در یکی از مقالههای پیشین در این وبسایت (https://www.behrouzsafdari.com/?p=2033) نوشته بودم:
« چندی پیش با خواندن سی چهل صفحهی اولِ کتابی با عنوان سرگذشت سوررئالیسم، گفتوگو با آندره بروتون، به ترجمهی عبدالله کوثری ( نشر نی، چاپ پنجم، ۱۳۹۴)، نخست از روی شّمِ خود و برپایهی حدودِ آشناییام با متون سوررئالیستی با خطاهای بسیاری در این ترجمه مواجه شدم و سپس برای اطمینان بیشتر به مقایسهی چندین صفحه از این ترجمه با متن اصلی فرانسوی پرداختم. این بررسی را در اولین فرصت پی خواهم گرفت. البته مترجم خوشنام و باسابقهی این کتاب، یعنی عبدالله کوثری، این متن را از روی ترجمهی انگلیسیِ آن به فارسی برگردانده، و من نمیتوانم دربارهی کیفیت ترجمهی انگلیسی آن قضاوت کنم. اما ترجمهی فارسی این اثر در مقایسه با اصل فرانسوی این متن، ترجمهای ناامین و پرخطاست. نمونههایی از این ناوفاداریها و اشتباهات را در بررسی جداگانهای ارائه خواهم داد.»
سپس چند تن از دوستان و خوانندگان این سایت برای مشارکت در این بررسی اعلام آمادگی کردند. برپایه میزان شناخت و تجربهی هر یک از این جمع کوچک به زبان و ترجمه از دو زبان انگلیسی و فرانسوی تقسیم کار کردیم. بخش یکم این کتاب، یعنی مصاحبهی اول به طور کامل و یک صفحه از بخش هشتم در اواسط کتاب و صفحهای نیز از بخش شانزدهم، آخرین مصاحبه، به عنوان نمونههایی از این ترجمه را انتخاب کردیم. حاصل بررسی این نمونههای ترجمه، از طریق تطابق هم با ترجمهی انگلیسی و هم متن اصلیِ فرانسوی، مؤیدِ همان فرض و شم نخست من بود.
من بارها به عنوان مترجم موضع و نگرش خودم را پیرامون مسألهی ترجمه از روی نسخههایی غیر از متن اصلی بیان کردهام. و اتفاقاً از این لحاظ با نظر عبدالله کوثری موافقام . او در یک مصاحبه (با علی جزایری بهتاریخ ۱۳۹۳/۰۹/۲۵) در پاسخ به این پرسش که:
شما تمام آثار خود را از زبان انگلیسی ترجمه کردهاید، نه از اسپانیایی. این مساله تاثیری در اصل اثر نویسنده ندارد؟
چنین جواب میدهد:
« طبیعتا اگر ترجمه از زبان اصلی باشد؛ بهتر است. البته ترجمههای انگلیسی این رمانها اغلب مورد تایید و حتی ستایش نویسندگان آن بوده است. اگر سعید نفیسی و محمد قاضی و شاهرخ مسکوب و آخر از همه خود من، قرار بود منتظر مترجمی آشنا با یونانی یا اسپانیایی و… بمانیم تا همین امروز نه ایلیاد و اودیسه را خوانده بودیم؛ نه دنکیشوت و نه تراژدیهای یونان و ادبیات امریکای لاتین را نداشتیم. در این میان مسالهای که جای تاسف دارد این است که مترجمانی که آن زبانها را بلدند؛ فرصت نکردهاند ایلیاد یا دنکیشوت یا مثلا مجموعه آثار آیسخولوس و جنگ آخرالزمان و امثالهم را ترجمه کنند و نشان بدهند مترجم قبلی تا چه حد و در کجا و چرا به اثر لطمه زده است.»
اما موضوع و مسأله این است که ترجمهی یک اثر از زبانی غیر از زبان اصلیِ آن الزاماتی دارد و تدارکاتی میطلبد. اولین ضرورت، ارجاع و استنادی هرچند فرعی و جانبی به متن اصلی است. من نمونههایی از تجربهی خودم در این زمینه را پیشتر ارائه کردهام ( از جمله در مقالههای مربوط به ترجمهی متنهای نیچه: https://www.behrouzsafdari.com/?p=1558 ).
عبدالله کوثری در ترجمهاش از مصاحبههای آندره بروتون بههیچرو چنین الزامات و تدارکاتی را در نظر نگرفته است و به همین دلیل به این اثر، همانگونه که این بررسی نشان میدهد، « لطمه زده است».
یک جنبهی مهم دیگر جایگاه و اعتبار مترجم و ناشر چنین ترجمههایی است. عبدالله کوثری برای کتابخوانها در ایران مترجمی خوشنام و دوستداشتنی است. خودِ من با علاقه و اطمینان ویژهای این کتاب را خریدم. خود او در بخش دیگری از همان مصاحبه چنین گفته است:
« باتوجه به سخت و طاقتفرسا بودن کار ترجمه، اساسا حوزهی ادبیات و ترجمه چقدر پاسخگوی امرار معاش یک مترجم است؟
یادم میآید چند سال پیش یکی از دوستان سوالی مشابه این سوال مطرح کرد و از من پرسید آیا میتوان با درآمد ترجمه زندگی کرد؟ و من در جواب ایشان گفتم: آری شود اما به خون جگر شود. متاسفانه این مساله یک مشکل درازمدت است، به لطف خدا من جزو مترجمانی هستم که آثارم به چاپ هفتم و هشتم هم میرسد و به همین دلیل وضعیت مناسبتری دارم اما بسیاری از همکاران من که آثارشان در حد چاپ اول و دوم است؛ بسیار سخت امرار معاش میکنند و این واقعا تاسفبرانگیز است. »
همین کتاب سرگذشت سوررئالیسم نیز تا سال ۱۳۹۴ به چاپ پنجم رسیده است. آیا چنین وضعیتی نباید چنین مترجم معتمدی را در قبال کارش مسؤولتر سازد؟ خاصه آنکه ما اکنون مدتی است از لحاظ ترجمه از زبان فرانسوی به فارسی دچار کمبود هستیم. طبیعی است که وقتی نام مترجمی چون عبدالله کوثری روی کتابی که در اصل فرانسوی است مینشنید برای خوانندگان ایرانی ضامن امانت و وفاداری به متن اصلی است، حتا اگر از روی ترجمهی انگلیسی این اثر انجام گرفته باشد. و شاید از همینرو نه مترجم و نه ناشر هیچ نیازی به استناد یا حتا نیمنگاهی به متن اصلی فرانسوی احساس نکردهاند.
از جنبهی مبانی نظریِ ترجمه نیز این ترجمه خالی از تناقض نیست. من در یکی از نوشتههایم ( بخش دوم مقالهی ترجمه بهمثابه نقد و بحرانhttps://www.behrouzsafdari.com/?p=1926 ) از جمله چنین آورده بودم:
« اینجاست که موضوعِ نگرش و رویکردِ ما به ترجمه برجسته و تعیینکننده است. من در نوشتهها و گاه در مقدمهی ترجمههایم به رویکرد خودم در ترجمه و معنایی که برای عمل ترجمه قائلم اشارههایی کردهام. از جمله در مقدمهی چاپِ یکم جامعهی نمایش نوشته بودم که شیوه و اصلِ راهنمای من برای ترجمه همانی است که به استراتژی آشناییزدایی در تقابل با غرابتزدایی معروف شده است. و برای آشنایی بیشتر با این دیدگاه، که از جمله توسط لارنس ونوتی مطرح شده، به مقالهای در نشریهی مترجم، شمارهی ۲۰، سال ۱۳۷۴، به نام استراتژیهای ترجمه، ارجاع داده بوده بودم.
اکنون فرصت دارم که خوانندگان علاقمند به مبحث را به مقالهی بسیار خوب دیگری ارجاع دهم که در همان نشریهی ارزشمندِ مترجم در شماره ۳۶، بهار و تابستان ۱۳۸۱، آمده است. مقالهای با عنوان محدودیتهای ترجمه که داگلاس رابینسن آن را نوشته و عبدالله کوثری ترجمهاش کرده است. من بخشی از این نوشته را در اینجا نقل میکنم زیرا دربردارندهی چکیدهی نظریِ همان رویکردی است که من نیز برای ترجمه قائلم:
« […]نکتهی دیگر در بحث فردریش شلایر ماخر بیشتر جنبهی جامعهشناختی دارد. در این مرحله او دو روش را مطرح میکند، یکی “برتر شمردنِ خواننده بر نویسنده” است که به معنای تسهیلِ کار خواننده در دریافت متنی بیگانه ( به عبارت دیگر همانندسازی) است و شلایر ماخر آن را هم خارج از قلمرو ترجمه میداند، و دیگر “برتر شمردن نویسنده بر خواننده” است، به معنای رهاکردن خواننده در وادی متنِ بیگانه، و این روشی است که شلایر ماخر و سایر نظریهپردازان نخبهگرا در دوهزار سال پیش از او و دو قرن بعد از او تنها روش واقعی ترجمه به شمار آوردهاند.
این رویکرد که در چارچوب کلی سنتی بهشمار میرود، درعینحال به سبب دربرداشتن عقاید متفکران ماقبل رومانتیک مثل هِردِر ( نیمهی قرن هجدهم ) و متفکران رومانتیکِ آلمان مثل برادران شِلگل، گوته، شلایرماخر و هومبولت ( قرن نوزدهم ) و نویسندگان مابعد رومانتیک مثل والتر بنیامین، آنتوان بِرمان و لارنس ونوتی ( قرن بیستم ) تازگی دارد. برای این نویسندگان مهم این نیست که مترجم به هنگام ترجمه چه واحدی از از متن ــ کلمه، عبارت یا جمله ــ را برمیگزیند، بلکه آنچه اهمیت دارد تنشهای اجتماعی و فرهنگی است که خوانندهی ترجمه در درگیری میان فرهنگ بومیِ خود و متنِ بیگانه احساس میکند یا قرار است احساس کند. بیگانهگرایی foreignism ، یعنی تأکید بر حسِ بیگانه بودنِ متنِ اصلی در ترجمه، به لحاظِ فنی به نوعی لفظگرایی میانجامد، اما از حیث اخلاقی، آموزشی، سیاسی و بلاغی چیزی کاملاً متفاوت با آن است. در این روش آنچه مورد نظر است قداست دادن به متنِ اصلی، به گونهای که در لفظگرایی میبینیم نیست، بلکه گشودنِ درهای فرهنگِ مقصد است به روی تأثیراتِ تحولبخشِ فرهنگِ بیگانه. در نظرِ هوادارانِ این روش محدودیتهای ترجمه، اجتماعی و سیاسی است، بنابراین هرچیزی که فرهنگ بیگانه را به گونهای سودمند واردِ فرهنگ بومی کند، ترجمهی خوب به شمار میرود و هرچیزی که چیزی از پیشداشته را به فرهنگ بومی عرضه کند، و چشماندازی مألوف را به خواننده بدهد ترجمهی بد محسوب میشود و درواقع به غیرترجمه نزدیک میشود، چراکه ترجمه را از هدفِ اصلیِ آن دور کرده و بنابراین خارج از مرزهای ترجمه جای میگیرد.»
از قضا در همان شماره از نشریهی مترجم، مطلبی خواندنی به قلم علی خزاعیفر با عنوان روانشناسی لفظگرایی منتشر شده است. اما به گمان من بررسی معایب و آسیبهای ناشی از لفظگرایی در عرصهی ترجمه در ایران بسیار سادهتر از نقد و بررسی روانشناسی لفظگریزی و آسیبهای برخاسته از آن است. هرچند اکنون چند سالی است بهیمن آشناییِ نسبی با آرای کسانی چون آنتوان برمن موضوع و مضمونِ نظری « خودی » و « بیگانه » در گسترهی ترجمه به اذهان برخی از علاقمندان به ترجمه و ترجمهشناسی راه یافته است، اما تا رسیدن به شجاعت تشخیص توانها و ناتوانیهای، تأخیر تاریخی از برخی لحاظ و بنابراین ضرورت توانمندسازیهای زبان فارسی، راه درازی در پیش است.
باری، با اکتفا به همین اشارهها، و به نمایندگی از سوی جمع کوچکی که این نقد و بررسی مختصر را فراهم آورده است، آن را همچون گام کوچک دیگری در مسیر بهبود و غنای کیفیت ترجمه در ایران در اختیار خوانندگان علاقمند قرار میدهم.
********************
مترجم فارسی کتاب، عبدالله کوثری، در هیچ کجا مشخص نکرده که آیا به متن اصلی کتاب، یعنی متن فرانسه، مراجعه کرده و از آن کمک گرفته یا نه. به همین خاطر در هر مورد ابتدا ترجمهی فارسی را با ترجمهی انگلیسی میسنجیم و به خطاهای مترجم اشاره میکنیم، و سپس ترجمه را با متن فرانسه تطابق میدهیم، چون در هر حال این کتاب مدعی است که ترجمهی گفتهها و مصاحبههای آندره بروتون است. برای طولانی نشدن متن از بسیاری خطاها و بیدقتیها و معادلهای نادقیق مترجم فارسی گذشتهایم..
مصاحبهی اول
ص۲۳:
۱- آندره برتون، دقیقاً در چه زمانی بود که تب و تاب حساسیت تازهای را که به سوررئالیسم منجر شد در خودتان احساس کردید؟ بعد از چه وقایعی؟
André Parinaud: Andre Breton, exactly when did you begin to feel the stirrings of the new sensibility that would lead to Surrealism? Following which events?
André Parinaud _ À quel moment, André Breton, les prémices d’une nouvelle sensibilité qui annonçait le surréalisme se sont-elles manifestées chez vous? À la suit de quels événements?
مترجم برای stirrings معادل «تب و تاب» را انتخاب کرده است. این کلمه در انگلیسی به معنای اولین نشانههای رخ دادن امری است. کلمهی «تب و تب» در فارسی به معنای شور و هیجان است و اصلاً منظور پرسشگر را نمیرساند که به اولین نشانهها، یا سرآغاز یک حساسیت جدید در آندره بروتون اشاره کرده است. کلمهی فرانسوی هم prémices است که معنایش درست مثل معادل انگلیسی است. پس میتوان معادلهایی مثل «نخستین نمودها» یا «جوانهها» را برایش بکار برد. اما انتخاب معادل «تب و تاب» معنای جمله را عوض کرده است. در متن فرانسه خبری از «منجر شد» و «در خودتان احساس کردید» نیست و این عبارات از ترجمهی انگلیسی به ترجمهی فارسی راه یافته است.
ترجمهی پیشنهادی:
آندره بروتون، اولین جوانههای حساسیت جدیدی که خبر از سوررئالیسم میداد چه وقت در شما ظاهر شد؟ به دنبال چه رویدادهایی بود؟
۲- یعنی از همان اول، چه چیزی شما را به طرف نوشتن کشاند و بعدها باعث شد خودتان را سوررئالیست بنامید.
What originally led you, first to write, and then to define yourself as a Surrealist?
Qu’est-ce, originellement, qui vous amené d’abord à écrire, ensuite à vous définir comme surréaliste?
قید first (و d’abord در متن فرانسه) در ترجمه حذف شده است، برای همین تفاوت ظریفی بین جملهی فارسی و جملههای انگلیسی و فرانسه وجود دارد. مترجم در موارد بسیار زیادی در این ترجمه قیدها را حذف کرده است، تا آنجا که نمیتوان این حذفها را بیدقتی یا خطای دید قلمداد کرد، و بیشتر باید آن را نوعی دستکاری بهحساب آورد.
ترجمهی پیشنهادی:
در اصل، چه چیزی شما را اول بهسوی نوشتن کشاند و بعدها به اینکه خودتان را سوررئالیست بنامید؟
ص۲۴
۳- به عبارت دیگر آن زمان که کمکم داشتم خوشایندها و ناخوشایندهایی برای خودم پیدا میکردم.
in other words at a moment when I had already developed a certain number of my own likes and dislikes.
C’est-à-dire au moment où je me connais déjà un certain nombre de goûts et de résistances bien à moi.
قید already (و déjà در متن فرانسه) به «کمکم» ترجمه شده که جای تعجب و سؤال دارد. معادل «خوشایندها و ناخوشایندها» برای «likes and dislikes» انگلیسی صحیح و دقیق است، اما کلمات اصلیای که بروتون بکار برده «de goûts et de résistances» است. کلمات بروتون اصطلاحات رایجی نیستند، پس بهتر است در ترجمه هم غرابتشان نسبت به زبان متداول حفظ شود.
ترجمهی پیشنهادی:
به عبارت دیگر، آن زمان که دیگر شماری علائق و اکراهات شخصی در خودم شناخته بودم.
۴- بله، اما توجه کنید که اینها بیشتر بهانه بود، رک و راست بگویم.
Yes, but you must understand that this was an alibi, pure and simple.
Oui, mais il faut bien reconnaître que c’est là pur et simple alibi.
اصطلاح «pure and simple» (و pur et simple در متن فرانسه) بههیچ وجه به معنی «رک و راست بگویم» نیست. این اصطلاح برای نشان دادن و تاکید بر این نکته بکار میرود که آنچه به آن اشاره شده، تنها عامل درگیر در قضیه بوده است. میشود آن را به «محض» یا بهشیوهی محاوره به «همین و بس» یا «همین» ترجمه کرد. نکتهی مهمتر معادل «بهانه» برای alibi است. ما معادل مناسبی برای این کلمه نداریم. این کلمهی لاتینی، به معنیِ تحتاللفظیِ «جای دیگر» در قاموسِ حقوقی در مواردی به کار میرود که متهم برای اثباتِ غیاباش در محل جرم و بنابراین برای برائتِ خود دلایلی ارائه میدهد. بد نیست در کنار استفادهی متداول از اینهمه واژههای بیگانه، گاهی اصلِ واژهی «آلیبی» را در مقام تشبیه به کار ببریم. اما میشود این کلمه را به «عذر تقصیر» یا «عذر برائت» یا «دستاویز» هم ترجمه کرد.
ترجمهی پیشنهادی:
بله، اما باید بدانید که این یک دستاویز بود، همین و بس.
۵- معتقد بودم چیزی که واقعاً بهاش علاقه دارم، آنجاست، توی آن خیابانهای بیهدف، چیزی که بهطور اخص به من مربوط میشد، چیزی که بیشتر از هر چیز دیگر به سرنوشتم مربوط بود، برنامهای که برای من اجرا میشد.
I was convinced that it was there, on the aimless streets, that what really concerned me—what was specifically relevant to me, what had the most to do with my destiny—was being played out.
avec la grave arrière-pensée que c’est là, au hasard des rues, qu’est appelé à se jouer ce qui est vraiment relatif a moi, ce qui me concerne en propre, ce qui a profondément à faire avec mon destin.
اصطلاح «au hasard des rues» را وقتی به کار میبرند که بخواهند جنبهی تصادفی و الابختکی، و هر چه پیش آید را در گردش و پیادهروی بیان کنند. اصولاً au hasard de را میتوان با معادلی مثل «بسته به»، «بهدلخواه» یا «توکل به» رویدادها و وقایع ترجمه کرد. اشتباه مترجم انگلیسی و فارسی در اینجا این است که «بیهدف مشخصی در خیابان گشتن» را «خیابانهای بیهدف» ترجمه کردهاند. شاید اینجا «یللی گشتن» یا «یلهگردی» در خیابانها معادل بدی نباشد. غیر از این مشخص نیست مترجم عبارت «برنامهای که برای من اجرا میشد» را از کجا آورده است. فعل مرکب paly out در انگلیسی به معنی «رخ دادن» و «جریان داشتن» است، نه «اجرا شدن». بسیاری عبارات و جملهبندیهای دیگر در این پاراگراف ترجمهی دقیق متن فرانسه نیست.
ص۲۵:
۶- هنوز این انکارنامهی مشهورش را نخوانده بودم: «دست نویسنده بهتر از دست کارگر شخمزن نیست…»
I hadn’t yet come across his famous declaration of refusal: “The writer’s hand is no better than the ploughman’s.
J’ignore encore sa fameuse formule de non-recevoir: « La main à plume vaut la main à charrue. »
انتخاب معادل «انکارنامه» برای declaration کمی عجیب است. اما کلمهی فرانسوی non-recevoir است، و بعید بهنظر میرسد که مترجم بدون اطلاع از متن فرانسه این معادل را برای declaration انتخاب کرده باشد. در این صورت برخورد مترجم با متن فرانسوی هم نادرست بوده است. formule de non-recevoir را میشود بصورت تحتاللفظی «فورمول نپذیرفتن» یا «عدم پذیرش» ترجمه کرد. منظور بروتون شکل شعری (فورمول) رمبو برای دست رد زدن به سینهی آدم و عالم است و نه «انکارنامه». و اما نقلقول رمبو: این سطرها از شعر mauvais sang در کتاب فصلی در دوزخ گرفته شده، پاراگراف آن این است:
J’ai horreur de tous les métiers. Maîtres et ouvriers, tous paysans, ignobles. La main à plume vaut la main à charrue. — Quel siècle à mains ! — Je n’aurai jamais ma main. Après, la domesticité mène trop loin. L’honnêteté de la mendicité me navre. Les criminels dégoûtent comme des châtrés : moi, je suis intact, et ça m’est égal.
نقد و نفرت رمبو از کار در این عبارات بیان شده. تحلیل و بررسی معنا و جایگاه این شعر فرصت دیگری میطلبد. اما ساختار و کلمات بکار رفته در جملهی مورد نظر، ترجمهای دقیقتر از ترجمهی فارسی و انگلیسی میطلبد. مثلاً «دستی که خیش گرفته با دستی که قلم گرفته ارزشی یکسان دارد.» یا «قلم به دست و خیش به دست همارزشاند.» به هرحال ترجمهی کوثری شاید ترجمهی درست جملات انگلیسی باشد اما ترجمهی شعر رمبو (با همهی ابهاماتاش) نیست.
۷- آن روزها چه چیزی نظرتان را جلب میکرد؟
آن چیزهای نایاب و بیسابقهای که شعر و هنر بهوجود آورده بود (آن روزها دوران استفان مالارمه…… بود).
What did find favor in your eyes at the time?
The greatest rarities that poetry and art had managed to produce (at that time: Stephane Mallarme, Joris-Karl Huysmans, and Gustave Moreau).
Qu’est-ce qui trouve grâce, à cette époque, devant vous?
Ce que la poésie et l’art ont pu produire de plus rare (un an plus tôt, Mallarmé….)
انتخاب معادل «جلب نظر» نه برای find favor انگلیسی مناسب است، و نه برای trouve grâce فرانسه. انتخاب این معادل بیشتر بخاطر بدفهمی مترجم فارسی بوده است. پرسشگر با توجه به حال و هوای حرفهای بروتون در پاسخ قبلی، و استنادش به عصیان و سرتافتگی رمبو، از برتون میپرسد خب با این حساب چه چیزی مشمول رحمت و عنایت شما میشود؟ یا مورد لطف و مرحمت شما قرار میگیرد؟ مترجم فارسی نه به معنای favor انگلیسی توجه کرده و نه به grâce فرانسه. در جواب بروتون، کلمهی rare بهمعنای «کمیاب» است نه آنطور که مترجم فارسی نوشته «نایاب و بیسابقه». و نکتهی بعدی اینکه این صفت بهصورت صفت تفضیلی مطلق (کمیابترین) بکار رفته است (انگلیسی: The greatest rarities و فرانسه: de plus rare)، که مترجم فارسی توجهای به آن نکرده است. کلمهی اول درون پرانتز un an plus tôt است به معنی «یک سال قبلاش»، که در انگلیسی و فارسی غلط ترجمه شده است: at that time و «آن روزها».
۸- او [ژان روایر] میگفت: «شعر مبهم است چون سوسن.»
“My poetry,” he said, “is obscure as a lily.”
« Ma poésie, disait-il, est obscure comme un lis »
ژان روایر گفته: «شعر من مبهم است مثل سوسن.» ولی نگفته شعر بطور کلی یا همهی شعرها مبهم است. my poetry و Ma poésie در ترجمه تبدیل شده به «شعر»، یعنی با حذف ضمیر ملکی معنای جمله بهکلی عوض شده است. مشخص نیست این حذفها و دستکاریها به چه دلیلی صورت گرفته است.
ص۲۶
۹- از لحاظ تاریخی مخالفت ما با سمبولیسم ناگزیر بود، اما منتقدان راهی را که ما رفتیم دنبال نکردند.
Historically, it was inevitable that we should oppose Symbolism, but the critics didn’t have to follow in our footsteps.
Historiquement, il était inévitable qu’il s’oppose à lui, mais la critique n’avait pas à lui emboîter le pas.
این جمله یکی از خطاها و بدفهمیهای وخیم مترجم است که در همان صفحات اول رخ داده است.. ترجمهی فارسی این جمله کاملاً برعکس ترجمهی انگلیسی و متن فرانسه است. بروتون میگوید که منتقدان نباید دنبالهرو سوررئالیستها میشدند و نباید با سمبولیسم مخالفت میکردند. ترجمهی درست متن اینچنین است: «از لحاظ تاریخی، درافتادنِ با سمبولیسم اجتنابناپذیر بود، اما منتقدان نباید پا جای پای ما میگذاشتند.»
۱۰- حالا که به گذشته فکر میکنم، میتوانم بگویم منش آنها. باز هم میگویم برای آنها چیزی مهمتر از کیفیت و اصالت بیان نبود. البته آن زیبایی که آنها ستایش میکردند با زیبایی مورد نظر ما متفاوت بود، و اغلب حالت زنی پوشیده را داشت که در آن دورها کمکم از نظر پنهان میشد.
In retrospect, I’d say it was their manner. Again, nothing was more important to them than quality, nobility of expression. The kind of beauty they honored was not the same as ours, of course, and even at the time it gave the impression of a veiled woman fading into the distance.
à distance, il me semble que c’était la tenue. Encore une fois, il ne mettaient rien au-dessus de la qualité, de la noblesse d’expression. Certes, la beauté qu’ils honoraient n’est plus la nôtre et, déjà à l’époque où je me place, elle commençait à fair l’impression d’une femme voilée en train de se perdre dans le lointain.
مترجم انگلیسی کلمهی tenue را manner ترجمه کرده و مترجم فارسی به پیروی از او معادل «منش» را انتخاب کرده است. این کلمهی فرانسوی معناهای بسیاری دارد. ایتالیک بودن آن در متن هم بیدلیل نیست. با توجه به موضوع طول زمان که در پرسش مطرح شده، پاسخ بروتون هم به همین نکته تکیه میکند و ویژگی اعلا و سرمشقوارهی آن گروه شاعران را «دوام و قوام» آنها میداند و نه «منش» آنها. noblesse و nobility را هم نمیشود «اصالت» (originalité و authenticité) ترجمه کرد. البته در فارسی معادل رسا و مناسبی برای این کلمه نداریم. اما در اینجا «والاگهری» و «شکوهمندی» بیان مدنظر بوده است و نه «اصالت بیان». در جملهی سوم، زمان فعل n’est plus (دیگر نیست) را مترجم انگلیسی به خطا به زمان گذشته برده و معناهای ضمنی آن را تغییر داده است. مترجم فارسی نیز این خطا را تکرار کرده. مترجم بهجای قید زمانی at the time معادل «اغلب» را قرار داده است! این قید به معنی «در آن زمان» یا «آن موقع» است، یعنی در زمان مشخصی که موضوع بحث است.
۱۱- بااینهمه به همت آنها بود که مجموعهای از ارزشها حفظ شد و رنگ و جلای خودش را حفظ کرد.
Nonetheless, it was thanks to them that a corpus of essential values was preserved and kept untarnished.
Toutefois, grâce à eux, un ensemble de valeurs essentielles étaient préservées, mises à l’abri de toute souillure.
برای کلمهی thanks در ترجمه انگلیسی و grâce در متن فرانسه، مترجم فارسی از معادل «همت» استفاده کرده است. گویا رفتهرفته مترجم در حال تدوین فرهنگ لغات جدیدی است. در ادامه صفت essential (فرانسه: essentielles) از ترجمهی فارسی حذف شده است. عبارت «رنگ و جلای خودش را حفظ کرد» که برای kept untarnished در ترجمهی انگلیسی بکار رفته، معنای متفاوتی نسبت به عبارت فرانسوی mise à l’abri de toute souillure دارد. ترجمهی کل جمله براساس متن فرانسه چنین است: «با اینهمه به لطف آنها بود که مجموعهای از ارزشهای اساسی محفوظ و از هر گونه لوثشدنی در امان ماند.»
۱۲- فقط به شکلی مبهم. من آن روزها هنوز برای آنان که دورهی گذشته را شاهد بودند سپاس و احترامی (گزافگویی نمیکنم) قائل بودم. اگر چه میدیدم که در دوروبر خودم سایهها تیرهتر میشود، سایههایی که آنها عاشقش بودند و خیلی هم بهاشان میآمد. این آدمها به هیچ سازشی تن نداده بودند، و حال بیهیچ خشم و تلخکامی شاهد جایگاه رقتباری بودند که منتقدها برایشان تعیین میکردند.
Only vaguely. Mostly I retained my veneration (the word is not excessive) for those great witnesses of a bygone era, even as the shadows were deepening around them—shadows they had loved and that suited them so well. These men had resisted any compromise, and looked upon the pitiful place the critics reserved for them without bitternes.
Très imparfaitement : dans l’ombre qui s’épaississait autour d’eux, mais qu’ils avaient aimée et qui leur allait fort bien, je gardais ma vénération, le mot n’est pas trop fort, à ces grands témoins d’une époque révolue qui s’étaient maintenus purs de toute concession et regardaient sans amertume la place dérisoire que la critique officielle leur faisait.
مترجم انگلیسی برای très imparfaitement معادل only vaguely را گذاسته و مترجم فارسی هم آن را «فقط به شکلی مبهم» ترجمه کرده است. بروتون گفته «خیلی ناقص»، یعنی به صورتی بسیار ناکامل. در ادامه بروتون از کلمهی vénération (که در انگلیسی هم آمده) استفاده کرده، و چون این کلمه باری شدید و قوی دارد میگوید برای منظورش این صفت چندان هم مبالغهآمیز نیست. این صفت در اصل باری مذهبی دارد و به معنی «ستایش و پرستش» است. اما مترجم فارسی آن را «سپاس و احترام» ترجمه کرده و معلوم نیست چه «گزافگویی» در این صفت هست! دستکاریهای ریز مترجم برای سر هم کردن جملهی خودش نیز قابل توجه است. مثلاً عبارت around them در انگلیسی و autour d’eux در فرانسه به «دور و بر خودم» ترجمه شده است. در ادامه مترجم فارسی به پیروی از مترجم انگلیسی اشتباه کرده و critique officielle (نقد رسمی) را «منتقدان» ترجمه کرده است. ترجمهی جملات فرانسوی به این ترتیب است: «من در هالهای که بر گردِ آنها هر دم ضخیمتر میشد، و خودشان هم آن را دوست داشتند و خیلی هم بهشان میآمد، احساس ستایش خودم از آنها را ــ که کلمهای چندان مبالغهآمیز هم نیست ــ نگاه داشته بودم، ستایش از این شاهدانِ دورانی سپریشده که از هر سازشی مبرا مانده بودند و به جایگاه مسخرهای که نقد رسمی به آنها داده بود بدون اوقاتتلخی مینگریستند.»
ص۲۷
۱۳- و اما من، من مفتون بعضی از شعرها و نثرهای آنها بودم،…
As for me, I was endlessly enchanted by some of their poetry and prose;…
en ce qui me concerne, je m’enchantais sans fin de tels de leurs poèmes ou de telles de leurs pages.
مترجم همچنان به حذف قیدها اصرار میورزد. قید endlessly (و sans fin در متن فرانسه) از ترجمهی فارسی حذف شده است. ترجمهی جملهی فرانسه به این ترتیب است: «در مورد خودم باید بگویم که من به شعرهایی که در فلانجا و صفحاتی که در بهمانجا نوشته بودند شیفتگی بیحد و مرزی داشتم.»
۱۴- گفتن این حرفها امروز اهمیت دارد که جوانها یکسر توقع دارند آدمهای مسنتر با کوچکترین بهانهای رک و راست حرفشان را بزنند، دلیلشان هم این است که بعضی از آنها قبلاً رک و راست حرف زدهاند، در حالیکه حالا نوبت جوانهاست که صریح حرف بزنند.
It’s important to say this today, at a time when young people are constantly demanding that their elders go further, that they “speak out” at the drop of a hat, on the pretext that some of them have already spoken out so often before—even though it’s obviously youth’s turn to speak out.
II est bon de dire cela aujourd’hui où la jeunesse ne fait pas grâce aux aînés de la perpétuelle sommation d’aller plus loin, « d’intervenir » à tout propos sous prétexte que certains d’entre eux sont beaucoup intervenus et quand ce serait de toute évidence bien plutôt à elle — la jeunesse — d’intervenir.
Speak out در انگلیسی به معنی «رک و راست حرف زدن» نیست. بلکه به معنی «اظهار نظر کردن» بطور عمومی است. کلمهی فرانسوی بکار رفته intervenir به معنی مداخله کردن در زمینه اجتماعی و بهخصوص بحث و گفتگو است، و به معنی مشارکت و مداخله در بحثهاست.
۱۵- انگار با این کارشان ذرهای از اسرارشان را به من هدیه میکردند. البته این هدیه چیزی از اسرار آنها کم نمیکرد، کاملاً برعکس.
it was as if they were granting me a particle of their secret. Not that this diminished their secret—on the contrary
C’était comme s’ils s’étaient départis pour moi d’une parcelle de leur secret : celui-ci n’en devenait pas moindre, au contraire.
نه در متن انگلیسی و نه در متن فرانسه هیچ خبری از «هدیه» و «هدیه دادن» نیست. این خطا از آنجا ناشی میشود که مترجم فارسی فعل انگلیسی grant را معادل «هدیه دادن» گرفته است. در صورتی که این فعل به معنی «دادن» و «اعطا کردن» است. ترجمهی جملهی فرانسوی به این ترتیب است: «انگار به خاطر من از تکهای از رازشان دل کنده بودند. با این کار نه تنها چیزی از آن راز کم نمیشد بلکه بر آن افزوده هم میشد.»
۱۶- از زمانی که با همان لحن آنها نامه مینوشتیم، خیلی گذشته بود، بعد حتی اگر وسوسه میشدیم جلو خودمان را میگرفتیم. نوعی ادب و اخلاق به میان آمده بود.
It’s been a long time since we wrote letters with the same tone as theirs; even if we were tempted to try, we’d hold back. A sense of propriety has gotten in the way.
Il y a beau temps qu’on n’écrit plus de lettres du ton des leurs, Serait-on tenté le faire qu’on se retiendrait. Une espèce de pudeur s’y est mise.
در ترجمهی انگلیسی و فارسی زمان افعال گذشته شده است، در صورتیکه زمان صرف فعلها در جملهی فرانسوی زمان حال است: «مدتهاست که دیگر با لحن آنها نامه نمینویسیم، حتی اگر وسوسهی چنین کاری را هم داشته باشیم از انجاماش خودداری میکنیم.» در جملهی بعدی، کلمهی pudeur در فرانسوی و propriety در انگلیسی، بیش از آنکه «ادب و اخلاق» معنی دهد «حجب و حیا و آزرم» معنی میدهد. و باز زمان جمله گذشته نیست. با اینکه مترجم انگلیسی زمان فعل این جمله را has gotten ترجمه کرده، معلوم نیست چرا مترجم فارسی «آمده بود» ترجمه کرده است. ترجمهی جمله به این ترتیب است: «پای نوعی حجب و حیا به میان آمده است.»
ص۲۸
۱۷- شعرهای او روشنترین و روانترین شعر آن دوره بود.
His verse was the sunniest of the period, the most fluid.
Son vers est le plus ensoleillé de l’époque, le plus fluide.
کلمهی ensoleillé فرانسوی و معادل انگلیسیاش sunniest به معنی «آفتابی» است. این صفت بهکرات در مورد چیزهایی غیر از آب و هوا نیز به کار میرود. مثلاً در اینجا در وصف شعر به کار رفته است: «آفتابیترین شعر». اما مترجم فارسی گویا آن را زیادی شاعرانه و ادبی دانسته و به جایش «روشنترین» گذاشته است!
۱۸- …شاهکاری است در بیان فوران احساسات از یک طرف و راه بستن به آن از طرف دیگر.
…life, is a masterpiece of both effusion and restraint.
…est un chef-d’œuvre à la fois d’effusion et de mesure.
مترجم انگلیسی برای mesure معادل restraint گذاشته و مترجم فارسی هم آن را «راه بستن» ترجمه کرده است. در نتیجه کل جمله غلط ترجمه شده است. بروتون در وصف این شعر میگوید «شاهکاری است هم از لحاظ فوران و هم از لحاظِ میزان (بهاندازه بودن)».
۱۹- من او را دوست داشتم، چون عاصیتر و ضمناً دورتر به نظرم میآمد.
I liked him in a way I’d qualify as more subversive—more distant as well.
Je l’aimais de façon que je qualifierais de plus subversive, de plus distante aussi.
مشخص نیست مترجم فارسی «چون» را از کجا آورده است. In a way در ترجمهی انگلیسی و de façon در متن فرانسه به معنی «بهشیوهای» است، و جملهای که در ادامهی آن آمده توضیح شیوهی دوست داشتن است. یعنی بروتون شیوهی خودش در دوستداشتن رُنه گیل را براندازانه و فاصلهمندانه وصف میکند و نه آنطور که مترجم فارسی ترجمه کرده که رنه گیل به نظر بروتون «عاصیتر و دورتر» بوده باشد! ترجمهی پیشنهادی:
من او را دوست داشتم بهشیوهای که شاید بتوانم آن را شیوهای براندازانهتر و نیز فاصلهدارتر توصیف کنم.
۲۰- آثار او که اگر بلندبلند نخوانیشان فقط بخشی از معنیشان را میگیری (و البته با توجه به دغدغههای شبهعلمی نویسندهشان شاید همین بهتر باشد) مرا در چیزی شبیه شبی از کلمات غوطهور میکرد، شبی با جرقههای معدود، که هم آزارم میداد و هم مجذوبم میکرد.
His works, which when read silently yield only a small portion of their meaning (but given some of the author’s pseudoscientific preoccupations, so much the better, perhaps), plunged me into a kind of verbal night, punctuated by rare sparks, which at once annoyed and attracted me.
Ses ouvrages si bizarrement intitulés Dire des sangs, Dire du mieux, etc., dont la lecture des yeux laisse si mal passer le sens même fragmentaire (et, vu certaines préoccupations pseudo-scientifiques de l’auteur, cela vaut peut-être mieux) me plongeaient dans une sorte de nuit verbale, ponctuée de rares étincelles, qui en même temps me contrariait et m’attirait.
ترجمهی انگلیسی این بند اختلافات زیادی با متن فرانسه دارد، و مترجم فارسی هم که متن انگلیسی را پایه قرار داده، به ترجمهی عجیب و غریبی رسیده است. ترجمهی جملات براساس متن فرانسه اینچنین است: «آثار او با عناوین عجیب و غریبِ “گفتنِ خونها”، “گفتنِ بهترین”، و غیره، که با نگاه به آنها حتی معنای جزئیشان را هم بهسختی میفهمی، (و با توجه به دغدغههای شبهعلمی نویسندهشان شاید همین بهتر باشد)، مرا در نوعی شبِ کلامی با جرقههایی معدود فرو میبرد، شبی که هم بر خلاف میلام بود و هم جذبام میکرد.»
۲۱- با وجود این، وقتی شعر گیل در جلسات شعرخوانی اوج میگرفت، فشردگی و حدت موسیقیایی آن شعر دیگران را در محاق میبرد.
And yet, when Ghil’s poems unfurled over an auditorium (during one of those “poetry matinees” they used to hold back then), their musical intensity eclipsed all the others.
Et pourtant, quand les poèmes de Ghil déferlaient sur une salle (au cours d’une de ces « matinées poétiques » comme il y en avait alors), leur volume musical dominait tous les autres.
مترجم فارسی جملهی درون پرانتز را بهصلاحدید خودش حذف کرده است. عبارت «فشردگی و حدت موسیقایی» از روی ترجمهی انگلیسی برگردانده شده و ترجمهی volume misicale نیست. در ضمن منظور چیرگی این «حجم شعری» بر دیگر حجمهای شعری است و نه آنطور که مترجم فارسی ترجمه کرده: به محاق بردن شعر دیگران.
ترجمهی پیشنهادی:
با این حال، وقتی شعرهای ژیل در سالن به خروش در میآمد (در طول یکی از آن «صبحهای شعر و شاعری» که آنجا برگزار میکردند) حجم موسیقایی آنها بر شعر سایرین غالب میشد.»
ص۲۹
۲۲- سال ۱۹۱۳ شاید کموبیش لبهی بیرونی حاشیهای را آشکار میکرد: سایهی هرم قرن نوزدهم روی هرم بیستم که ساختناش تازه شروع شده بود.
The year 1913 more or less marked the outer edge of a fringe: the shadow that the pyramid of the nineteenth century threw on the pyramid of the twentieth, construction of which had only just begun.
Cette année 1913 marque à peu près la fin d’une frange, celle de l’ombre que peut porter la pyramide du XIXe siècle sur celle du XXe, qui commence à peine s’édifier.
مترجمِ انگلیسی fin را outer edge ترجمه کرده و با این کار مترجم فارسی را هم به اشتباه انداخته است. ترکیب فعلی marquer la fin یعنی «پایان یا آخر چیزی را رقم زدن» و نه آنطور که مترجم فارسی نوشته: «لبهی بیرونی را آشکار کردن». اگر frange را «لبه و حاشیه» یا «نوار کناری» و یا «شرابه» ترجمه کنیم، بروتون میگوید: «آن سال ۱۹۱۳ کمابیش پایان شرابهای را رقم میزند، شرابهی سایهای که هرم قرن نوزدهم میتواند بر هرم قرن بیستم، که بنای آن تازه آغاز شده است، بیفکند.»
۲۳- اما برآوردهای بعدی نشان داد که در عالم روشنفکران همهچیز درهم و برهم بوده…
Still, later accounts would suggest that everything was topsy-turvy, on the intellectual plane . . .
Pourtant, sur le plan intellectuel, les témoignageg ultérieurs tendront à établir que tout est sens dessus dessous…
نه در ترجمهی انگلیسی و نه در جملهی فرانسوی هیچ خبری از «عالم روشنفکران» نیست. مترجم فارسی intellectual plane را ترجمه کرده «عالم روشنفکران». یعنی مترجم تفاوت صفت و اسم را تشخیص نداده است. کلمهی intellectual در اینجا صفت و بهمعنی «ذهنی و فکری» است. مترجم انگلیسی témoignages را accounts ترجمه کرده و مترجم فارسی هم آن را «برآوردها» ترجمه کرده است.
ترجمهی پیشنهادی:
«از لحاظ فکری، مشاهدهنگاریهای بعدی به اثبات این موضوع رو میآورند که همهچیز زیر و رو شده و بههمریخته است…»
۲۴- اما وقتی یکیشان را پیدا میکردم، رمز و راز آنها و قدرت آزاردهندهشان هیچ وقت برایم تمام شدنی نبود.
But even when I got hold of one, I never managed to exhaust its mystery or disturbing power.
mais, chaque fois que j’avais mis la main sur l’une d’eux, je ne parvenais pas a en epuiser le mystere ou le trouble.
مترجم انگلیسی کلمهی فرانسوی trouble را disturbing power ترجمه کرده و مترجم فارسی هم به پیروی از آن «قدرت آزاردهنده» ترجمه کرده، که اصلاً ذرهای به منظور بروتون نزدیک نیست. شاید اگر کلمهی انگلیسی را «قدرت برآشوبندگی»، یا حتا صرفاً «برآشوبندگی» یا «منقلبگنندگی» ترجمه کنیم به معنای trouble هم نزدیک شویم.
ترجمهی پیشنهادی:
اما هر بار یکیشان را برداشته بودم، نتوانسته بودم تمام راز و رمز و برآشوبندگیشان را به پایان برسانم.
ص۳۰
۲۵- فکر میکنم دیدارهای مکررم با والری نوعی شور و شوق خطر کردن به من داد، از لحاظ ذهنی میگویم.
I’m convinced that frequenting Valery gave me a certain taste for the risque, mentally speaking.
A la fréquentation de Valéry il n’est pas douteux que j’ai contracté, au mental, un certain goût du scabreux.
مترجم انگلیسی برای scabreux معادل risqué را انتخاب کرده است که در انگلیسی برای چیزهایی بکار میرود، مثلاً لطیفه، که نوعی بیادبی و گستاخی در آنها بکار رفته و بیشتر در مورد مسائل جنسی است. مترجم فارسی این کلمه را با کلمهی risk اشتباه گرفته و آن را «شور و شوق خطر کردن» ترجمه کرده است. کلمهی فرانسوی scabreux هم هرچند معنی ریسک و مخاطره دارد، اما معنای موردنظر در اینجا چیزی نزدیک به جسارت و گستاخی و نامتعارف بودن است، یعنی چیزی که میتواند دیگران را شوکه کند.
۲۶- من وسوسه میشدم – و این وسوسهای دلپذیر و سرگرمکننده بود – که پیش خودم مجسماش کنم در حالی که دارد به فرمان آقای تسته عمل میکند.
For me it was very tempting—and pleasantly distracting—to imagine him following Mr. Teste’s imperatives.
Il était pour moi fort tentant — et très agréablement égarant — de les conjecturer tant bien que mal à partir des impératifs de M. Teste.
قید کلمهای است که حالت فعل یا صفت یا… را مشخص میکند. مترجم عبارت pleasantly distracting (فرانسه: agréablement égarant) را بصورت دو صفت مجزا ترجمه کرده «دلپذیر و سرگرمکننده»، و بدتر از آن این دو صفت را به «وسوسه» نسبت داده است. نکتهی دیگر اینکه صفت distracting و égarant به معنی «سرگرمکننده» نیست. بلکه بهمعنی «منحرفکننده» و «از راه به در کننده» و «گمراهگننده» و مترادفات آن است. یک اشتباه مهم در ترجمهی انگلیسی و فارسی این است که در متن فرانسوی منطق جمله کاملاً فرق میکند، یعنی «وسوسهی مجسم کردن» مربوط به خود آقای تست نیست. در عبارت de les conjecturer مفعولِ جمع به کار رفته که مربوط به همان spéculations یا «تفکر و تأمل»ها (در جملهی قبل) است. شاید بشود اینجا برای این کلمه معادل «نظرپردازی» را به کار برد. نکتهی آخر اینکه تلفظ اسم Teste را مترجم فارسی «تسته» ضبط کرده، در صورتی که «تستْ» درست است و حرف آخر ساکن است: آقای تست.
ترجمهی پیشنهادی:
چیزی که برایم هم بسیار وسوسهانگیز ــ و بهطور بسیار خوشایندی گمراهکننده ــ بود این بود که کموبیش بر مبنای موازین الزامیِ آقای تست دربارهی آن نظرپردازیها گمانهزنی کنم.»
۲۷- حس میکردم آقای تسته در وجود والری جای شاعر را گرفته و حتی جای «آدم عاشق شعر» را. این صفتی بود که والری با لذت تمام به خودش داده بود.
I felt that in Valery, Mr. Teste had supplanted the poet and even the “lover of poems,” as he had earlier enjoyed defining himsel.
Je pensais qu’en Valéry, M. Teste avait à jamais pris le pas sur le poète et même sur l’ « amateur de poèmes », comme il s’était plu naguère à se définir.
کلمهی amateur که به شکلی به فارسی هم راه پیدا کرده، اینجا به معنی «عاشق» نیست. مشخص نیست مترجم انگلیسی چرا از همین کلمه که در انگلیسی هم هست استفاده نکرده و به جای آن lover را به کار برده است. به هرحال «شعردوست» یا «دوستدار شعر» حتا «اهل شعر» بهتر و درستتر از «آدم عاشق شعر» است. در ضمن والری «یک وقتی در گذشته خوش داشته خود را چنین بنامد» و نه آن طور که در ترجمهی فارسی آمده «صفتی بود که والری با لذت تمام به خودش داده بود».
ص۳۱
۲۸- در نظر من، والری هم چنین جایگاهی داشت، بعد از او هم فقط مارسل دوشان به آن جایگاه رسید.
For me, Valery stood in the same light, as only Marcel Duchamp has since then.
Valéry, pour moi, s’inscrivait alors dans cette même lumière, comme s’y est inscrit, depuis, Marcel Duchamp, et lui seul.
même lumière در فرانسوی و same light در انگلیسی به معنی «چنین جایگاهی» نیست. گویا در محدودهی ذهنی و زبانی مترجم فارسی چنین تشبیهی جا نمیگرفته است. بروتون میگوید «برای من والری هم در متن یا گسترهی همین نور (یا روشنایی) قرار میگیرد.»
۲۹- تلفظ نام فرانسوی Villejuste «ویلژوست» است و نه «ویهژوست». این از آن اشتباهات عجیب است که گویا مترجم فارسی خواسته به خواننده القا کند که متن و تلفظ فرانسوی واژهها را در نظر داشته است!
۳۰- تابلوهای امپرسیونیستی به بهترین وجهی دیوارها را پوشانده بود و جلو آینهها را هم گرفته بود.
Beautiful Impressionist canvases crowded onto the walls as best they could, covering over the mirrors.
De belles toiles impressionnistes se casant comme elles pouvaient, bloquant les miroirs.
عبارت as best they could در ترجمهی انگلیسی و comme elles pouvaient در متن فرانسه به معنی «تا جایی که میشد» است، نه آنطور که مترجم فارسی ترجمه کرده: «به بهترین وجهی». یکی از معانی فعل crowd انگلیسی «پر کردن» است و فعل se caser فرانسوی هم بهمعنی «جا شدن» یا «جا گرفتن» است. مترجم فارسی معادل این فعل را «پوشاندن» گذاشته است.
ترجمهی پیشنهادی:
تابلوهای زیبای امپرسیونیستی تا جایی که میشد جا داده شده بودند و جلوی آینهها را هم گرفته بودند.
۳۱- شاید این چرخش ذهن را از اوئیسمانس گرفته بود، اما هر چه بود، علاقهی مفرط به یادگارها، کاملاً به او میآمد.
He might have acquired that turn of mind from Huysmans, but in any case fetishism was pretty typical of him.
Peut-être avait-il gardé ce tour d’esprit de Huysmans, mais le fétichisme était assez dans sa manière.
این جمله یکی از نمونههای بارز رویکرد مترجم فارسی در این متن است. ترکیب turn of mind در انگلیسی و tour d’esprit در فرانسه، هر دو به معنی «طرز فکر» یا «طرز تلقی» است که مترجم فارسی آن را «چرخش ذهن» ترجمه کرده که یک ترجمهی لفظبهلفظ بیمعنی است! عبارت «هر چه بود» در متن فرانسوی اصلاً نیست. مترجم فارسی برای فتیشیسم fetishism (فرانسه: fétichisme) معادل عجیب و دلبهخواهی ««علاقهی مفرط به یادگارها» را انتخاب کرده و حتی حاضر نشده در پانویس به اصل کلمه اشاره کند. و در ادامهی اینهمه خطا در یک جملهی کوتاه، مشخص نیست «به او میآمد» را از کجا آورده است! بروتون خیلی ساده میگوید که فتیشیسم جزو رفتار و کردار عادی والری بود.
ترجمهی پیشنهادی:
شاید او این طرز فکر را از هویسمانس گرفته بود، اما در طرز رفتارش فتیشیسم کم نبود.
۳۲- جذابیت و غنای گفتوگوهایش مشهود است.
The charms and exceptional resources of his conversation have been sufficiently celebrated.
On a suffisamment célébré depuis lors les charmes et les ressources exceptionnelles de sa conversation.
واقعاً باید این سوال را پرسید که مترجم به چه دلیل کلمات را بهدلخواه حذف میکند یا هر مفهوم سادهای را عوض میکند. کلمهی exceptional انگلیسی (exceptionnelles فرانسه) در متن فارسی حذف شده است، و معادل «مشهود» دقیقاً ترجمهی چه کلمهای است؟ فعل celebrate در انگلیسی و célébrer در فرانسه بهمعنی «بهجا آوردن» و «گرامیداشتن» یا «تجلیل کردن» است، مترجم چطور به «مشهود بودن» رسیده است!
ترجمهی پیشنهادی:
از آن زمان تاکنون جذابیت و غنای استثنایی همصحبتشدن با او به قدرکافی گرامی داشته شده است.
ص۳۲
۳۳- تبلیغ از آن کارهاییست که اصلاً با من سازگار نیست. مردم چیزی را که میخواهند میبینند…
Proselytism is antithetical to me. People see what they will. . .
Le prosélytisme est à mes antipodes. Chacun voit ce qu’il voit…
مترجم فارسی برای prosélytisme فرانسوی و انگلیسی معادل «تبلیغ» را به کاربرده است. میدانیم که این معادلِ ناکافی و نادقیقی است. معنی این واژه «دعوت مذهبی» یا «دیگران را به دین خود درآوردن» است. پس دستکم باید آن را «تبلیغ مرامی یا مسلکی» ترجمه کنیم. نمونهی چنین معادلهای نادقیقی در متن کم نیست، و اشاره به همهی آنها کار طاقتفرسایی است. اشتباه بد دیگر در این جمله این است که مترجم فارسی باز هم از روی متن انگلیسی مفاهیم را برگردانده: «مردم چیزی را که میخواهند میبینند». اولاً در متن فرانسوی کلمهی «مردم» نیامده، بلکه «هرکس» Chacun آمده، و معنی جمله هم بیشتر این است: «هر کس بهشیوهی خود میبیند» یا «هر کس نگاه خودش را دارد»، که از نظر معنایی تفاوت زیادی با ترجمهی مترجم فارسی دارد.
۳۴- قصد ندارم زیاد در این مرحلهی مشخص از تحول والری درنگ کنم.
I won’t dwell on this spectacular phase of his evolution.
Je ne m’étends pas sur cette phase, spectaculaire, de son évolution.
کلمه spectacular انگلیسی و spectaculaire فرانسوی بهمعنی «تماشایی» است که مترجم بی هیچ پروایی آن را به «مشخص» تبدیل کرده است.
۳۵- روزی که او به عضویت آکادمی فرانسه درآمد، نامههاش را، که هر دلال کتابی حسرتشان را میخورد، دور ریختم. درست است که این نقطهضعف را داشتم که رونوشت نامهها را نگه دارم، اما یادتان باشد که اصل آنها را سالها مثل گنجینهای عزیز حفظ کرده بودم.
I chose the day of his induction into the Academic Française to part with his letters, which a rare book dealer coveted. It’s true that I had the weakness to keep copies, but I had treasured the originals for years.
Je choisis le jour qu’il entrait à l’Académie française pour me défaire de ses lettres, qu’un libraire convoitait. Il est vrai que j’eus la faiblesse d’en garder copie mais longtemps, J’avais tenu à l’original comme à la prunelle de mes yeux.
باز هم مترجم فارسی بهجای ترجمهی جملههای متن مبداء، به تفسیری اشتباه بر پایهی مفروضات خودش پرداخته است. بروتون نامههای والری را دور نریخته، بلکه نامهها را به یک کتابفروش داده که خیلی دنبال آنها بوده است. فعل part with انگلیسی به معنی دادن چیزی علیرغم میل شخصی به یک نفر دیگر است، فعل فرانسوی se défaire هم به معنی «جدا شدن» و «دل کندن» است، نه آنطور که مترجم فارسی «دور ریختن» ترجمه کرده است. اصطلاح avoir la faiblesse بهمعنی «تسلیم شدن و رضایت دادن» است و ترجمهاش به «نقطهضعف» (و had a weakness در انگلیسی) صحیح نیست. کلمهی دیگر libraire است که بهسادگی یعنی «کتابفروش»، و مشخص نیست چرا اینقدر در ترجمهی انگلیسی و فارسی پیچ و تاب خورده! بروتون گفته: «من روز ورود والری به فرهنگستان را برای جداکردن نامههایش از خودم (دل کندن از نامههایش) انتخاب کردم، نامههایی که یک کتابفروش چشم طمع به آنها دوخته بود. درست است که به نگهداشتن رونوشتی از آنها تن دادم اما اصلِ آنها را مدتها مثل تخم چشمام نگاه داشته بودم.»
۳۶- در این میان شاعری بود که (بنابر عادتی که داشت) پاهایش را در دو طرف دورهای گذاشته بود که آن دو نسل را از هم جدا میکرد، شاعری که برایش اهمیت فراوان قائل بودم و او گیوم آپولینر بود.
Straddling (as was his wont) the period of time between them was a poetic figure whom I regarded as being of primary importance: Guillaume Apollinaire.
A cheval (comme il aima) sur le laps de temps qui les relie, pour moi cette figure poétique de tout premier plan : Guillaume Apollinaire !
ترجمهی این جمله از روی متن فرانسه چنین است: «برای من گیوم آپولینر آن چهرهی شاعرانه بود که (بنا بر تشبیه مورد علاقهاش) سوار بر زین زمانی که آن انفجارها را به هم متصل میکرد، در نخستین ردهی اهمیت قرار داشت.»
مصاحبهی هشتم:
۳۷- نقلقول آغازین این فصل برگرفته از متن زیبایی است به قلم بروتون به سال ۱۹۲۵ در چهارمین شمارهی انقلاب سوررئالیستی با عنوان «چرا مدیریت نشریهی انقلاب سوررئالیستی را بر عهده میگیرم» (Pourquoi je prends la direction de La Révolution surréaliste) که مترجم فارسی فعل این عنوان را بیدلیل «برعهده گرفتم» ترجمه کرده است. هر سه جمله در این تکهمتن همراه با بیدقتی و نادرستی به فارسی ترجمه شده است.
ص۱۰۷
۳۸- اولین شمارهی مجلهی شما گواهی بود بر نیاتی که در سر داشتید و در این حکم آمرانه هم دیده میشد:
The first issue of your magazine attests to your resolutions, which are contained in this peremptory statemen:
la premier numéro de votre revue atteste vos résolutions contenues dans cette déclaration péremptoire :
باز زمان افعال اشتباه ترجمه شده است. هم در ترجمهی انگلیسی و هم در متن فرانسه زمانها حال ساده است: «گواهی است» و «دیده میشود». کلمهی Résolutions چند معنی دارد اما مترجم فارسی دورترین معادل را برایش انتخاب کرده، اتفاقاً برپایه بافتار و مفاهیم در این جمله معادلی مثل «قطعنامهها» یا «تصمیمگیریهای قاطع» مناسبتر است. Déclaration péremptoire (انگلیسی: peremptory statemen) را نمیشود «حکم آمرانه» ترجمه کرد. اینجا منظور همان «اعلامیه یا اعلانیه» است. پس معادلی مثل «بیانیهی قاطعانه» مناسبتر است.
۳۹- وقتی اولین شمارهی انقلاب سوررئالیستی – در اواخر سال ۱۹۲۴ – منتشر شد، همکاران آن همگی بر یک نکته توافق کرده بودند و آن این بود که دنیای به اصطلاح دکارتی که دور و بر ما را گرفته بود قابل دفاع نیست، این دنیای مسخرهای بود بیبهره از خوشطبعی، و هر شورشی در برابرش کاملاً مجاز بود.
When the first issue of La Revolution Surrealiste appeared—at the end of 1924— its contributors unanimously agreed on the following point: that the so-called Cartesian world around them was indefensible, a humorless prankster, against which all forms of insurrection were justified.
Au moment où paraît le premier numéro de La Révolution surréaliste — soit à la fin de 1924 — l’unanimité de ses collaborateurs est acquise sur les points suivants: le monde soi-disant cartésien qui les entoure est un monde insoutenable, mystificateur sans drôlerie, contre lequel toutes les formes d’insurrection sont justifiées.
همچنان زمان برخی فعلها غلط ترجمه شده است. در متن فرانسوی mystificateur به معنی «تحریفگر» و در اینجا بهمعنی «کلک» و «حقهباز» است، در ترجمهی انگلیسی معادل این کلمه prankster گذاشته شده که بهمعنی «لوده» و «حقهباز» است. بروتون دنیای دکارتی را به «حقهبازی بیمزه» تشبیه کرده است. مترجم معادل نادرستی (مسخره) بکار برده، و همچنین با بهم ریختن ساختار جمله استعارهی متن را خراب کرده است.
ترجمهی پیشنهادی:
به هنگام انتشار اولین شمارهی انقلاب سوررئالیستی – در اواخر سال ۱۹۲۴ – همنظری و اتفاقآرای همکاراناش بر سر این موضوعها حاصل شده است: دنیای بهاصطلاح دکارتی اطرافشان غیرقابل توجیه است، یک حقهباز بیمزه، که در برابرش هر نوع قیامی موجه است.
۴۰- کل روانشناسی تفاهم آماج تردید شده بود.
The whole psychology of understanding was put in doubt.
Toute la psychologie de l’entendement est remis en question.
معادل «تفاهم» برای entendement فرانسه و understanding انگلیسی چندان مناسب نیست. این کلمه بیشتر معادل «درک و دریافت» یا «درک و فهم» یا بنا بهاصطلاح سالهای اخیر «مفاهمه» است، زیرا «تفاهم» در فارسی معنای دیگری دارد. عبارت «آماج تردید» از ترجمهی انگلیسی (put in doubt) به ترجمهی فارسی راه یافته و اغراقآمیز است. کلمات متن اصلی remis en question است به معنی «آماجِ پرسش».
۴۱- ما سرسختانه هر چه را که سرچشمهاش چیزی بود که خودمان آن را نگرش «مغزی» به ذهن میشمردیم، رد میکردیم.
We categorically refused to accept anything that derived from what we considered a purely “cortical” view of the mind.
De leur part, il y a refus catégorique d’admettre ce qui a peu être élaboré à partir d’une vue à leur avis purement « corticale » de l’esprit.
معادل «سرسختانه» برای categorically دقیق نیست، این قید به معنی «مطلقاً» و «بیچون و چرا»، « اکیداً» است. معادل «مغزی» هم برای cortical ناقص و نارساست، حالا خوب است که مترجم در پانویس به کلمهی اصلی اشاره کرده و معنی آن را نوشته است. نظر به بافت متن، منظور از این کلمه «سطحی و قشری بودن» بودن نگاه و نگرش است. و باز هم قید purement یا purely ترجمه نشده است.
مصاحبهی شانزدهم
ص۲۰۲
۴۲- پیش از متن مصاحبه، نگاهی به ترجمهی شعر آغازین میاندازیم:
«روزنامهخواندن با صدای بلند» (avec le lecture du journal à haute voix)، در ترجمهی فارسی تبدیل شده است به «روزنامه بخوانی و از ته حلق فریاد بزنی».
عبارت «دوره افتادن » در متن اصلی نیست.
مترجم فارسی دو اصطلاح chambre aux prestiges و huitième chambre را از روی نسخهی انگلیسی به «اتاق عجایب» و «تالار ممنوع» ترجمه کرده که هیچ خوانندهای از آن سر در نمیآورد. مترجم مسؤول باید توضیح میداد که منظور از «اتاق افسون» و «اتاق هشتم» (بخشی از دستگاه دادگستری) در اینجا چیست.
و آخرین سطرهای این شعر نیز غلط ترجمه شده:
«آغوش شعر، چون آغوش پیکری عریان
مأمنی پایدار است
در برابر دستدرازیهای نکبت جهان»
L’étreinte poétique comme l’étreinte du chair
Tant qu’elle dure
Défend toute échappée sur la misère du monde
که میتوان آن را تقریباً اینگونه به فارسی ترجمه کرد:
هماغوشی شاعرانه چونان هماغوشی تنانه
تا زمانی که دوام آوَرَد
منعِ هرگونه گریز درباب فلاکت دنیاست.
(منظور از « گریز»، بیراهه رفتن، از مطلب اصلی دور افتادن، به چیزی دیگر گریز زدن است. پس در مجموع منظور این است که هماغوشی شاعرانه و عاشقانه جای پرداختن به فلاکت و نکبت دنیا نیست.)
ص۲۰۳
۴۳- مسئلهی اصلی «واندادن» نیست.
THE MAIN THING IS NOT TO HAVE “GIVEN IN.”
LE TOUT EST DE N’AVOIR PAS « BAISSÉ PAVILLON »
جملهی انگلیسی و فرانسه کاملاً برعکس آن چیزی است که ترجمهی فارسی میگوید. وضعیت ترجمهی فارسی هر چه به صفحات انتهایی نزدیک شده، وخیمتر شده است. مترجم فارسی گویا سادهترین ساختار دستور زبانی انگلیسی (مثل مصدر منفی) را ندیده است. جملهی انگلیسی میگوید «مسئلهی اصلی واندادن است.» اصطلاح فرانسوی baisser pavillon از واژگان نبردهایی دریایی و بهمعنی پایینآوردن پرچم کشتی به نشانهی تسلیم است. چیزی شبیه «لُنگ انداختن» در فارسی.
۴۴- فعل has let us انگلیسی و nous aient permis فرانسوی اینگونه ترجمه شده: «به ما کمک میکند». هم معادل نادقیق است، هم زمان فعل غلط ترجمه شده است. ترجمه صحیح: «به ما اجازه ( امکان) داده».
۴۵- با توجه به اینکه از من خواستید تحول تاریخی جنبشی معنوی را برایتان شرح بدهم که از آغاز تاکنون جمعی بوده، ناچار بودم خودم را بهنوعی حذف کنم.
Given that I was invited to describe the chronological development of a spiritual adventure that was and remains collective by nature, I was forced to erase myself somewhat.
Du fait que j’étais invité à rendre compte du déroulement chronologique d’une aventure spirituelle qui a été et qui reste collective, je devais m’effacer relativement.
معادلهای «از من خواستید» برای I was invited (فرانسه: j’étais invité)، و «جنبش» برای adventure (فرانسه: aventure) کاملاً غلط است. بدتر از همه، مترجم فارسی somehow را با somewhat اشتباه گرفته است. somewhat به معنی «تا حدی» است، نه «بهنوعی». در متن فرانسه هم قید relativement بکار رفته که بهمعنی «تاحدی» یا «نسبتاً» است.
۴۶- نکتهی مهمتر اینکه میبایست تا حد امکان عینی و ملموس صحبت کنم.
Above all, I had to be as objective as possible.
Avant tout, il me fallait être aussi abjectif que possible.
مترجم فارسی Above all (فرانسه: Avant tout) را ترجمه کرده «نکتهی مهمتر اینکه». لابد منظورش همان «از همه مهمتر» یا «مهمتر از همه» بوده است. اصطلاح در متن فرانسوی « پیش از هرچیز » است.
۴۷- بنابراین به خودم اجازه نمیدادم بیش از اندازه بر یکیک نکاتی تاکید کنم که رابطهی ژرفی با تاریخچهی این جنبش دارد و همچنین ناچار بودم نشان بدهم آن رویدادها چه پیوندهایی با هم داشتند.
By definition, I was not free to skate over any of the facts that profoundly concerned the history of the movement, and I was also bound by the need to show how events were linked together.
Je n’étais, par définition, pas libre de glisser sur aucun des faits pouvant intéresser en profondeur l’histoire du mouvement et j’étais tenu aussi par la nécessité de montrer comment les événements s’enchaînaient.
از تمامی معادلهای غلط مترجم فارسی میگذریم چون برداشت و فهم مترجم از این جمله به کلی اشتباه است. این دومین جملهی برعکس ترجمهشده در این نیم صفحهی پایانی است که برای بررسی انتخاب کردهایم. بروتون میگوید که نمیتوانسته دربارهی وقایعی که تاریخ سوررئالیسم را تحت تاثیر قرار داده حاشیهروی کند و به اصل موضوع نپردازد. یعنی بروتون دربارهی وقایع مهم حاشیهروی نکرده و بر اصل موضوع تاکید کرده است. ترجمهی کوثری میگوید که بروتون به خودش اجازه نمیداده که بر وقایع مهم تاریخ سوررئالیسم تاکید کند. در صورتی که ترجمهی صحیح برعکس است: «اصولاً من آزاد نبودم دربارهی وقایعی که عمیقاً تاریخ جنبش را تحت تاثیر قرار داد، حاشیهروی کنم، و همچنین از روی نیاز مجبور بودم نشان دهم که چطور رویدادها به هم وصل شده بودند.»
۴۸- متاسفم که بیشتر مردم از من انتظار دارند جوری حرف بزنم که خودم را به تاریکی بکشانم، بهجای اینکه بیایم توی روشنایی.
I’ve often regretted that people generally expect me to make the sort of statement that pushes me into the shadows rather than into the light
J’ai déploré maintes fois qu on attende de moi un ordre de communications qui me portent en arrière plutôt qu’en avant.
جملهی انگلیسی میگوید مردم عموماً انتظار دارند بروتون اظهارنظرهایی کند که او را به سایه بکشاند، بهجای اینکه به روشنایی بیاورد. مترجم فعل pushes me با آن s سوم شخص را بهصلاحدید خودش اول شخص ترجمه کرده و به عبارتهای عجیبوغریبی مثل «خودم را به تاریکی بکشانم» و «بیایم توی روشنایی» رسیده است. بهتر است از باقی خطاهای ریز مترجم مثل معادل «اغلب مردم» برای people generally (مردم عموماً) بگذریم. نکتهی مهمتر اینکه عبارتهای «به سایه کشاندن» و «به روشنایی آوردن» اصلاً در متن فرانسوی نیست. بروتون گفته: «من بارها از این موضوع متأسف شدهام که از من انتظار دارند اظهارنظرهایم را بهگونهای نظم و ترتیب دهم که مرا بیشتر به عقب بکشاند تا به جلو.»
۴۹- و در آخر به یک مورد عجیب در این ترجمه اشاره میکنیم:
کشتیهای بزرگ مسافرتی نقش و جایگاه خاصی در دوران کودکی و نوجوانی بنژامن پره داشته است. این کشتیها را که از اروپا و از طریق اقیانوس اطلس به آمریکا یا آمریکای جنوبی میرفتهاند transatlantique مینامیدهاند. میشود به فارسی آن را «کشتیهای تراطلس یا اطلسپیما» نامید. پره اولین مجموعه شعرش را با عنوان Le passager du Transatlantique منتشر میکند، که میتوان آن را «مسافر ترااطلس ( یا اطلسپیما)» ترجمه کرد. آقای کوثری این عنوان را چنین ترجمه کرده: «مسافر قطار سراسری آتلانتیک»!! و کشتی را به قطار تبدیل کرده است.
یک مورد دیگر از این گونه خطاها در ترجمهی عنوانها clé des champs است که کوثری به طور تحتاللفظی «کلید دشتها» ترجمه کرده! این اصطلاح در فرانسوی بر فضای درندشت و بیحصار دلالت دارد و حاکی از «آزادی، استقلال، یلهگی، و رها بودن» است. آیا « کلید دشتها» برای یک فارسیزبان چنین معنایی دارد؟
بهتر است ما هم دیگر این “قطار سراسری” خطاها را به حال خود رها کنیم و این نقد را همینجا تمام کنیم.
ممنون. اشعار و ترجمه های زیبایی بود. عالی. متاسفانه استیکر گل نداشتم که زیر نوشته ام برایتان بفرستم.