امروز صبح پیامی از یکی از دوستان عزیزم دریافت کردم که از من خواسته بود ترجمهاش از بند ۹ دجال نیچه را ببینم و نظرم را دربارهاش به او بگویم. در ضمن در مورد انتخاب معادل فارسی، دجال یا ضد مسیح، برای واژهی Antéchrist هم از من پرسیده بود. اما من هم پاسخ و انتخاب قاطعی ندارم. بلافاصله دو ترجمهی فرانسوی و متن اصلی آلمانی را که در کتابخانهام داشتم بیرون کشیدم و مشغول این کار شدم. البته ترجمهی این دوست نیز ترجمه خوب و درستی بود، منتها از آنجا که من بنا بر شیوهی کارم در ترجمه همیشه به دنبال نزدیکترین معنا ( محتوا ) همراه با نزدیکترین شکل نحوی و واژگانی به متن اصلی هستم، حاصل بازبینی امروز ترجمهی دیگری شد که آن را برای این دوست فرستادم و فکر میکنم بد نباشد آن را با دیگر علاقمندان نیز تقسیم کنم.
چند نکته در بارهی معادلهای برخی از واژههای این بند:
Falschheit در آلمانی و معادل فرانسویاش Fausseté به ترتیب از روی کلمات Falsch و faux ، ساخته میشوند که در برابر یا متضاد کلمات Wahr و vrai هستند. من در ترجمهی کتاب جامعهی نمایش هم با مسئلهی مشابهی در معادلگذاری برای این واژهها مواجه شدم و پس از جملهی « در جهانِ واقعاً واژگونه، حقیقی و اصل برههای از جعلی و بدل است » این زیرنویس را به عنوان توضیح نوشتم: برای واژههای vrai و faux میتوان معادلهایی از قبیل : راست، راستین، راستکی، درست، حق، حقیقی و … ؛ در برابرِ دروغ، دروغین، دروغکی، نادرست، غلط، سقیم، جعلی، قلابی، باطل و … به کار برد.
در ضمن نیچه از کلمهی Schief نیز استفاده کرده، من در زیرنویسی در ترجمهی اینک آن انسان نیز نوشته بودم که این کلمه را میتوان کژراه، مسیرغلط، بیراهه، راه نادرست، خطا و چنین معادلهایی برگرداند. در متن حاضر معادل « قناس» را برای آن به کار بردم. یافتن معادل برای مترجمان فرانسوی نیز آسان و یکدست نبوده است.
من در اینجا، « راست و درست » و معنای متضادش « ناراست و نادرست » را به عنوان معادلهای کلی این دو مفهوم متضاد ( صدق و کذب) به کار بردهام.
نیچه کلمهی Pathos را در این متن به کار برده. در دو ترجمهی فرانسوی مرجعِ ترجمهی من، در یکی همین کلمهی pathos و در دیگری معادلِtrouble برای آن به کار رفته است. Pathos در اصل یک مفهوم بلاغی است به معنای شور و حرارت، سوز و گداز یا مبالغه در توصیف و سخنپردازی. معنای درد و رنج، یا مرض، بلا و بیماری، و بنابراین اختلال، از معناهای ثانوی این کلمه در pathologie است، به گمان من نیچه همان شور سخن، گیریم با بارِ بیمارگونه یا نوحهخوانی آن را،در نظر داشته است.
در سطرهای پایانی، نیچه عبارتِ Wille zum Ende را به کار برده. در ترجمهام از اینک آن انسان، توضیحی در این باره نوشته بودم که میتوان به سیاقِ ترجمهی قدیمی در فارسی، آن را « ارادهی معطوف به پایان » ترجمه کرد. اما به معادلی که من برای « ارادهی معطوف به قدرت » به کار میبرم، یعنی « توانخواهی »، این جا هم میتوان عبارت را « ختم خواهی » ترجمه کرد. کلمهی Ende بیشتر بر نابود کردن، برچیدن و دخلِ چیزی را در آوردن، دلالت میکند، تا جایی که برخی از مترجمان فرانسوی آن را به ارادهی معطوف به مردن، یا « مرگخواهی» برگرداندهاند. از آنجا که کلمهی ختم در فارسی علاوه بر پایان و اختتام تداعیکنندهی مرگ هم هست پس میتوان عبارت را به صورت « خواستِ ختم کردن » یا « ختمخواهی» هم برگرداند.
نکتهی مهم دیگر، پیچیدگی و چندمعنا بودن و ابهامی است که در عبارتِ « Wille zur Macht» وجود دارد، به دو معنای قدرت و توان و دلالتهای متفاوتِ این دو مفهوم، که در توضیح یکی از مترجمان فرانسوی نیز به صورت یک زیرنویس یادآوری شده است.
از این کتاب نیچه، یعنی دجال، ترجمهای به فارسی توسط عبدالعلی دستغیب، از روی ترجمهی انگلیسی این اثر، منتشر شده است. همانطور که پیشتر هم هر گاه موردش پیش آمده اشاره کردهام و نمونه آوردهام، این ترجمه هم متأسفانه جزوِ ترجمههای بد از آثار نیچه به فارسی است. من فقط جملههای اول و آخر این بند را به ترجمهی ع. دستغیب برای نمونه میآورم:
« من با این غریزهی حکیم الهی اعلام جنگ میدهم» ؛ « اگر برحسب تصادف از طریق “وجدان” شهریاران ( یا اقوام ـ ) حکیم الهی دستهای خود را به دنبال قدرت دراز کند، بگذار در این باره که در اعماق چه روی میدهد تردید نکنیم: اراده به هدف، ارادهی نیستانگارانه، نیازمندِ قدرت است».
و اکنون ترجمهی من از بند ۹ دجال:
بند ۹
من با این غریزهی خداشناسی است که در جنگ ام: ردِ پاهایش را همهجا یافتهام! هر آنکس که خونِ خداشناسی در رگهایش میگردد از نخست نسبت به همهچیز برخوردی ناصادقانه و قناس در پیش میگیرد. سوز و گدازِ برخاسته از این غریزه ایمان نام گرفته است: یعنی که شخص یک بار برای همیشه بر خودش چشم فروبندد تا خود را نبیند و از دیدنِ این ناراستیِ بیعلاج رنج نکشد. او از کاربستِ این بینشِ معیوب بر همهچیز برای خودش نوعی اخلاق، فضیلت و قداست میسازد و این نقصِ بینش را با وجدانِ نیک یکی میشمرد ــ و پس از تبدیلِ بینشِ خود به مقدسات از طریقِ چسباندنِ آن به نامهای « خدا »، « رستگاری »، « جاودانگی»، سخت خواستارِ آن میشود که هیچ بینش دیگری پذیرفته و معتبر نباشد. من دستِ این غریزهی خداشناسی را کموبیش در همهجا رو کردهام: این غریزه رایجترین و به معنای خاصِ کلمه زیرزمینیترین شکلِ ناراستی و نادرستی بر روی زمین است. آنچه از نظر یک خداشناس راست و درست است ضرورتاً باید ناراست و نادرست باشد. این تقریباً محکِ بطلانناپذیرِ حقیقت است. همین بدویترین غریزهی حفاظت از خویشِ خداشناس است که به وی اجازه نمیدهد تا ارج و منزلتی برای حقیقت قائل باشد یا حتا بگذارد بر سر هیچ نکتهای حقیقت هم حرفاش را بزند. در هرکجا که خداشناسی نفوذ یافته است ارزشگذاریها باژگونه شده: در این حالت، هرآنچه برای زندگی زیانبار است « راست و درست » و هرآنچه زندگی را رفعت و شدت میبخشد، تأیید و توجیه میکند و به پیروزی میرساند، « ناراست و نادرست» شمرده میشود. هربار که خداشناسان، از گذرِ « وجدان » شاهزادگان ( یا مردمان ) به سوی قدرت دست دراز میکنند ما بیهیچ شکی میدانیم که در اصل چه رخ میدهد: این « خواستِ ختمکردن»، یک قدرتخواهیِ نیهلیستی ، است که خواهانِ توان است…
سلام اقاي صفدري. با تشكر از زحمات و تلاشي كه در جهت پاكيزگي ترجمه ها مي كشيد، سوالي داشتم. در اين متن چرا كلمه خداشناسي به معناي خداپرستي به كار برده شده؟ من أصل زبان به كار برده را ندارم و نمي دانم. راستش اين سوْال با خواندن اين متن منزه برايم إيجاد شد. چون در ذهنم اين حك شده است كه غريزه اي به نام خداپرستي (اگر به ان غريزه بگوييم) منجر به إيمان مي شود و خداشناسي با خداپرستي متفاوت است. مي توان در جهت خداشناسي تحقيق كرد و جستجوگر بود ولي إيماني به خدايان نداشت. با احترام
درود بر شما،
عبارتی که نیچه به کار برده Theologen-Instinkte و معادل فرانسویاش instinct théologique است که میشود آن را به فارسی غریزهی خداشناسی یا خداشناسیک، یا خداشناسانه ترجمه کرد. تئولوگ را به فارسی متأله، الهیاتشناس، یزدانشناس یا خداشناس ترجمه میکنیم، به نظرم این آخری دقیقتر از همه است. پرسش شما البته بهجا و تأملبرانگیز است، من در یکی از نوشتههای قبلیام، از ژواکیم دو فلور نام بردم و در زیرنویسی نوشتم: « Joachim de Flore تلفظ فرانسویِ نام ایتالیاییِ جواکینو دی فیوره Gioacchino da Fiore یزدانشناس قرن دوازدهم میلادی که شهرتی دوگانه، هم به مثابه نبی و هم به عنوان ملحد دارد! یادآوریِ تأثیر آرای او بر اندیشمندانِ گوناگون در طول سدهها در محدودهی این زیرنویس نمیگنجد.». به هرحال، کلمهی مورد استفادهی نیچه را به نظرم باید در چهارچوب کتاب و موضوعِ آن فهمید. و آنچه مسلم است او کلمهی خداشناسی به کار برده است نه خداپرستی.
همانطور كه اشاره كرديد بهتر است كه كتاب را بخوانم تا مفهوم به كار رفته را در چهارچوب مشخص موضوعي ان دريابم. با تشكر و احترام
سلام آقای صفدری گرامی.نیازی به تشکر نمی بینم ،چرا که کسی که اینگونه ترجمه می کند معلوم است چندین سال از خیر سپاسگزاری مردم گذشته و دست تنها به غور وتعمق پرداخته است.
انتخاب واژه ی سوز وگداز را برای کلمه ی « Das Patho» بسیار زیرکانه می بینم .مدت ها بود که این کلمه را نشنیده بودم و داشت از دایره ی لغاتم پاک می شد.نمی دانم دانش آلمانی شما چقدر است ولی من که اندکی آلمانی بلدم ،می دانم که این لغت بیشتر از جانب کسانی به کار می رود که قصد کنایه زدن به سرسپردگی افراد مذهبی به دین را دارند.همانطور که می دانید در نسخه ی انگلیسی که من دارم مترجم صفت و موصوف «the pathetic thing » بهره برده است.و به نظرم این انتخاب بسیار آگاهانه بوده است،چرا که منزلت این شور و هیجان که درون مذهبیون است را تقلیل می دهد.اما در عین حال اشاره ای بس نازک به شور و هیجان در اصل آلمانی می کند.چنانکه خوانده در نمی یابد که این چیز رقت انگیز چیست؟ به نظرم مترجم عامدانه از لغت “zeal” استفاده نمی کند.این لغت در انگلیسی همزمان حاوی دو معنای ۱:شور،اشتیاق و ۲:حمیت، حیرت ،تعصب است.چرا که به نظرم این لغت باری خنثی در زبان انگلیسی دارد و می تواند در بستر های مختلف،معانی گوناگونی بگیرد.نمی دانم صفت و موصوف «the pathetic zeal» چقدر در زبان انگلیسی جا افتاده است ولی به گمانم می تواند نزدیک ترین ترکیب به لغت اصلی باشد.نظر شما چیست؟من با الگوگیری از شما بنا دارم در مقاله ی که هم اکنون در حال ترجمه ی آن هستم از لغت «سوز و گداز» به جای “zeal” استفاده کنم.چرا که در آنجا هم نویسنده با گوشه و کنایه از شوری که در انقلابیون وجود دارد و به نظر وی برخاسته از مذهب است ،سخن می گوید.به زودی متن انگلیسی و ترجمه را برایتان ایمیل می کنم تا بتوانید باتوجه به بافتی که این عبارت در آن به کار رفته است ،قضاوت کنید.با سپاس
سلام پدرام عزیز،
ممنون از لطفتان.پیامتان را در بخش دیدگاهها گذاشته بودید، بنابراین من هم با انتشار آن در همین بخش پاسخی مینویسم.
اتکا و ارجاع من به زبان آلمانی فقط به صورت کمکی و جانبی و در حد ریشهشناسی واژگانی است، و در واقع معادلهای به کاررفته در ترجمههای فرانسوی موجود را برای درک و دقت بیشتر با اصلِ آلمانی کلمه در واژهنامهها میسنجم.
در بارهی معادلیابی برای کلمهی Pathos و معادلی که که به کار برده بودم، یعنی سوز و گذار، بله، باید با توجه به بافتار برایش معادل فارسی پیدا کنیم، گاهی نویسنده ممکن است باری نکوهیدنی و منفی برایش قائل باشد و گاه نیز مثبت. مثلاً همین نیچه در جاهای دیگری از «پاتوسِ فاصله» یاد میکند که من در آنجا آن را « شورِ فاصله» یا فاصلهگیری ترجمه کردهام.
متأسفانه من بعید میدانم فرصت خواندن متن انگلیسی شما را برای نظردادن در مورد معادلیابی پیدا کنم. ولی اگر پاراگرافی از متن ترجمهتان را که این کلمه در آن به کار رفته برایم بفرستید در حد درک و دریافتم نظر میدهم. لطف کنید به جای بخش دیدگاهها، از نشانی ایمیلام استفاده کنید.
موفق باشید