من نخستین بار در تابستان ۱۳۷۱ در مقالهای با عنوان « لوح پاک » در نشریهای به نام همایش از گی دوبور، رائول ونهگم و جنبش سیتواسیونیستی نام بردم و آنها را به فارسیزبانها معرفی کردم. در پاییز همان سال برای انتشار ترجمههایم از دو کتاب جامعهی نمایش از گی دوبور، و بینالملل نوع بشر از رائول ونهگم دست به کار شدم. پس از رویاروییهای نفسگیر با موانعِ ریز و درشت، سرانجام نخستین چاپ جامعهی نمایش در ۱۳۸۲ به یاری نشر آگه منتشر شد. ( شرحی از ماجرای این ترجمه و انتشارش را در مصاحبه با روزنامهی شرق بیان کردم: https://www.behrouzsafdari.com/?p=5
طرح من این بود که پیش از اقدام به انتشار ترجمهی فارسی کتاب معروف رائول ونهگم، یعنی رسالهی زندگیدانی برای استفادهی نسلهای جوان، که نخستینبار تقریباً همزمان با جامعهی نمایش در فرانسه منتشر شده بود، اول متنهایی از آثارِ جدیدتر او را به فارسی برگردانم تا زمینهی درک و دریافتِ بهتر اندیشهی انتقادی او فراهم شود. اما انتشارِ ترجمهام از بینالملل نوع بشر در ایران میسر نشد. از اینرو نخستین چاپِ آن را در فرانسه در انتشاراتی کوچکی به نام L’or des fous ( طلای دیوانگان)، که با همراهی یک دوست فرانسوی راهانداخته بودیم، با هزار دنگ و فنگ انجام دادم که بر اثر مشکلات توزیع کتاب در خارج از کشور در حد ناچیزی پخش شد. سپس نسخهای اینترنتی از این کتاب روی سایتِ انسانشناسی و فرهنگ منتشر شد.
حدود چهار سال پیش، نشر روزبهان در تهران برای اقدام به انتشار این کتاب اعلام آمادگی کرد، و خوشبختانه توانست به طرزی باورنکردنی در زمانی بسیار سریع برای آن مجوز نشر بگیرد. و من از همان زمان چاپِ قریبالوقوع این اثر را با ذوقزدگی اعلام کردم. اما صد افسوس که روندِ آمادهسازی این انتشار با موانعِ نامنتظرهای روبهرو شد. بروز اختلاف نظرها و ارزشها باعث شد که من پس از جر و بحثهای بیهوده و طاقتفرسا با نشر روزبهان ناگزیر انتشار این کتاب را به نشر کلاغ منتقل و محول کنم.
از سوی دیگر، طی چهار سال گذشته و بهخصوص از هنگام راهاندازی این وبسایت ( از ژانویه ۲۰۱۵ ) تا کنون، چندین متن دیگر از رائول ونهگم ترجمه و منتشر کردهام، از جمله: بخشهایی از کتابی به نام اعلامیهی حقوق موجود انسانی، ( که ترجمهی فارسیاش مدتهاست آمادهی انتشار است )، بخشهایی از پیشپاافتادههای بنیادی، صفحاتی از رسالهی زندگیدانی ( که در کتاب فرنچتئوری و آواتارهایش گنجانیده شد)، متنِ ستایش از تنآساییِ پالایشیافته. در کنار اینها، متنهای مربوط به رومانتیسم انقلابی و نیز نقدهایی کوتاه که در بارهی پارهای از ترجمههای فارسی متنهای سیتواسیونیستی منتشر کردهام به نظرم امکان آشنایی با گوشههای دیگری از مفاهیم و چشماندازِ این نقد رادیکال را بیشتر فراهم ساخته است.
به احتمال قوی این حرفِ من هنوز برای بسیاری مبالغهآمیز و عجیب به نظر میرسد اما باور راسخ دارم که ورودِ چشماندازهایی انتقادی از نوع و کیفیتِ جنبشِ سیتواسیونیستی و بهویژه آثار رائول ونهگم نقطهی عطفی در تحولِ نظری ـ عملی یا پراکسیس ما در افقِ رهاییجویی است.
تکیهگاهِ این باور استقبال بطئی از چشماندازِ رادیکال، و عطش به آگاهی و پالایشِ شناختِ انتقادی است که، به رغم سلطهی نقدهای کاذب و سیطرهی ایدهئولوژیهای انتقادینما بر عرصهی اندیشهورزی فارسیزبان، رفتهرفته واژگونی چشمانداز را رقم میزند.
مطمئناً خوانندگانی که با نقد ریشهای موجود در کتابِ جامعهی نمایش احساس یگانگی کردند نقدِ بیانشده در بینالمللِ نوع بشر را نیز از آنِ خود خواهند دید.
این کتاب را نشر کلاغ منتشر کرده و شاملِ فصلهایی با این عنوانهاست:
ـ پیشدرآمد
ـ كتابشناسی رائول وَنِهگِم
ـ دیباچهی نویسنده بر ترجمهی فارسی
ـ فقط قهرِ موجودِ زنده انقلابی است
ـ تاریخِ جهانِ كهنه تاریخِ انسانِ ناتمام است
ـ سرمایهداری انگلی و توتالیتاریسمِ کالائی
ـ سرمایهداری جدید
ـ بینالمللِ نوعِ بشر
دیباچهی نویسنده بر ترجمهی فارسیِ بینالملل نوع بشر:
هیچ كشور، خطه و شهری نیست كه امروزه از بقیهی جهان برکنار مانده باشد. آهستهآهسته باهمستان [کمونیته]یی نایكدست به وجود آمده كه میهناش كرهی زمین است. همهی ما خواهناخواه شهروندانِ سیارهیی هستیم كه، تناقضدارانه، هرروز بیشازپیش با ما بیگانه میشود.
ما روی زمینی گام برمیداریم كه با چركابههای محاسباتِ خودخواهانه ویران و آلوده گشته است. به میزانی كه كوچكترین خیابانهای هر دیار به پنج قارهی دنیا ره میبرند و امورِ محلی به امورِ فراگیر و جهانی فراگشوده میشوند، ویرانهها زیرِ پاهایمان بیشتر تلنبار میگردند. امواجِ سیلآسای كالا با فروکاستنِ ارزشهای اجتماعی، دینی، ایدئولوژیكی و اخلاقی به ارزشِ مبادلهی صرف، به نوعی قیمت، راهنشانههای سنتی را زدوده است.
بربریتی مُدرن كه یخبندانِ پول رقماش زده جانشینِ بربریتهایی شده كه تاریخِ آدمیان را پیشازاین بس به خون آغشته بودند. نوسانهای بازارِ بورس اكنون به جانشینی قدرتهای اجدادی در پی آناند تا جریانِ روزمرهی سرنوشتهای فردی و جمعی را تعیین كنند. آنچنانكه شاهد جدالی سیارهیی هستیم میان توحشِ گذشته و قساوتِ سردی كه اقتصادِ جهانیشده ترویج میدهد. این آن گزینهیی است که ما فسخاش میکنیم. نبردِ ما در عرصهیی دیگر، در جهانِ دیگری است كه از آنِ ماست.
همزمان با اوجگرفتنِ خفقانِ اقتصادی، ایدهیی همچنان رَوَندِ خود را میپیماید. ایدهیی كه از فرطِ مأنوسبودن با ما بر ما ناشناخته مانده است، ایدهیی كه از تهران تا نیویورك در حالوهوای زمانه جاری است و هرچند بر عرصهی خیال سایه گسترده و امیدها میپروراند اما شجاعتِ قبولاندن و بهرسمیتشناساندنِ خود را ندارد. این ایده بهسادهگی تصریح میکند كه هیچ مردی، هیچ زنی، هیچ كودكی نیست كه برای خوشبختبودن و آفریدنِ شرایطِ مناسب در پیرامونِ خویش برای خوشبختی همگان، زاده نشده باشد.
یك چنین خواست و آرزویی تازهگی ندارد. شمارِ بسیاری از ایدئولوژیها و دینها پیامِ مهرورزی، ندای برادری و فراخوانِ همبستگی پخش کردهاند. میدانیم كه اینها چهگونه همچون بذری بر خاكی سترون به هرز رفته و فاسد شدهاند. حالآنکه این خاك خودِ ماییم، زندهگی روزمرهی ماست، همین زمینهی وجودی و هستیمندی كه زمانِ آن فرا رسیده تا همچون زمینی كه از آن دم كه با آبِ زندهگی آبیاری شود ایدهها را بارآور تواند ساخت، [به رسمیت] بازشناخته شود.
یگانه آماجِ تمامی اقداماتِ ما، در كشاكشِ كمان و پیكانِ امیال و دلخواستههایمان، باید انسانیترشدنِ بیوقفه و بیقیدوشرط باشد. ثروتِ یك ملت با ملاكِ توانگری و رونقِ اقتصادش محاسبه نمیشود، بلكه با مقیاسِ كیفیتِ زندهگی مردماش سنجیده میشود. آنچه ورای خرابی و زوالِ موجودات و چیزها بارِ دیگر در حالِ ابداعشدن است، انسان است. بینالمللِ نوعِ بشر پایه و اساسِ دیگری ندارد جز کشش و آرزوی هركس برای یك زندهگی بهتر در هر بخشِ جهان که باشد.
رائول وَنِهگِم
مِه ۲۰۰۲