چند نکتهای که به بهتر فهمیدنِ این متن کمک میکند:
بر بلندای تپهای، با منظرهای هوشربا مشرف به دریا، در شهرکانیا در جزیره کرت در یونان، ساختمانی هست به نام رُزا نِهرا Rosa Nera [ رُزِ سیاه ] که از سیزده سال پیش تا کنون در اشغال فعالانِ لیبرتر و آنارشیست است. این بنای بزرگ قدیمی سابقاً در مالکیتِ قدرتها و حاکمانِ مختلف بوده، و اکنون نیز مدرسهی عالی پلیتکنیک شهر کانیا به لحاظِ اداری مدعیِ مالکیتِ قانونی بر آن است. جنبشِ اشغالِ اماکن و کاربردِ آنها با اهدافِ مبارزاتیِ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، در یونان نسبتاً باسابقه و ریشهدار است. رُزا نِهرا از کانونهای پرتکاپوی مبارزاتِ لیبرتری است و فعالانی از چهارگوشهی دنیا برای آشنایی، تبادلنظر و پیوند و همبستگی به آنجا میآیند.
این اماکن اشغالشده که به squats معروفاند، همیشه در کشاکش و زورآزمایی با نیروهای دولتی و قدرتهای گوناگون مالی و نظامی به سر میبرند. اکنون چندین ماه است که تعدادی از این اماکنِ اشغالشده در کِرِت تحت فشار و سرکوبِ بیشتر قرار گرفته و گروههای فعال از آنها به زور بیرون رانده شدهاند. رُزا نهرا نیز در معرض چنین تهدیدی است. فعالانِ این مکان در اعلامیهی خود در آوریل ۲۰۱۷ در راستای مقاومتشان برای حفظِ رُزا نِهرا از جمله چنین نوشتهاند:
« اکنون سیزده سال است که رُزا نهرا کاربردی اجتماعی دارد، بهشیوهی افقی و بدون واسطه و میانجی اداره میشود. در این ساختمان اشغالشده رویداهای بیشمارِ سیاسی برگزار میشود، این مکان پناهندگان و جمعهای سیاسیِ پناهندگان، فمنیستها، ال جی بی تیها LGBT ، اقدام و ابتکارهای کارگری، گروههای فرهنگی، کارگاهها و تولیدهای هنریِ غیرتجارتی را میپذیرد و اسکان میدهد.
سیزده سال است که رُزا نِهرا علیه هرگونه تظاهراتِ از سوی فاشیسم، نژادپرستی، سکسیسم و سرکوبهای جنسیتی، و نیز علیه تروریسمِ کارفرمایان، تخریبِ محیطزیست، علیه هرگونه مدیریتِ از سوی قدرت و حکومت، چه راست و چه چپ، مبارزه میکند. در این جا خودـسازماندهی برقرار است و خودـنهادسازیِ اجتماعی و خودگردانی علیه الزاماتِ دولتی و خصوصی فعالانه پیشنهاد میشود.
سیزده سال خودـسازماندهی و مبارزاتِ گوناگون، خود تاریخی طولانی است!
سیاستبازان، اولیای امور، مدیران، هتلداران و گزمهها،
به رُزا نهرا دست نزنید! »
برای اطلاع بیشتر از متن فرانسوی این اعلامیهها، و نیز دیدن ویدیویی در بارهی رُزا نهرا [ به زبان یونانی و در انتظارِ زیرنویسِ فارسی!]، میتوانید به این نشانیها مراجعه کنید:
https://www.lavoiedujaguar.net/La-Canee-Crete-communique-de-l
https://www.lavoiedujaguar.net/A-La-Canee-en-Crete-ne-touchez-pas
یکی از دوستان یونانی نیز متن انگلیسی زیر را همراه با نشانی سایتهایی برای اعلام همبستگی با مبارزه و مقاومت رزا نهرا برایم فرستاده است:
For those who never valued coins or titles, death has no dominion.
They know this is the way to live: From gift to gratitude to counter-gift until the feast.
Vardis Tsouris, a fighter for freedom and dignity since his days at the Polytechnio οccupation and uprising in 1973 during the jhunta (you are more than familiar with this story, Joseph and George!), and renowned for his struggle against the NATO military bases, (his imprisonment and hungerstrike and the support he received practically from the whole of society across the country), has cruelly abandoned us after being defeated in his two-year battle with cancer.
Meanwhile, the occupied ROSA NERA, where all of us have been hosted on several memorable gatherings, is under threat.
We call you to sign the above note in memory of Vardis and in solidarity to his comrades who will keep the flag high and will defend the home he played such an indispensable part in.
below are several links with obituaries (in Greek) and photographs from the funeral on Friday
http://www.anarkismo.net/article/30245
http://www.haniotika-nea.gr/efige-apo-ti-zoi-o-vardis-tsouris/
We shall hold the black rose,
forever strangers in the world of bosses.
For our comrade Vardis Tsouris!
Solidarity to Rosa Nera.
من چند سال پیش در دیداری از رُزا نِهرا به مناسبت نُهمین سالِ اشغالِ این مکان با بسیاری از رفیقانِ لیبرتر و ازجمله با وَردیس تسوریس آشنا شدم. انسان آگاه، سختکوش، باصفا، سخاوتمند و نازنینی که مرا نیز مجذوبِ شخصیت و زندگیاش کرد. از سفرش به ایران برایم گفت، ما را به روستاهای دنجِ کوهستانیِ کِرِت برد، از غذاهای لذیذ و دبشِ آن دیار به ما چشاند، و هر گفتگویی را با چاشنی ترانههای کِرِتی و پیالههای پیدرپیِ راکی گرمتر و گیراتر کرد. به او گفتم که چهرهاش برای من تداعیگرِ خوی رامنشدنی و سرکشِ کرُدهایی است که از دوران کودکیام به یادداشتم. لبخندش را از شنیدن این حرف هیچگاه فراموش نخواهم کرد.
یک سال بعد، وقتی برای او چند سیدی از موسیقی ایرانی و چند ترانهی کُردی فرستادم، هنوز نمیدانستم که مدتی است جدال با سرطان را آغاز کرده است. او به زندگیِ شیفتهوار خود ادامه میداد و حتا همهی دوستان را به بهبود حالش امیدوار کرده بود. تا اینکه ماه گذشته، رائول ونهگم در پیامی خبرِ مرگ او را به من داد با این خواست که جامهامان را به سلامتیِ او و تداوم راهاش بلند کنیم.
متنی که در زیر ترجمهی فارسیاش را میخوانید در اصل به زبان یونانی نوشته شده، و یکی از دوستان آن را به فرانسوی ترجمه کرده و برایم فرستاده است. این متن را رفیقان و همراهانِ وردیس در مراسم خاکسپاری او قرائت کردهاند:
« من نمیخواهم نه حکومت کنم و نه بر من حکومت کنند.»
هرودوت
بدرود رفیق وَردیس!
« شجاعت زخمی است که همواره از آن خون میآید
خدای من، کسی که اثرِ چنین زخمی بر خود دارد چگونه میتواند آن را تاب آورَد.
عقابی در طوفان میرزمد تا از نومیدی فریاد برنکشد،
و در انتظارِ آسمانِ روشن است تا به سوی خورشید پروازکند.»
از یک ترانهی کِرِتی.
تشکّلِ آنارکو سندیکالیستی ابتکارِ روسینات به رفیقِ خود وردیس تسوریس Vardis Tsouris ، بدرود میگوید؛ به مبارزی آنارشیست که طیِ چهل سال گذشته قلبِ تپندهی جنبشِ لیبرتری کانیا بود، عضوِ دائمی مجلسِ اشغالِ رُزا ِنهرا Rosa Nera و مردی کمیاب و بیبدیل در نبرد برای آزادی، همبستگی، برابری و عدالت. به او بدرود میگوییم با تمامی درد و اندوهِ برخاسته از ضایعهای بزرگ، اما همچنین با تمامی نیروی مشترکمان که ادامه خواهد یافت، و با تمام غرورمان از این که باچنین کسی در زندگی آشنا شدیم و با او در سرای جهانِ مشترکی به سر بردیم.
وردیس تسوریس که در آنارشیسمِ دورانِ جوانیاش ، در مبارزه علیه دیکتاتوری سرهنگان در یونان، در اشغالِ دانشسرای حقوق و دانشسرای پلیتکنیک سازمانیافته بود، حدود پنج دهه در جنبشِ لیبرتر زندگی کرد و توانست انسجام را با تغییرِ مدام بیامیزد. او هم لائیک بود و هم جویای دانش و شناخت، همزمان محلی بود و جهانی ، با طبعی هم مهربان و هم ناملایم، هم نرمدل و هم تندخو. وردیس این هر دو جنبهی آنارشیسم، این ژانوسِ رهاییِ انسانی، را در خود داشت، یعنی ویژگیهایی که همواره آنارشیسم را با خودِ زندگی و آزادی همسان ساخته است.
رفتارِ وردیس در جریان مبارزه علیه پایگاههای نظامی آمریکا در سودا Souda ، سپس دستگیرشدن و امتناعاش از روی آوردن به موضعگیریهای آسودهی « میهنپرستانه » در جریان دفاعاش در دادگاه، و تأکیدش بر این موضوع که او علیه هر نیروی نظامی و ارتش دیگری نیز همین مبارزه را در پیش خواهد گرفت، باعث شناختهشدنِ او در سراسر کشور شد. او که همواره بر وحدت و پیوند پای میفشرد بی آنکه سازشکار باشد، با حضورِ بلندمدتِ خویش سرشتِ اجتماعیِ جنبشِ لیبرتر در کانیا را امنیت بخشید بی آنکه هیچ مبارزهی محلییی را نادیده بگیرد، بی آنکه ذرهای از شخصیتِ ویژه و شیوهی نگرشِ خود را از دست دهد.
وردیس که تا پایان عمرش سرشار از زندگی بود در این سه سالِ آخر با تمامی تحقیری که آگاهیِ انسانیْ لایقِ مرگ و سرنوشتِ میداند به مصافِ سرطانی بسیار تهاجمی رفت. حتا در هفتههای آخر زندگیاش ما باز او را در تظاهراتِ ضدفاشیستی در برابرِ اماکنِ نازیها میدیدیم، بی آنکه از موادِ شیمیاییِ موجود در نارنجکهای اشکآورِ پلیس که به ریههای آسیبدیدهاش رخنه میکرد ترسی به دل راه دهد. نه از آن رو که نقشِ « قهرمان » بازی کند، بلکه به این دلیل که قدرتِ انسان چنین است، انسانی که میداند مبارزه برای آزادی مبارزهای است در زمانِ حال، دائم و بیپایان، و آدمی فقط هنگامی که خود را وقفِ این مبارزه کند آزاد است.
وردیس در کنار دهقانانِ آپوپیگادی Apopigadi بود در مبارزه برای جلوگیری از تبدیلِ کوهستانهای کِرِت به زبالهدانِ توربینهای بادی، همچنانکه در مبارزهی رُزا نِهرا بود برای آنکه این مکان به دست کارتلهای هتلداری نیفتد. او در هر مطالبهی کوچکِ ساحلِ سوگیا Sougia تا آنسوی آتلانتیک حضور داشت. تا به آخر عاشقِ آموختن و کتابخواندن و درست کردنِ راکی [عرقِ ] خرنوب بود. او شبیه همهی آنارشیستهای قرن نوزدهم بود که اروپا را درمینوردیدند و در همهی انقلابها و در هر جنبشی برای رهاییِ انسانی شرکت میکردند.
با اینحال، وردیس بیش از هرچیز به انسان چنان که میتواند باشد شبیه بود، یعنی به انسان آنگاه که از بندِ اجبارهای دولت، سرمایه، زور و خشونت، رقابت و ازخودبیگانگی آزاد شده باشد. و مایی که او و گذرِ مغرورانه و فرهمندانهاش در جهان را میشناختیم، از او چنین خاطرهای را در دل نگاه خواهیم داشت.
وردیس تسوریس با ما خواهد بود در هر مبارزهای که بهخاطر استقلالِ جهان برپا خواهد شد، بر هر پرچمِ سرخ و سیاهِ موّاج در لرزههایِ جهانِ نوینی که در دلهامان داریم و میارزد که بهخاطرش، فقط بهخاطرِ استمرارش در دلهامان، دست از مبارزه برنداریم.
ما به رفقیان و همراهانِ وردیس، به همسرش، به پسران و دخترانِ رُزا نهرا، درد و تسلیت و همبستگیمان را اعلام میکنیم.
بدرود رفیقِ نازنین،
درود بر آزادی!
ــ وردیس تسوریس
ــ حاضر!
علیرغم فاصلهها و مرزها و ناهمخوانیهایِ تجربهی فقیرِ منِ خواننده با تجربهها و مبارزهها و زندگیِ آدمی همچو ‘وردیس’، که تا قبلِ خواندنِ این یادداشت ناماش را هم نشنیده بودم، علیرغم همهی این جداییها، باز هم چیزی در کار است که به لطفاش میتوان دمی بر کلیشهها چیره شد، طعمِ واژگانی همچو ‘رفیق’ یا ‘مبارزه’ را از نو چشید و از اسارتشان رهاند.
با سلام و سپاس از این ترجمه های درخشان و آگاهی بخش شما.
فقط به نظرم رسید اون جمله ی اول از هرودوت کمی نامفهوم به نظر میاد. برای من این طوری مفهوم تر بود : “« من نه میخواهم حکومت کنم و نه می خواهم بر من حکومت کنند.»”
– به امید دیدن کارهای بعدی شما.
از لطف و دقتِ شما ممنونم.
مبحث حذف به قرینه در جملههای فارسی ظرافتها و پیچیدگیهایی دارد. ساختارِ بعضی جملهها رایجتر است. به نظر من، برای مثال هر دو صورت زیر را، بسته به سبک و سیاق کلام، میتوان به کار برد:
من نمیخواهم نه چیزی بگویم و نه چیزی بشنوم.
من نه میخواهم چیزی بگویم و نه میخواهم چیزی بشنوم.