Post

خاراشکن

همیشه گل و گیاهانی را که به‌رغم شرایطِ نامساعد می‌رویند دوست داشته‌ام. چه آن‌ها که در اقلیم‌های کویری از پستانِ زمین خشک به جادوی مکِشی که خود رمزش را می‌دانند می‌نوشند و می‌بالند و چه آن‌ها که بر صخره‌ها و ریگزارها از لابلای مواد سفت‌وسخت می‌شکفند.

هنرهای دل‌ و اندرونی، بخش دوم

ــ شاهدِ گوش‌به‌زنگِ روندِ جوامع باش، اما در برابرِ یاوه‌بافی‌های سیاسی‌ها و سیاست‌ها ناشنوا بمان. اگر از لحاظِ احساسی به چپ گرایش داری همین‌ قدر که اندیشه‌ای برآمده از غریزه‌ی توست، ولو دیگران آن را اندیشه‌ای ارتجاعی بدانند، از بیانِ آن نترس. اما مراقب باش روندِ زنجیره‌وارِ این اندیشه تو را با خود نکشانَد، آن را به‌گونه‌ای که قوای دشمن انتظار دارد شرح و بسط نده.

میان‌پرده‌‌ای در وصفِ وادادگی‌ها

  متنی که با عنوان هنرهای دل و اندرونی ترجمه‌اش را از مقاله‌ی پیش آغاز کردم، به دلِ شماری از خوانندگان نشسته و پیام‌هایشان مرا به ادامه‌ی انتشار این متن و چنین متن‌هایی دلگرم‌تر کرده است. اما در اثنای کار برای به پایان رساندن ترجمه‌ی بخش دوم و انتشار آن، اقلیم ذهنی و عاطفی من دستخوش تلاطم‌‌هایی شد که می‌خواهم پژواکی از آن را به صورت این میان‌پرده و پیش از ادامه‌ی آن متن در این‌جا بیان کنم...

هنرهای دل‌ و اندرونی

دو سال پیش در ایامی مشابه، در معرفی مارسل مورو و ترجمه‌ی قطعه‌ای از او نوشته بودم:
سیلِ فقیرسازیِ آگاهی این روزها چه آزارنده است برای اذهانی که در پروای غنی‌سازی شعورِ خویش‌اند. گاهی عصاره‌ و لب و لبابِ جامعه‌ی نمایشگریِ یک‌پارچه برای هر چشم غیرمسلحی نیز برملا می‌شود.

صور اسرافیل و مارکسِ شیپورچی

  پیش از این در نوشته‌هایم از دوستی به نام پاتریک مارکولینی یاد کرده و از او متن‌هایی نیز ترجمه کرده‌ام ( به‌ویژه مقاله‌های « در شناختِ رادیکالیته» و « به‌سوی یله‌گردی از طریق روان‌جغرافیا». او که سرپرستی مجموعه‌ای به نام versus در انتشاراتِ L’échappée را برعهده دارد، پیوسته لطف می‌کند و از کتاب‌های منتشرشده‌شان برایم می‌فرستد. چهار کتابی که تازگی‌ها برایم فرستاده هرکدام ارزشی ویژه دارند و...

شارل فوریه و فارسیِ زبان‌بسته

از آغاز راه‌اندازی این تارسیت یا وب‌سایت، یکی از طرح‌های محوری‌ام ترجمه و انتشاری متن‌هایی از و درباره‌ی شارل فوریه بود. تقریباً همه‌ی کسانی که من آن‌ها را همولایتی‌های فکری خودم نامیده‌ام و از آن‌ها متن یا متن‌هایی به فارسی ترجمه کرده‌ام با شدت‌های متفاوت تأثیرپذیرفته از آرا و آثار شارل فوریه بوده‌اند. از جمله سیتواسیونیست‌ها و مشخص‌ترین‌شان رائول ونه‌گم.

طاعون عاطفی

  [ آن‌هایی که نخستین پاره‌سنگ‌ها را پرتاب می‌کنند، و آن‌هایی که شایعاتِ مرگ‌بار می‌پراکنند، و آن‌هایی که پلیس و قاضی‌ها و سگ‌ها و انبوهِ جمعیت و روان‌پزشک‌ها را در پیِ دله‌دزد، ولگرد، یهودی، سیاه‌پوست، مهاجر و مطرود کیش می‌دهند، و آن‌هایی که « حقایق » دینی، سیاسی، علمی‌شان را با قیل و قال‌های صوفی‌گرانه می‌پراکنند، و همه‌ی پُرشمارانی که به هیئتِ همسرایانِ کلیسا، حزب، فرقه، پشتِ سرِ پیشواها...

لنین و لنینیسم، رهبرانِ پرولتاریای جهانی؟ نستور ماخنو

چند نکته‌ی مقدماتی:
هرچند من از کسانی نیستم که به عدد و رقم استناد می‌کنند اما در این مورد خاص شاید بعضی ارقام گویای حقایقی باشند.  اگر آماری که در سامانه‌ی وب‌سایت‌ام می‌بینم درست باشد مقاله‌ی پیشین، « ولایت لنین »، طی سه روز نزدیک به ۹۰۰۰ «بازدیدکننده» داشته است.

در حاشیه «ولایت لنین»

لنینیسم، نیز انقلابی است که به زورِ تفنگ به ملوانانِ کرونشتات و طرف‌دارانِ ماخنو توضیح داده شد. یک ایده‌ئولوژی.
در چارچوب گفت‌وشنود دوستانه با حسن مرتضوی در مقاله‌ی پیشین نکته‌هایی مطرح کردم، و از جمله در پاسخ به یکی از پرسش‌هایش نوشتم:

بایگانی

برچسب‌ها