رمانتیسم انقلابی چیست؟

 

romantisme revolutionnaire

اغلب ترجمه‌هایی که طی این سال‌ها عرضه کرده‌ام از روی نیازم به معرفیِ مفهوم‌ها و معنی‌هایی بوده که غیابِ آن‌ها در قلمروِ نقد و نظرِ فارسیِ معاصر مشکل و مانعِ اصلی در راهِ من برای طرح و بیانِ چشم‌اندازِ اندیشگی‌ام بوده است. به عبارت دیگر، بخشی از این ترجمه‌ها برایم « زیرنویس »هایی پیشاپیش بوده از متنی که سپس خواهم نوشت! ناگزیر بوده‌ و هستم که نخست، نه فقط واژه‌ها و دال‌های صوری بلکه واژه‌نامه یا قاموسی محتوایی شاملِ دلالت‌هایی معین و مشخص چون « جامعه‌ی نمایش »، « امر زیسته»، « شعور و هوشمندیِ حسی»، « شعرِ زیسته »، « زندگیِ روزمره و انضمامی »، « تحققِ هنر » و مفاهیمی از این دست را معرفی کنم و بشناسانم تا برپایه‌ی فهم و استنادی مشترک، زبانِ ارتباط‌گیری و دیالوگ بر حول این مفاهیم و چشم‌انداز در زبان فارسی نیز شکل بگیرد.

رمانتیسمِ انقلابی نیر یکی از همین مفاهیم است و شاید قلب و شریانِ حیاتِ مفاهیمِ دیگری که در مجموع «الفبای» زبانِ نقدِ مورد نظرِ مرا تشکیل می‌دهند.

به باور من، با اتکا و برپایه‌ی تعمیق و تلطیفِ مفهومِ رمانتیسمِ انقلابی، نه تنها می‌توانیم از راه طی‌شده‌مان از انقلابِ مشروطیت تا کنون شناخت و ارزیابیِ روشن‌گرانه‌ای به دست آوریم بلکه قادر خواهیم شد با فاصله‌گیریِ سالم از فضای مغشوش و سردرگمی‌های تهوع‌آورِ ایده‌ئولوژیک حاکم بر جهان، راه خود را به سوی آینده‌ی مطلوب‌مان بهتر بشناسیم و بگشاییم.

وانگهی، شناخت و ارزیابیِ ما از شعر و نقدِ معاصر در زبان فارسی نیز به پشتوانه‌ی همین مفهوم جانِ تازه خواهد گرفت. به این موضوع باز خواهم پرداخت.

فعلاً در تداوم و تکمیل نوشته‌های پیشین در باره‌ی رمانتیسم انقلابی، متنی را انتخاب کرده‌ام که به نظرم چکیده و سنتزِ گویایی است از مطالبی که تا کنون معرفی کرده‌ام. این متن را میکائیل لووی و ماکس بلشمان، در شماره‌ی ویژه‌ای از مجله‌ی Europe به تاریخ آوریل ۲۰۰۴ نوشته‌اند. این مجله در واقع کتابی است حدود ۳۶۰ صفحه، و شامل متن‌هایی بسیار خوب در باره‌ی رمانتیسم انقلابی در ابعادِ گوناگونِ آن. کاش دستِ تنها نمانم و ترجمه‌ی بخش‌های دیگری از این کتاب نیز میسر گردد.

 

رمانتیسم انقلابی چیست؟

 

این شماره‌ از مجله‌ی اُرُپ Europe نه به نویسنده‌‌ یا به کشوری ویژه ، بل به شکلی از فرهنگِ جهان‌شمول اختصاص یافته است: یعنی به رمانتیسم، و به‌طور مشخص‌تر، رمانتیسم انقلابی. هرچند در واژه‌نامه‌ها و دانش‌نامه‌ها عموماً رمانتیسم را  جنبشی ادبی و فرهنگی مربوط به اوایل سده‌ی نوزدهم معرفی می‌کنند، اما ما برعکس بر این باوریم که پای پدیده‌ای بسیار گسترده‌تر و ژرف‌تر در میان است، و بر این نظریم که رمانتیسمی سیاسی و نمودهایی رمانتیک در قلمروِ فلسفه، دین، حقوق و تاریخ‌نگاری وجود دارد. و اعتقادِ راسخ داریم که تاریخِ رمانتیسم در ۱۸۳۰ یا ۱۸۴۸ به پایان نرسیده بلکه همچنان تا به امروز ادامه دارد.

رمانتیسم را باید همچون جهان‌بینی‌یی دریافت که همه‌ی عرصه‌های فرهنگ را درمی‌نوردد و خمیرمایه و گوهرِ شاخصِ آن اعتراضِ فرهنگی علیه تمدنِ سرمایه‌دارانه‌ی جدید برپایه‌ی برخی از ارزش‌های دورانِ  گذشته است. آن‌چه که رمانتیسم در جامعه‌ی صنتعی/ بورژواییِ مدرن نمی‌پذیرد پیش از همه افسون‌زدایی از جهان ــ همان اصطلاحِ معروفِ شیلر، و سپس، ماکس وبر ــ ، افول و امحای دین، جادو، شعر، اسطوره، ظهورِ جهانی یکسره بی‌روح و غیرشاعرانه[1]، فایده‌محور و کالایی است. رمانتیسم به مکانیکی‌شدن، عقلانی‌شدنِ انتزاعی، شیء‌شدگی، انحلالِ پیوندهای همدارانه[2] و کمّیت‌سازیِ روابطِ اجتماعی معترض است. این نقد برپایه‌ی برخی از ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی یا فرهنگی پیشامدرن ــ که همچون ارزش‌هایی سنتی، تاریخی و انضمامی معرفی می‌شوند ــ انجام می‌گیرد و از بسیاری جهات کوششی نومیدانه برای بازافسون‌مندسازیِ جهان است. اگر رمانتیسم همچون شکلی از حساسیت بیان می‌شود که عمیقاً دستخوشِ نوستالژی است ، بدان معنا نیست که از اندیشیدن به آن‌چه ویژگیِ مدرنیته را می‌سازد سرباز می‌زند: برعکس، رمانتیسم را به گونه‌ای حتا می‌توان همچون شکلی از انتقاد از خود[3]ِ فرهنگیِ مدرنیته نگریست. رمانتیسم، به عنوان جهان‌بینی، در طولِ نیمه‌ی دوم قرنِ هژدهم زاده شد ــ می‌توان ژان‌ژاک روسو را همچون نخستین اندیشمندِ بزرگِ آن در نظر گرفت ــ و تا به امروز نیز همچنان یکی از ساختارهای اصلیِ حساسیتِ فرهنگِ مدرن است[4].

جامعه‌شناسیِ آلمانیِ پایانِ قرن نوزدهم این نوستالژیِ رمانتیک در قبالِ گذشته را به شیوه‌ای سامان‌مند تدوین کرد که عبارت بود از: تقابل و اختلاف قائل‌شدن میان ارزش‌های صرفاً کمّیِ تمدنِ Zivilisation صنعتی با ارزش‌های کیفیِِ فرهنگِ Kultur روحی [معنوی] و اخلاقی، یا میانِ Gesellschaft ( جامعه‌ی ) فردگرا و مصنوعی با Gemeinschaft ( همدارگان، باهمادِ) اورگانیک و طبیعی.

بسیار بدیهی است که میغ‌واره‌ی فرهنگیِ رمانتیک به‌هیچ‌رو همگِن نیست: کثرتی از جریان‌های گوناگون در آن دیده می‌شود، از رمانتیسمِ محافظه‌کار یا ارتجاعی و واپس‌گرا گرفته، که خواهانِ استقرارِ دوباره‌ی امتیازها و سلسله‌مراتب‌های رژیم سابق [پیش از انقلاب فرانسه] است، تا رمانتیسمِ انقلابی، که دستاوردهای فتح‌شده‌ در ۱۷۸۹ ( آزادی، دموکراسی، برابری) را در برمی‌گیرد و هدف‌اش نه بازگشت  retourبه عقب بلکه  گشت و گذری détour در گذشته‌ی همدارانه به‌سوی آینده‌ی اتوپیایی است.

هرچند روسو یکی از نخستین نمایندگانِ این حساسیت است، ولی ما آن را همچنین در کسانی چون شیلر، در نخستین نوشته‌های جمهوری‌خواهانه‌ی آلمانی، ( شلگل)، در اشعارِ هولدرلین، شلّی و ویلیام بلیک، در آثارِ دوره‌ی جوانیِ کولریج، در رمان‌های ویکتورهوگو، در تاریخ‌نگاری میشله، در سوسیالیسم اتوپیاییِ شارل فوریه، نیز می‌یابیم. رمانتیسمِ انقلابی ــ به صورتِ بُعدی جزئی ــ  در نوشته‌های مارکس و انگلس هم غایب نیست، آن را در نوشته‌های مارکسیست‌ها یا سوسیالیست‌های  دیگری چون ویلیام موریس، گوستاو لاندئاور، ارنست بلوخ، هانری لوفه‌ور، والتر بنیامین نیز بازمی‌یابیم. و نکته‌ی آخر این‌که، رمانتیسم انقلابی چندتا از جنبش‌های اصلیِ شورشِ فرهنگی در قرن بیستم، مانندِ اکسپرسیونیسم، سوررئالیسم و سیتواسیونیست‌ها را با نشانِ خود رقم زده است.

بنابراین، موضع‌گیریِ تصدیق‌گرانه‌ی این اندیشمندان و این جنبش‌ها را می‌توان چنین خلاصه کرد: بدون فرهنگی نوین فراگذری از « تک‌سویگیِ ‌ جهان»[5] ( به قول استفان تسوایک )، ممکن نیست، و یک فرهنگ نوین بدون بیدارشدنِ یک شّمِ مشترک، بدون اعتلا و تجدیدِ ادغامِ  تخیلِ شاعرانه در فعالیت‌ها و سمت‌گیری‌های انسانی شدنی نیست[6].

آری، به‌یقین سوسیالیسم ! اما سوسیالیسمی که بتواند به این نگرانیِ روسو پاسخ دهد که در نامه‌ به آلامبر می‌نویسد:  « بازی‌ها و جشن‌های جوانی‌ام کجایند؟ همدلیِ شهروندان کجاست؟ برادریِ همگانی کو؟ شادیِ ناب و مسرّتِ راستین کجاست؟ صلح، آزادی، انصاف و معصومیت کجاست؟». پس یعنی سوسیالیسمی که بتواند تمدنی را که هدف‌اش « بیشتر رفاهِ اغراق‌آمیز و تجمل برای تعدادی است تا آزادی برای همه » ( برگسون) از بیخ و بن از میان بردارد.

بنابراین، رمانتیسمِ انقلابی چونان سوسیالیسم ِ شعر و رستگاری و در تقابل با سوسیالیسمِ ماشین و پیشرفت ابراز وجود می‌کند، آن‌چنان سوسیالیسمی که شیلر با اتکا به سومینِ نقدِ کانت مطرح کرده بود. یعنی یک سوسیالیسمِ شاعرانه، که هدف‌اش شکوفاییِ آزادانه‌ی حس‌ها در باهمستانی [کُلکتویته‌ای] ازنورُسته و احیاشده است ــ « وحدتِ خجسته‌ی فرهنگِ والا با طبیعتِ آزاد » ( کانت ). آیا هنوز جرأت می‌کنیم رؤیای سوسیالیسمِ تربیتِ زیباشناسیک را در سر بپروریم؟ آیا هنوز می‌توانیم به آن چوبدستِ جادوگری بیندیشیم که در تماس با آن، به قول شیلر، « زنجیرهای بندگی از چیزهای بی‌جان و موجودات زنده به‌‌یکسان فرومی‌ریزد»؟

نبردِ خودفرمانِ رمانتیک برای « اسطوره‌ی نو» ( شلِگل)، « دینِ نو» ( میشله)، « اسطوره‌ای که سوسیالیسم به تمامی در آن جا می‌گیرد» ( سورِل)، « دینِ عمل، زندگی و عشق، که آدمیان را خوشبخت و رها می‌سازد، و بر موقعیت‌های ناممکن چیره می‌شود» ( لاندئاوِر)، « یگانه روحِ آفرینش‌گری، اِروس و جوانی» ( بنیامین)، « اسطوره‌ای در رابطه با جامعه‌ای که آن را خواستنی می‌دانیم » ( بروتون)، بیان‌‌گرِ چالشی راستین است که ما با آن تردید‌ها، خستگی‌ها و هیچ‌انگاری‌‌های معاصر را به مصاف می‌طلبیم.

 

میکائیل لووی Michael Löwy

ماکس بلشمان Max Belchman

[1] – prosaïque ، نثرگونه، از prose به معنی نثر. در زبان‌های اروپایی این صفت به معنی عادی و غیرشاعرانه، در تقابل به poétique شاعرانه، به کار می‌رود.

[2] – communautaire

[3] – autocritique

[4] – Michael Löwy et Robert Sayre, Révolte et mélancolie. Le romantisme à contre-courant de la modernité, Paris, Payot, 1992.

[5] – monotisation ، مفهومی ابداعی از روی کلمه‌ی mono به معنی تک، یکتا، واحد.

[6] – Max Blechman, Revolutionary romanticism, City Lights, San Francisco, 1999.

 

4 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • سلام. من دارم زبان فرانسه میخونم ولی به نظرم باید با کسانی که زبان مادریشان فرانسوی است گفت و گو داشته باشم یا دستکم شنونده سخنان آنان باشم. در تهران جایی را سراغ دارید که فرانسوی زبانان انجمنی چیزی داشته باشند و ما را هم راه دهند؟
    و کلاٌ اگر توصیه ‌ای به من به عنوان یک نوآموز زبان فرانسه دارید سراپاگوشم.

    • با سلام،
      متأسفانه، من در این زمینه نمی‌توانم به شما کمکی بکنم، چون چنین محفلی از فرانسویان مقیم ایران نمی‌شناسم.
      ارتباط با فرانسوی‌زبان‌ها برای مکالمه خوب است، ولی برای ترجمه‌ی ادبی، بهترین کار تمرین و عمل است.
      موفق باشید.
      در ضمن، لطف کنید برای طرح این موردهای شخصی، که جدا از دیدگاه و ارزیابی از نوشته های من است، از نشانی ئیمیل سایت برای تماس استفاده کنید، و نشانی ئیمیل درستی هم بدهید تا بتوانم جواب شخصی شما را بفرستم.

  • آقای صفدری عزیز
    چندی پیش کتابی با عنوان «مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی» در اروپا و بعد در ایران منتشر شد که در آن انوش صالجی سعی کرده بود یک بیوگرافی متن‌محور در معرفی زندگی، آراء و اندیشه‌های مصطفی شعاعیان (چریک تکرو و مارکسیست مستقل و غیراردوگاهی ایران در سالهای پیش از انقلاب ۵۷) ارائه کند. شعاعیان که به باور بسیاری از پژوهشگران تاریخ سیاسی ایران جزو اولین چهره‌های چپ‌نو در ایران به‌شمار می‌آید در زمستان ۱۳۵۴ وقتی در محاصره پلیس بود با فشردن دندان بر کپسول سیانوری که زیر زبان داشت به زندگی خود خاتمه داد.
    باری؛ نویسنده این کتاب سعی کرده تا از خلال آرای نظری و کنش انقلابی شعاعیان در سالهای ۴۹ تا ۵۴ او را یکی از مسافران جاده‌ی رمانتیسم انقلابی معرفی کند بی‌آنکه سویه‌های نظری این جریان را با اندیشه‌های او تطبیق داده مصالح و متریال نظری و تئوریکی برای این تلقی خود اقامه کند. با این حال شاید شما بتوانید به این پرسش پاسخ دهید که آیا می‌توان نسل چپ انقلابی دهه‌ی ۵۰ ایران را که دست به سلاح برده نقشی کلیدی در انقلاب ۵۷ داشتند رمانتیست‌های انقلابی دانست؟

    • درود بر شما،
      من کتاب یادشده را نخوانده‌ام و اطلاعاتم در حد نظراتی است که نویسنده در مصاحبه‌هایش بیان کرده یا نقل‌قول‌هایی که دیگران از این کتاب کرده‌اند.
      در باره‌ی پرسش مشخصِ شما: به نظرم در واژگان نظری و سیاسی ما، اغلب صفت « رمانتیک » به‌گونه‌ای نادقیق و حتا سطحی به کار می‌رود و تقریباً معادل « احساساتی » است. از شواهد چنین بر می‌آید که در بیشتر موارد اطلاق صفت « انقلابی رمانتیک » به مبارزانی چون مصطفی شعاعیان نیر بدون پشتوانه‌ی نظری منسجم انجام می‌گیرد. از سوی دیگر، و من در نوشته‌هایم به این نکته هم پرداخته‌ام، در غرب نیز مفهوم « رمانتیسم » و « رمانتیسم انقلابی » به لحاظ تاریخی طیفی از برداشت‌ها و مفاهیم مختلف و گاه متضاد را در برمی‌گیرد.
      به نظر من شاخص اصلی نظر و عمل شعاعیان بیش از آن‌که « رمانتیسم انقلابی » باشد، میل به استقلال فکری و تلاش برای نوعی دگراندیشی در برابر آرای حاکم بر جنبش چپ و چریکی در آن دوره است، البته به‌نسبت و در محدوده‌ی‌ نظری جنبش چپ ایران در آن سال‌ها و فقدان شناخت و آگاهی از نقدِ رادیکال. بنابراین من گمان نمی‌کنم که بتوان مبارزان دهه‌های چهل و پنجاه و اقدام‌شان به مبارزه‌ی مسلحانه را « رمانتیسم انقلابی » توصیف کرد، به معنایی که این کلمه مثلاً برای کسانی چون هانری لوفه‌ور یا سیتواسیونیست‌ها داشته است.
      می‌کوشم به‌قدر امکاناتم در روشن‌کردن این مباحث ادای سهم کنم.

بایگانی

برچسب‌ها