در ماه نوامبر ۲۰۱۲، کالج مترجمان ادبی در شهر آرل فرانسه، همراه با برگزاری همایش سالانهی خود تحت عنوان « نشستهای ترجمه» بخشی را هم به موضوع ترجمهی « جامعهی نمایش » اثر گی دوبور اختصاص داد. سرپرستی و سازماندهی این بخش برعهدهی پاتریک مارکولینی بود که من او را بهخاطر پژوهش بسیار ارزندهاش در بارهی جنبش سیتواسیونیستی میشناختم.
به این منظور چهار مترجمِ جامعهی نمایش به زبانهای مختلف به این گردهمایی دعوت شدند: ماکوتو کینوشیتا ( ژاپنی )، ماتئوس کواترکو ( لهستانی )، دونالد نیکولسون اسمیت ( انگلیسی ) و من ( بهعنوان مترجم این اثر به زبان فارسی). مطالب گفتهشده در این نشست، همراه با پرسش و پاسخِ نهایی با حاضران، مدتی بعد، به رسمِ معمول در این مؤسسه به صورت کتاب منتشر شد.
هیچگاه فراموش نخواهم کرد که هنگام شرح مسائلِ خاصِ مربوط به این ترجمه از سوی هریک از مترجمان در زبان خود، من بار دیگر با این موضوع مواجه شدم که جدا از مسائل و داوهای مشترک در ترجمهی این اثر از فرانسوی به دیگر زبانهای مقصد ، من به عنوان مترجمِ فارسی این کتاب با مشکلات و مسائل « ویژهای » نیز درگیر بودهام و در شرحِ چنین مصائبی یک سینه سخن دارم که چهبسا هرگز به زبان نیاورم.
مسائل خاصِ ترجمهی جامعهی نمایش را میتوان عمدتاً به سه بخش تقسیم کرد:
۱- ویژگیهای زبان، نثر و نحو، و بهطور کلی سبکِ خاص و پرصلابتِ گی دوبور، همراه با ارجاعات و پژواکها و مضمونربایی [ دخلوتصرف] های بسیار.
۲- بستر، گنجایش و آمادگی زبانی، ذهنی و فرهنگی در زبان مقصد برای پذیرش این اثر.
۳- شرایط مساعد یا نامساعد سیاسی ـ فرهنگی و اقتصادی در حوزهی نشر کتاب برای انتشارِ این اثر.
من قبلاً در مقالهای در نشریهی « سنگ » ( ۱۳۸۰) و نیز در مقدمهای که برای ترجمهام در نشر آگه نوشتم ( ۱۳۸۲)، به گوشههایی از این مسائل اشاره کردهام. اما علاوهبر اینها من برای ترجمه و ارائهی این اثر به زبان فارسی با مسئله و چالش خاص دیگری نیز بهشدت درگیر بودهام، مسئلهای که چون ظاهراً به اُبهتِ مسائل دیگر نیست کمتر مجال طرحشدن مییابد، و وقتی هم که من اجمالاً به آن اشاره کردهام بیشتر با ناباوری و شگفتیِ دیگران، ازجمله دوستان مترجمام در زبانهای دیگر، مواجه شدهام. براستی هم مسئلهای گریهخندهدار یا تراژیکمیک است.
و آن مسئلهی تایپ کردن این کتاب به زبان فارسی بوده است. باورکردنی نیست که مسائل و مصائبِ این کار برای من بیشاز خودِ ترجمه گرفتاری به همراه داشته است.
پیش از این جستهگریخته گفتهام که من ترجمهی جامعهی نمایش را وقتی شروع کردم که هنوز برنامههای فارسینویسی رایانهای رایج نبود. وسائل و نوشتافزارهای من، مداد و پاککن و هزاران صفحه دستنویس، و پاکنویس کردن با قلم و خودنویس بود. سپس برنامهای برای فارسینویسی با کامپیوتر پیدا کردم، به نام wuw که گویا پاکستانیها ابداع کرده بودند. بعد برنامهای به نام « واژهنگار» به دستم رسید. و صدها دنگوفنگ برای حروفنگاری، صفحهبندی، فونتهای مناسبِ فارسی، مسئلهی نشانهگذاری و پانویسها در متن، و غیره زمان و توان مرا بسیار گرفت. تازه پس از آن، مسئلهی سازگاری و تبدیل فایلهای نوشتهی من با برنامههای رایج در حوزهی نشر پیش آمد. مهمترین برنامهی فارسینویسی برای اغلب ناشران در ایران نه word بلکه « زرنگار» بود. پس باید کار کردن با این برنامه را هم یاد میگرفتم. که البته پس از مدتی از خیرش گذشتم. اما تبدیل فایل زرنگار به وُرد نیز دردسرساز بود و حروفنگاری را به هم میریخت. پس باید متن هربار از نو تایپ میشد. و اینهم چندان بیدردسر نبود.
داستان نخستین چاپ کتاب را هم قبلاً بهاختصار گفتهام: تفاوت سلیقهی ویراستارِ انتشارات با متنِ اصلی ترجمهی من، و اهمال من در بازخوانی نهایی باعث شد که آن چاپ در سال ۱۳۸۲ ( که میتوانم آن را « چاپ صفر» در تمایز با دو چاپ بعدی بنامم) از بازار جمعآوری شد. سپس چاپ واقعاً اول این کتاب بیرون آمد. به یاری مهرآمیز دوستانِ نشر آگه، تلاش کردم خطاهای چاپی و ازقلمافتادگیهای سهوی در چاپ یکم را در دومین چاپ کتاب ( بهار ۱۳۹۳) اصلاح و برطرف کنم.
گرچه در همهی این سالها، هربار در بازخوانی و ویرایش این متن همه تن چشم شدهام و خیره بهدنبال کاستیها و اصلاحِ آنها بودهام، اما هر از گاهی، برحسب اتفاق باز چشمام به نقایص و خطاهایی میافتد که فقط و فقط ناشی از همان مسائل خاصِ ماست، یعنی انتقال و سازگارساختن متن میان برنامههای مختلف، و خستگیِ ناشی از تکرارِ ویرایش، هم از سوی من و هم از سوی دوستان فراهمکنندهی نشر.
طبیعی است، و بارها گفتهام، که این ترجمهی من نیز قطعاً میتواند بهبود یابد اما تا کنون در بازخوانیها و بازویراستهای خودم هیچ خطا و بدفهمی در خودِ ترجمه از لحاظ معادلیابی و نحوِ جملات نیافتهام، هر کاستی و اشتباهی دیدهام تایپی و نگارشی و از روی سهو بوده است. و در این متن، که سامانهی دقیقِ بینش و بیان، اجازهی کوچکترین خطایی نمیدهد، و حتا یک نتِ غلط در مجموع سمفونی آن محسوس میشود، بدیهی است که این کاستیها ناپذیرفتنیتر اند.
برای مثال من تا همین اواخر متوجه نشده بودم که در چاپ نخست کتاب، در بند ۱۳۴، ص ۱۴۲، یک عبارت کامل جا افتاده است: ( زیر این عبارت خط کشیدهام)
« […] برعهدهی طبقهی بندگان بود، وجود داشت. تنها کسانی که کار نمیکنند زندگی میکنند. در افتراقِ کمونتههای یونانی […]»
این خطا در چاپ دوم کتاب تصحیح و برطرف شد.
این روزها که در حال نوشتن مطلبی در بارهی سینمای گی دوبور بودم، هنگام بازنویسی عبارتهایی از کتاب بار دیگر از دیدن خطاهایی یکه خوردم. اینبار برعکس، عبارتی در چاپ نخست درست بوده و در چاپ دوم اشتباه تایپ شده است:
بند ۹۰ ، ص ۱۰۸ در چاپ اول:
« شورا از کشفیاتِ تئوری نبود.»
که در چاپ دوم، ص.۱۱۰ به صورت غلطی در آمده:
« شورا از کشفیاتِ تئوری بود.»
و بدیهی است که این اشتباه معنای جمله را بهکلی عوض میکند.
در همین بند ۱۱۰، در هردو چاپ اول و دوم، عبارتی هنوز غلط ویرایشی دارد:
« این اشکال مطالبهای از سوی تئوری بوده، مطالبهای که به صورت تئوریک فورمولبندی نشده بودهاند»
و باید به این صورت ویرایش شود: ( که من آن را ویرایش کرده و به دوستان ناشر اطلاع داده بودم اما متأسفانه در چاپ از قلم افتاده)
« این اشکال مطالبهای از سوی تئوری بوده، اما مطالبهای که به صورت تئوریک فورمولبندی نشده بوده است.»
همچنین در بند ۱۶۱، ص. ۱۶۱.
در عبارت « اما قطبِ مخالفاش درست ازخودبیگانگیِ غالبی که بر تولیدکنندهی […]»
که فعل « است » در جمله جا افتاده است:
« […] درست ازخودبیگانگیِ غالبی است که […]»
من از اینپس میکوشم تا خطاهایی از ایندست را که در چاپ دوم کتاب هم میبینم به مرور اصلاح کنم و آن را در همین وبسایت به اطلاع خوانندگان علاقمند به این اثر برسانم. دستکم به امید و تا چاپِ بعدی این کتاب و تصحیح این اشتباهاتِ تایپی و چاپی.
ص. ۱۰۱، تز شماره ۷۸:
از «همهی جریانهای جنبش کارگری… » تا آخر بند به این صورت تصحیح میشود : « همهی جریانهای نظری جنبشِ کارگریِ انقلابی، چه نزد مارکس و چه نزدِ استیرنر و باکونین، حاصل برخوردی انتقادی با اندیشهی هگلی هستند.»
آقای صفدری مخاطبان توانایی این را دارند که بعد از چاپ کتاب خستگی رو از تن و ذهن مترجم با استقبال از نسخه فیزیکی ، باز نشر محتویات کتاب ، تاثیرات فرهنگی و غیر …. بیرون کنند.
اما من وقتی اختلاف زمانی میان چاپ اول و دوم را دیدم این فکر به ذهنم رسید که چرا شما بعد از این همه سال هنوز از خستگی و سختی های کاری که عاشقانه دوستش دارید حرف می زنید ؟ به نظر من خواننده وظیفه ای که در قبال شما داشته را انجام نداده است.
پس مخاطب همچنین توانایی این را هم دارد که این چنین خستگی بر تن و ذهن بگذارد.
خیلی دوست دارم بدونم که پس چه انگیزه و رانه قدرتمندی در آن سال ها با شما بوده که باعث شده شما این کار رو تا انتها رها نکنید و کتاب رو تکمیل کنید.
سپاس
با سلام و سپاس از لطف و توجه شما،
یادداشتی که در سرلوحهی وبسایتام گذاشتهام، میتواند پاسخی باشد به پرسشِ برحقِ شما.