با استناد به نوشتههای ژان پیر دو توی ، یکی از شرکتکنندگان و فعالان رادیکال جنبش می ۶۸، جنبشی که به ماه مه ۶۸ معروف شده در واقع جنبشی است با دیرندی ده دوازده ساله که از ۱۹۶۶-۱۹۶۵ تا اواخر ۱۹۷۸ را در برمیگیرد. این دوران را میتوان به سه مرحله با دیرندهای متفاوت تقسیم کرد: مرحله یکم از اوائل تا پایان ماه مه، مرحله دوم حداکثر تا پایان ماه ژوییه ۶۸، و مرحله سوم ده سال پس از آن.
مرحلهی یکم کمتر و بدتر از مراحل دیگر شناخته و بررسی شده است، و علتاش نیز اندیشهی حاکم مبنیبر تبدیلِ فرضیهی « سیسالهی شکوهمند » به یک اصل بدیهی است. میدانیم که دوران سیسالهی پس از جنگ دوم جهانی را « سیسال شکوهمند » نامیدهاند، بدین معنا که پویایی برنامههای بازسازی جوامع ویرانشدهی اروپایی به مدت سه دهه به کاپیتالیسم امکان داده با ایجاد رونق در فعالیتهای اقتصادی و تأمین شغل و قدرت خرید از نارضایتی و مطالبات مبارزاتی بکاهد. اغراق در ارائهی این تصویر اغلب باعث میشود واقعیتهایی از نظر دور بماند و حتا ادعا شود که در فرانسه در آستانهی جنبش ماه مه بیکاری وجود نداشته است! حال آنکه افزایش شمار بیکاران از سیصد هزار به پانصد هزار نفر در طول یک سال قبل از بروز جنبش میتواند از افزایش ۲.۸ میلیون به ۳ میلیون نفر در دهههای بعد از آن تأثیر ذهنی به مراتب شدیدتری داشته باشد.
پیدایش بیش از پیش کارگران بدون تخصص و در ابتدا خارج از نفوذ سندیکاهای مسلط، متأثر از شعارهای رادیکالِ بخشی از جوانان و دانشجویان، فضایی از سرکشی و شجاعت مبارزه ایجاد میکند که به زنهارهای مدیران و رهبران استالینی سندیکای وابسته به حزب کمونیست چندان وقعی نمینهند. روحیهی ضداقتدار و ضدسلسلهمراتب در این بخشهای رادیکال کارگری و دانشجویی بستر میلِ سرکش به کشفِ اشکال جدید و بیسابقهی مبارزه میشود.
مرحلهی دوم از مه تا ژوئن ۱۹۶۸ را دربر میگیرد. از تلاقی تصادفی اعتلای این مبارزات و اشتباهات وخیمی که حکومت به ناچار مرتکب میشود فضایی قابل انفجار ایجاد میشود.
البته به هر صورت این انفجار خواه ناخواه میبایست رخ میداد، گیریم به شکلهایی دیگر و در وقتی دیگر. ویژگی بارز این مرحله آزادشدن حرف و بیان است و کشفِ دوبارهی مبانی جنبش کارگری و انقلابی از یکسو و گشایشهایی به سوی جنبشهای نوینی که پایان قرن بیستم را رقم می زنند. ماجرایی به سوی آیندهای دیگر آغاز میشود که اینبار از کتابها بیرون و به خیابان میآید.
به این ترتیب سومین مرحله جنبش مه گشایشِ اعتراض به سوی تمامی جوانب زندگی است. برخلاف ادعاهای سطحی و رسانهای، جنبش مه ۶۸ نه نفی مبانی جنبش قدیمی کارگری و انقلابی بلکه بسط و گسترشِ آن بود. یعنی این آگاهی که دیگر تغییر روابط تولیدی کافی نیست؛ آنچه باید نابود شود روابط سلطه است در تمامی وجوه آن. مبارزه ی زیستبومی، مبارزات زنان، همجنسگرایان، مبارزه با نظامیگری، نقد نهادهای سرکوبگری ( مدرسه، زندان، بیمارستان، تیمارستان )، و غیره، همگی از شکافی که اعتصاب عمومی بر اندام جامعه افکنده سرریز میکنند. در همین ایام روابط در محلهای کار نیز تا مدتی عوض میشود.
همهی این جنبشها سرشت و سرنوشتی همانند با مه ۶۸ داشتهاند: تشکلهای پایهای آنها سرشتی لیبرتر داشته و همزمان با انواع گرایشهای سرکردگی، سرکوب و بیسازمانیِ توأمان ملالآور و مسرتبخشی روبهرو شدهاند.
ده سال پیش، مراسم یادبود چهلمین سالگرد جنبش مه ۱۹۶۸ در چارچوب همایشی سه روزه در دانشگاه شهر لیونِ فرانسه با عنوان « Mai 68 en quarantaine » برگزار شد، که در واقع نوعی طعنه و بازی با کلمهی quarantaine بود که به معنی ” چهل روزه ” است و در زبان فارسی آن را “قرنطینه ” میگوییم.
” ماه زیبای مه ” نیز عبارتی است که جنبش سیتواسیونیستها ( موقعیتسازان)،که نقشی محوری و تعیینکننده در رادیکالسازی مطالبات جنبش ماه مه ۶۸ ایفا کرد، بعدها در توصیف آن ماه به کار برد.
نگاهی اجمالی به تاریخچهی بازتابِ جنبش مه ۱۹۶۸ در میان اندیشهورزان و مبارزان سیاسی ایرانی در طول پنج دههی گذشته نشان میدهد که مبانی نظری و تجربیاتِ عملی برآمده از این جنبش برای ورود به عرصهی اندیشه و کنش سیاسی ایرانیان با موانع و نوعی قرنطینهی ایدهئولوژیک روبهرو بوده است. گرچه در دو دههی اخیر و با گسترش صفحات اینترنتی موجی از توجه و گرایش به شناختن جنبش مه ۶۸ به راه افتاده است، اما مقایسهی مختصر صفحات ویکیپدیا به یکی زبانهای اروپایی و زبان فارسی در بارهی این موضوع گواه تأخیرِ آگاهی عمومی ما در این زمینه است.
هر ده سال یک بار در فرانسه اقدامهایی با انگیزههای گوناگون در سالگرد و به یادبودِ جنبش ماه مهِ ۱۹۶۸ برگزار میشود. و هر بار که چنین سالگردهایی با تشدید حرکتهای اعتراضی و مطالباتی مصادف میشود رسانهها از امکان یا عدم امکانِ ” یک مهِ ۶۸ دیگر ” و ” تکرار مهِ ۶۸ ” سخن میگویند. این موضوع در ماه مهِ امسال ( ۲۰۱۸) یعنی در پنجاهیمن سالگردِ جنبش ۶۸ ابعاد بسیار گستردهتری یافته است، زیرا نارضایتیها، مطالبات و مبارزههای گوناگون در برابر دولت امانوئل ماکرون، که یک سال پیش به ریاست جمهوری رسید، فضایی پرتنش و سرشار از بیم و امید در جامعهی فرانسه آفریده است.
اما انگیزه و هدفِ مقالهی حاضر نه بارتاب دادنِ اخبار این سالگرد در شرایط جاری در فرانسه، بلکه طرحِ این موضوع است که جنبش عظیم ماه مهِ ۱۹۶۸ ( در فرانسه و جاهای دیگر در جهان ) بازتاب و پژواکی فراخور اهمیتِ آن در فضای روشنفکری و اندیشهورزی ایران نیافته است و در کسوفی پنجاه ساله در سپهر سیاسی ایران به سر میبرد، چنان که میتوان گفت که ورود ماه زیبای مه به ایران در قرنطینهای پنجاه ساله بهسر میبرد.
این تأخیر و ضعف شناختِ عمومی در ایران از جنبش مه ۶۸ بدون شک با تأخیر و ضعفِ نقد استالینیسم میان اندیشهورزان سیاسیِ ما و نیز با بیاعتناییشان به تجاربی مانند جنبشهای خودگردانی در انقلاب اسپانیا در اواخر دههی ۳۰ میلادی همریشه است.
به نظر ما مهمتر از دو کتابی که به ترتیب در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۹۰ در بارهی جنبش مه ۶۸ به زبان فارسی در ایران ترجمه و منتشر شده است اولین مقالهای که اندیشهورزی ایرانی همزمان با رویدادهای ماه مه مینویسد مقالهای است که مصطفی رحیمی نخست در فصلنامهی جهان نو و سپس با عنوان ” از ۱۷۸۹ تا ۱۹۶۸ ” در کتاب نگاه در سال ۱۳۴۷ منتشر میکند. در همان سالها محمود عنایت نیز شمارهای از مجلهی نگین را به شورشهای ماه مه در فرانسه اختصاص میدهد و حمید عنایت نوشتههایی از مارکوزه را در همین راستا ترجمه و معرفی میکند.
اما این کوششهای ارزنده در اواخر دههی ۴۰ خورشیدی در ایران جرقههایی است که نمیتواند ذهنیت سیاسی ایدهئولوژیکی را که بر فعالان و مبارزان چیره است تغییر دهد.
علی امینی نجفی در سال ۲۰۰۸ در مقالهای با عنوان ” بازتاب جنبش ۱۹۶۸ در میان ایرانیان ” به نکتههای جالبی اشاره کرده است، از جمله دو دیدگاه متفاوت در بارهی این موضوع را از زبان رضا مرزبان ( سردبیر پیغام امروز ) و ناصر پاکدامن چنین نقل میکند:
« آقای مرزبان عقیده دارد که با وجود فضای سانسور و مراقبتهای دستگاه امنیتی، حال و هوای جنبش ۶۸ به ایران راه پیدا کرد و بر جوانان اثر گذاشت: “حس و حال آن طغیان به ایران راه یافت و جوانان را از نیروی خودشان آگاه کرد. جنبش چریکی که مقارن همان زمان در ایران آغاز شد، تا حدی از روحیه رزمجویانه قیام ۶۸ الهام گرفته بود. اما نباید درباره تأثیر جنبش بر جامعه ایران اغراق کرد، زیرا میان ما و کانون رویدادها در غرب، فاصله قارهای وجود داشت. اگر جنبش در یکی از کشورهای منطقه روی داده بود، بیتردید در ایران انعکاس گستردهتری پیدا میکرد.”
برخی صاحبنظران بر آنند که تسلط دیدگاههای چپ سنتی بر فضای فکری ایران مانع شد که جامعه دانشجویی و روشنفکری به پیام جنبش ۶۸ و اهمیت آن پی ببرد. دکتر ناصر پاکدامن کادر علمی پیشین دانشگاه تهران عقیده دارد:
“چپ ایران هنوز روند استالینزدایی را به طور سنجیده و بنیادی تجربه نکرده بود، و به همین خاطر نمیتوانست ایدههای رهاییبخش جنبش دانشجویی غرب را درک و جذب کند. ایرانیان از جنبشهای الجزایر و ویتنام و از مبارزات آمریکای لاتین خیلی بیشتر تأثیر گرفتند؛ پس جای شگفتی نیست که پیکار جوانان چپگرای ایرانی در قالب جنبش چریکی تجلی پیدا کرد.” »
به نظر ما نکتههایی در این دو دیدگاه را میتوان اینگونه تصحیح و تکمیل کرد: درست است که اعتراضهای دانشجویی در آن سال، بهخصوص در پیوند با گرانشدن نرح بلیط اتوبوس در تهران، نوعی الهامگیری از جنبش مه ۶۸ را القا میکند اما میان روحیهی رزمجویانهی جنبش ۶۸ در اروپا و افق نظری جنبش چریکی در ایران تفاوتی ماهوی وجود دارد که علتاش نیر صرفاً فاصلهی جغرافیایی نیست.
و نکتهی اساسی دیگر این است که آنچه در نقلقول دوم « ایدههای رهاییبخش جنبش دانشجویی غرب » نامیده شده در واقع حاوی اشتباهی در معادلگذاری است. از همان سالها تا به امروز زبان فارسی برای کلمهی libertaire ـ لیبرتر ـ معادل دقیق و رایجی نیافته است. هر چند این کلمه نزدیک و مترادف با کلمهی libération ( آزادی، آزادسازی ) است، اما در عین حال مدلولی دارد که در قاموس سیاسی ما هنوز معادل جاافتادهای نیافته است و بهتر است به همین صورت لیبرتر به کار برده شود.
برای شناخت بیشتر در بارهی این واژه و مفهوم، ر.ک. به:
https://www.behrouzsafdari.com/?p=819
آری، خصلت شاخص یا سرشتار جنبش ماه مه ۱۹۶۸ در فرانسه همین روحیهی لیبرتری آن است که در ضدیت با ایدهئولوژیها، اقتدار، سلسلهمراتب، و ارزشهای سرمایهداری بیان میشود. یعنی همهی آن ابعادی که در اندیشهورزی و ذهنیت مبارزان سیاسی ایران در دههی چهل و سپس پنجاه خورشیدی غایب است.
برای پی بردن به علل ناشناخته ماندن جنبش مه ۶۸ در ایران از جمله باید به بررسی و مقایسهی دنیای ذهنی و مطالبات جنبشهای پیشاهنگِ سیاسی ــ فرهنگی در دهه ۱۹۶۰ میلادی در فرانسه و ۱۳۴۰ هجری خورشیدی در ایران پرداخت.
دههی ۱۳۴۰ در ایران دههی تراکم پارادوکسها یا متناقضنماهای شدیدی است که هم پیامد شرایط اجتماعی ــ سیاسی ـ روانی دههی بیست و هم زهدان روندی است که سرانجام به انقلاب ۵۷ و سپس وضعیت بحرانی چهار دههی اخیر انجامیده است، و عمدهترین جلوههای آن عبارتند از: رشد صنعت و جهانگردى و رونق اقتصادى و بالارفتن قیمت نفت، تأسیس ایران ناسیونال و تولید اتومبیل پیکان؛ انقلاب سفید و اصلاحات ارضى و بازشناختن حق رأى برای زنان، تأسیس نهادهای آموزشی، رسانهای و آثار فرهنگی و هنری؛ کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان و مؤسسه تحقیقات اجتماعى، تأسیس شمار بسیاری دانشگاه در تهران و شهرستانها؛ تأسیس سازمان جهانگردی و نیز تلویزیون ملی ایران؛ رشد انتشار آثار شاعرانی چون فروغ، اخوان، شاملو و نویسندگانی مانند ساعدی، گلشیری، گلستان؛ گسترش سینما و تولید فیلمهای متفاوت؛ رونق نشر کتاب، گسترش گالریهای نقاشی و تجربههای تئاتر و نمایش؛ رونق موسیقی سنتی ایرانی؛ پیدایش کنفدراسیون و جریانهاى چریکى ( فدائیان خلق و مجاهدین ) با هدف مبارزه علیه حکومت شاه؛ و فعالشدن انجمن فلسفه و حکمت، ، ظهور پدیدهی فردید و شیوع مفهوم غربزدگى و ایدهئولوژی بازگشت به خویش از راه کتابهای جلال آلاحمد، داریوش شایگان و احسان نراقى، و فعالیتهای علی شریعتی در حسینیهی ارشاد.
در چنین دههای است که با وجود پویاییها و غلیانهای گوناگون در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، مطالباتی، سلطهی مطلق ایدهئولوژیهای مارکسیسم ــ لنینیسم ( و پیامد منطقیاش استالینیسم، مائوئیسم، انورخوجهایسم ) از یک سو و ایدهئولوژی سنتگرایی و بازگشت به خویش از سوی دیگر ذهنیت خاصی را بر فضای اندیشهورزی ایرانی چیره میسازد که سد و مانعی عظیم در برابر پاگرفتن نقد و اندیشهی خودمختار و رادیکال است. هم از اینروست که آثار و آرای مهمترین جنبشهای هنری، فکری، سیاسی، که سرشتی لیبرتری و غیرایدهئولوژیک دارند ( سوررئالیسم، لتریسم و جنبش سیتواسیونیستی ) به اقلیم ذهنی اهل نقد و نظر در ایران راه نمییابد. هر چند بودهاند افراد و گروههای مستقلاندیش و انگشتشماری که کوشیدهاند در محدودهی شناخت و آگاهیشان از تجربهی ماه مه فرانسه یاد کنند. شاخصترین نمونههایی از این دست مقالهای است از مصطفی رحیمی نخست در فصلنامهی جهان نو و سپس با عنوان ” از ۱۷۸۹ تا ۱۹۶۸ ” در کتاب نگاه در سال ۱۳۴۷، و حدود دوازده سال بعد مقالهای که احمد شاملو در کتاب جمعه شماره ۳۲ در اردیبهشت ۱۳۵۹ منتشر میکند.
البته هر دو مقاله نقایص و نارساییهای دارند: برای مثال، مصطفی رحیمی در همان کتاب نگاه در مقالهای با عنوان « در غرب خبری هست ؟ » در پاسخ به این پرسش که « مسائل جنسی تا چه حد در طغیان جوانان دخالت داشت؟ » مینویسد: « به نظر من هیچ. این تهمت را برای انصراف ذهنها از علل اساسی طغیان ساختهاند.»
حال آنکه هرچند در گردهماییها و تظاهراتِ برپاشده در فرانسه در طول ماه مه “مسائل جنسی” به عنوان موضوع و مطالبهی سیاسی چندان مطرح نشد اما یکی از محوریترین دستاوردهای جنبش مه ۶۸ از قضا مربوط به همین روابط جنسی یا سکسوالیته و آزادیهای گوناگون در این زمینه است. وانگهی اکنون حتا در گزارشها و یادبودهای نمایشی و بیمایه نیز به مجادلهی لفظی معروف در ژانویه ۱۹۶۸ میان کوهن بندیت ( ستارهنمایش یا وُدت ماه مه!) و فرانسوا میسوف وزیر ورزش در دوران حکومت ژنرال دوگل به عنوان یکی از رویدادهای پیشنشانهی جنبش مه اشاره میشود. و مهمتر از همه این که شعارهای دیوارنوشتهای در همان روزها مانند « بدون مانع کامبگیرید »، « هرچه بیشتر عشقبازی میکنم بیشتر دوست دارم انقلاب کنم، و هرچه بیشتر انقلاب میکنم بیشتر دوست دارم عشقبازی کنم » گواه حضور سکس و سکسوالیته در جنبش ماه مه است.
بنابراین این حرف مصطفی رحیمی که طرح مسائل جنسی در یک جنبش مبارزاتی نوعی ” تهمت ” زدن به آن است نشانهای از غلبهی برخی نگاهها و ارزیابیهای سنتی در میان حتا روشنفکران مستقل آن دوره است.
نمونهی دیگر، مقالهی یادشده در اردیبهشت ۱۳۵۹ در کتاب جمعه است. حتا احمد شاملو که گاه به آنارشیسم نیز ابراز علاقه کرده است مقالهای را با عنوان « انقلاب ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه » انتخاب و ویرایش میکند که فرد مبارزی به نام طریق علی که از شاهدان وقایع ماه مه در پاریس بوده به زبان انگلیسی نوشته است و « ترجمه و تلخیص» فارسی آن با اسم مستعار « آزاده » در شماره ۳۲ منتشر شده است.
هرچند این مقاله حاوی عکسها و مطالب مهمی دربارهی جنبش مه است اما روح و نگرش حاکم بر آن کاملاً ایدهئولوژیک و اینبار تروتسکیستی است. زیرا طریق علی یکی از چهرههای معروف انترناسیونال چهارم بوده است. جالب است که مترجم یا ویراستار متن فارسی در آغاز مقاله ضمن معرفی طریق علی به گرایش سیاسی او هیچ اشارهای نمیکند و مینویسد: « در این مقاله سعی شده است مطالب او فقط به عنوان گزارش یک شاهد عینی اقتباس شود و حتیالامکان مواضع سیاسی وی در مقاله انعکاس نیابد.»
سپس نقلقولی نسبتاً بلند از لنین در بارهی اهمیت و ضرورت “حضور رهبران انقلابی جلوتر از تودهها” و تکهشعری از تی ـ اس ـ الیوت در سرلوحه مقاله نقش بسته است.
چنین است که حتا در یکی از مستقلترین و معتبرترین نشریات روشنفکری فارسی، دوازده سال پس از ماه مه ۶۸ نیز هنوز نشانهای از آشنایی و توجه به اساسیترین ویژگی ماه مه، یعنی اندیشه رادیکال و نقد لیبرتری، به چشم نمیخورد.
پژوهش و نگارش: سمیه خواجوندی، بهروز صفدری
پایان بخش یکم