا مه ۶۸ نمودار برجستهای از این شیوهی دریافت را به دست میدهد. ممکن است این موضوع تعجببرانگیز باشد که با وجود توفیق و رونقِ روزافزونِ مواضعی که I.S. در ماهها و سالهای پیش از مه ۱۹۶۸ ترویج داده بود، چگونه این گروهِ محدود ( که خود با اخراجهای پیاپی اعضایش عامل اصلیِ چنین محدودیتی بود ) و بدون پشتیبانی محافل رسمی توانسته الهامبخشِ جنبشی بدین گستردگی گردد. اما اگر آرای خودِ سیتواسیونیستها را دنبال کنیم، طرح پرسش بدین صورت نادرست است و در واقع توفیقشان برآمده از این امر است که مواضعِ تئوریکشان در نوعی خویشاوندی گزینشی با پراتیکهای جدیدِ اجتماعی قرار گرفته است. این درونمایه در متنهای سیتواسیونیستیِ پیرامون مه ۱۹۶۸پیوسته تکرار میشود و در عینحال عنصری مرکزی در نظریه و عملِ سیتواسیونیستهاست. آنها علیه این ایدهی سادهلوحانه که معتقد است چنین جنبشی تحتِ رهبری ( یا نفوذ ) بوده است، برعکس بر این موضوع تکیه میکنند که شعارهای آنها فقط از آن رو بازتاب یافت و دهان به دهان گشت که بیانِ نظریِ انسجامی بود که جنبشِ عملی دنبال میکرد: نظریهای که « شرایطِ وجودیِ ماهوی سرمایهداری فراتوسعهیافته » را به نقد میکشد، در واقع چیزی نیست جز نظریهی اعتصابهای سرکش در اروپای غربی ( شورشهای شهرِ کان در ژانویه ۱۹۶۸، یا اعتصابِ رودیاسِتا در شهر بزانسون در ۱۹۶۷ ) و خیزشهای کارگری در اروپای شرقی ( از نو پاگرفتن شوراهای کارگری در بوداپست در ۱۹۵۶ ) یا به عبارت درستتر نظریهای است که توسط این جنبشها فراخوانده میشد و به آنها مشروعیت میداد. « نظریه سیتواسیونیستی با گرفتنِ تودهها [ جلبکردن و اثرگذاشتن بر آنها] به نیرویی عملی تبدیل شد »؛ از آنجا که این نظریه « فورمولبندی تئوریک آنچیزی بود که تودهها آرزوی زیستناش را داشتند » بسیاری از تظاهرکنندگان تزهای این نظریه را بر در و دیوارها نوشتند.
این مسأله به جایگاهِ نیروی پیشاهنگ مربوط میشد و سیتواسیونیستها سالها پیش از مه ۱۹۶۸ آن را بهشیوهای بسیار بدیع مطالبه کرده بودند. این جایگاه ترکیب و آمیزش معناهای هنری و سیاسیِ مفهومِ پیشاهنگ بود و آنها به طرزی بارز جداییِ این دو عرصه را مردود شمرده بودند.
چنین است که گی دوبور در متنی که به شورشهای ماه اوت ۱۹۶۵ در محلهی واتس Watts در لوسآنجلس اختصاص میدهد میگوید: « این نقش یک نشریهی انقلابی است که نه فقط به شورشیان لوسآنجلس حق بدهد بلکه همچنین دلایلشان را به آنها بدهد،[2] و حقیقتی را که کنشِ عملی در اینجا بیانگرِ جستوجویِ آن است از لحاظ نظری توضیح دهد.»[3] و نیز در متنی دیگر در پیوند با نابودکردن خودگردانی توسط بومدین در الجزایر و علیه کسانی ( بهویژه گروهکهای چپگرا) که معتقدند گفتن بعضی حرفها به تودهها هنوز زود است زیرا آمادگی شنیدناش را ندارند، چنین آمده است: « باید به تودهها آنچه را که میکنند گفت».[4] در نامهای بهتاریخ ۱۱ نوامبر ۱۹۷۱ به ژووِنال کییه، (یکی از چهرههای جنبش در شهرِ نانت ) دوبور مینویسد: « مسألهی مرکزی این است: چهگونه یک دوران، یعنی پراتیکِ آن دوران، ایدههای خاص خود را مییابد ( یعنی ایدههای تئوریکی که خود برآمده از همین دوراناند اما با واسطههای الزاماً پیچیده و پرمخاطرهای فراهم شدهاند )». و بار دیگر در ۱۹۷۲ دوبور مینویسد موضوعْ تدوینِ « تئوریِ خودِ لحظه » است و سپس نتیجهگیریِ گزارشی را که در هفتمین کنفرانسِ I.S. ارائه داده بود یادآوری میکند: « اگر ما در این لحظه ( ژوییه ۱۹۶۶) از لحاظ نظری بهنوعی جلوتر هستیم، این امر محصولِ ناگواری از غیابِ کاملِ نقدِ عملیِ جامعه، و نیز انحلالِ نظریِ پیوسته به آن، در دورانی است که در حال بیرونآمدن از آنایم. اما از آنجا که به نظر میرسد بازپدیدار شدنِ مبارزات در شکلی جدید کمکم مواضعِ ما را نزدِ جریانهای نوینی تأیید میکند که چه در سیاست و چه در فرهنگْ خود را میجویند، در چنین مقیاسی ما تئوریِ ناشناختهی آنها هستیم. بهنظر من تمام فعالیتِ کنونیِ ما را همین وظیفه تعیین و تعریف میکند، و متقابلاً هیچچیزی نمیتواند فرای این وظیفه تعیین شود. زیرا، همانگونه که ما مدعیِ انحصارِ کمالِ نقد در هیچ عرصهای نیستیم، استدلالمان نیز نباید از منظر حفظ هیچگونه انحصارِ انسجامِ نظری باشد »[5]. باید خاطرنشان کرد که در این متن نیز نقشی که بر عهدهی پیشاهنگ نهادهشده بیشاز آنکه رهبریکردن باشد انسجامبخشیدن است.
متنی که سنتز یا همنهادی از موضع دوبور در بارهی این مسائل را بیان میکند، بهگونهای معنادار در همان جزوهای آمده که پایان انترناسیونال سیتواسیونیست را امضا کرده است، یعنی بند ۴۷ از « تزهایی در بارهی I.S. و زمانهاش » در همان متنِ انشعابِ واقعی در انترناسیونال. دوبور در این متن بار دیگر به وظایف یک سازمان انقلابی میپردازد. به خاطر ارزش کمنظیر این متن فراز بلندی از آن را نقل میکنیم:
« هر بار که [ چنین سازمانی ] بتواند دست به عمل بزند، پراتیک و تئوری را، که پیوسته از یکدیگر منشاء میگیرند، وحدت میبخشد؛ اما هرگز گمان نمیکند که میتواند چنین کاری را صرفاً با اعلام ارادهگرایانهی ضرورتِ ادغامِ کلّیِ این دو وجه انجام دهد. آنگاه که انقلاب هنوز خیلی دور است، وظیفهی دشوارِ یک سازمان انقلابی بهویژه پراتیکِ تئوری [ ممارستِ نظریه، تئوریورزی] است. آنگاه که انقلاب آغاز میشود وظیفهی دشوارش، بیش از پیش، تئوریِ پراتیک [ نظریهی عمل ] است؛ اما آنگاه سازمانِ انقلابی سیمای کاملاً متفاوتی گرفته است. آنجا افرادِ کمی پیشاهنگ اند، و باید این را از طریق انسجامِ طرحِ کلّیشان ثابت کنند، یعنی با پراتیک [عملی ] که به آنها امکان میدهد این طرح را بشناسند و بشناسانند؛ اینجا تودههای کارگر اهلِ زمانهی خویش اند، و باید با چیرگی بر تمامیتِ سلاحهای نظری و عملیشان، و بهویژه با رد کردن هرگونه واگذاری نمایندگی قدرتشان به یک پیشاهنگِ جدا، خود را در جایگاه یگانه صاحبانِ آن نگهدارند. آنجا شاید ده ـ دوازده نفر آدمِ مؤثر کافی باشد تا دورانی که حاملِ انقلابی است که هنوز آن را نمیشناسد و همهجا آن را غایب و ناممکن میشمارد شروع به توضیحدادناش به خود کند؛ اینجا باید که اکثریتِ عظیمِ طبقهی پرولتری با سازمانیافتن در مجالسِ دائمی، مشورتی و اجرایی، همهی قدرتها را در اختیار داشته باشد و اجرا کند.» دوبور در ادامهی این متن مینویسد که I.S. ( انترناسیونال سیتواسیونیست ) وظیفهاش را انجام داده و دیگر کاری جز امحا و الغای خویش بر عهده ندارد. این موضعگیری در انسجامی قوی با تعریفِ وظیفهای است که I.S. از ماه ژانویهی ۱۹۶۳ برای خود قائل شده بود: « فرهنگ حاکم را چهگونه ورشکسته خواهیم کرد؟ به دو شیوه: نخست تدریجی و سپس ناگهانی.»[6]
آنچه از این متنها برمیآید، برداشت و دریافتی از معنای پیشاهنگ است که با برداشتهای دیگر از این مقوله، برای مثال برداشتهای لنینیستی، بهشدت فرق میکند. دوران انقلابی ( دورانی که به نظر دوبور با مه ۱۹۶۸ گشوده شده است ) همچنین دورانِ پایانِ پیشاهنگهاست. آنچه یک سازمانِ انقلابی را متمایز و مشخص میکند نه خصلتِ منحصراً عملیِ [ پراتیک] فعالیتِ آن است و نه خصلتِ منحصراً نظری [تئوریک ] آن، بلکه همواره پیوندی است که میان نظر و عمل برقرار میشود، پیوندی که خود تابعی است از شرایطِ عینی ( تاریخی )یی که تاریخ در برابرش میگذارد. اگر I.S. توانسته خود را بهمثابه نیرویی پیشاهنگ تعریف کند از آن رو بوده که در دورهای که هرگونه تغییر ریشهای و رادیکال منتفی شمرده میشده است این سازمان در وضیعتی قرار گرفته که فعالیتی اساساً نظری داشته باشد، یعنی مؤظف بوده پروژهای منسجم تدوین کند که شماری اندک از افراد آن را پیش میبردهاند و پایه و اساسِ فعالیتهایشان ابلاغ و اطلاعرسانی [ کمونیکاسیون ] برگردِ همین پروژه و نشان دادنِ شرایط یک انقلاب به زمانهی خود بوده است. اما به محض آنکه امکانِ انقلاب ازنو پدیدار شده است پیشاهنگها دیگر جایگاهِ پیشین را ندارند، و برعکس چهبسا بهصورت نطفههای بوروکراسی به انحطاط بگرایند.
ادامه دارد.
(در بخش بعدی موضوعهایی چون دموکراسی مستقیم و خودگردانی و نیز مضمونربایی از مارکسیسم نزد سیتواسیونیستها را خواهیم خواند.)
[1] – دربارهی مسألهی روابط نیروی پیشاهنگ، نظریه و عمل و مه ۱۹۶۸ در نزد سیتواسیونیستها، ر.ک به :
Pascal Dumontier, Les Situationnistes et mai 1968 : théorie et pratique de la révolution – 1966-1972, Paris, Ivrea, 1995.
[2] – تناظری معنایی میان دو صورت مفرد و جمع کلمهی raison ( حق و دلیل )
[3] – گی دوبور، « زوال و سقوط اقتصاد نمایشی ــکالایی ». خواندن و بازخواندن این متن به خاطر نقدِ همچنان معتبرش از گفتارهای رایج دربارهی « شورشهای شهری» ضروری است.
[4] – « مبارزات طبقاتی در الجزایر »، I.S. شماره ۱۰ ( مارس ۱۹۶۶). در ضمن عنوان این متن مضمونربایی از کتاب معروف مارکس « مبارزات طبقاتی در فرانسه » است.
[5] – گی دوبور و جانفرانکو سانگینتی، انشعابِ واقعی در انترناسیونال ( ۱۹۷۲). دوبور نام سانگینتی را به عنوان نویسنده به این متن اضافه کرد تا با این سیتواسیونیست ایتالیایی که توسط دولت فرانسه در ۱۹۷۱ از فرانسه اخراج شد، ابراز همبستگی کند. در ضمن عنوان این متن نیز مضمونربایی از یکی دیگر از نوشتههای مارکس و همراهانش به هنگام اخراج باکونین و دوستانش در کنگرهی لاهه در ۱۸۷۲ است.
[6] – گی دوبور، ” پیشاهنگِ حضور “، نشریهی I.S. شماره ۸، ژانویهی ۱۹۶۳.
با درود فراوان، بهروز جان این باز نمایی تو از موضوع تاریخی و دامنه دار جنبش های شورایی و ضد سلطه تا به امروز که به شیوه ای بسیار ساده، گویا و ارزنده مطرح میکنی واقعا عالیست و طبعن در دوران حساس کنونی چه از منظر جهانی بی نهایت لازم و تاثیر گذار میباشد از این خوش فکری و تلاش مداوم شما سپاس گذارم
ممنون از مطالب ارزنده و کمیابی که ارایه میدهید. خسته نباشید