ــ کلمهی Utopia ، اوتوپیا، که توماس مور در سال ۱۵۱۶ برای عنوان کتابش برمیگزیند، در واقع حامل تفاوت و ابهامی معنایی میان دو کلمهی outopos (ناکجا) و eutops (خوشکجا، یا آرمانشهر) است. آمیزهی این دو معنا، جایی که نیست، و جایی آرمانی و خیالی، همچنان بر کلمهی اتوپیا غالب است.
حدود چهار قرن بعد، گوستاو لاندئاوِر، آنارشیستِ سوسیالیست، در دو کتاب اصلی خود، انقلاب (۱۹۰۷) و فراخوان به سوسیالیسم (۱۹۱۱)، به دو مفهوم اوتوپیا و vorbild ( در آلمانی پیشتصویر، پیشنمون، که در فرانسوی و انگلیسی آن را با کلمهی préfiguration یا ازپیششکلیابی، ترجمه کردهاند) اندیشیده است. برخلاف آنچه کارل مانهایم در کتابش ایدهئولوژی و اتوپیا، در بارهی لاندئاور گفته و او را اندیشمندی اتوپیایی قلمداد کرده، لاندئاور رویکردی نیمهجدی ـ نیمهشوخی با کلمهی اوتوپیا دارد. او گونهای فلسفهی تاریخِ پارودیوار یا مضحکهآمیز پیش مینهد و دو مفهوم topie (وضعیتِ ثبات نسبی و تثبیت قدرت) و utopie ( با همان بار معنایی مضاعفی که از زمان توماس مور داشته، یعنی سلبی و ایجابی، یا بحرانیانتقادی، و مطلوبِ پیشنهادی) در معنای عدم ثبات و قدرت را برای توصیف تحول جوامع به کار میبرد. به نظر او در هر جامعهای دورههایی از ثبات نسبی یا «توپی» به انقلاب و دگرگونی «اتوپی» تبدیل میشود، تا این که «اتوپی» نیز به وضعیتی همانند با «توپی» پیشین تبدیل میشود و باز آبستنِ «اتوپی» دیگر. لاندئاور که میانهای با علمیگراییِ دگماتیک ندارد این الگو را آنقدر جدی نمیگیرد که برای آن یک مفهومپردازیِ مبتنیبر دَوَران و چرخش تاریخی، یا با نوعی غایتگرایی، برای تاریخ «معنا و مسیری» ذاتی و جبری به سوی پیشرفت قائل شود، اما با ابداع این تمایز بر امکانِ عملی تحققِ آینده (اتوپی) در حال (توپی) تأکید میورزد.
ــ کلمهی «موقع» در زبان فارسی دلالتی مضاعف دارد: هم در معنای مکانی (جا، محل، موضع) و هم در معنای زمانی (وقت، گاه، هنگام). و این معنای دوبُعدی در کلمهی «موقعیت» نیز هست. بنابراین مفهومِ موقعیت، بهخودی خود، میتواند همچون معادلی برای واژهی ترکیبیِ espace-temps زمانمکان یا فضاـ زمان در نظر گرفته شود! نقدِ «تولید فضا»ی برساختهی اربابان جامعه، از نقدِ «تولید زمان»شان جداشدنی نیست.
ــ از پاییزِ امسال، یکی از ژرفترین و شگرفاترین رهاییجوییهای انسان معاصر در دیارمان شکوفا شده است. بیداد سوگ و خشم، آفرینندگان و آفریدههای این رهاییجویی را لبالب از فریاد، لبفروبستگی و لبریختگی کرده است. در چشمانداز ستیز با اربابسالاری و فراگذشتن از انواعِ آن، جنگِ معناها و معناآفرینیها تازه آغاز شده. از کی؟ عریانترین جلوهاش، از تاریخ نوینی که میتواند سال ۱ تقویم ژینایی نامیده شود. من در آغاز هر ژانویه، به یاد معنای نیچهای تغییر سال میافتم. یادداشتهایی که از امشب در چند بخش به تدریج منتشر خواهم کرد، ادای سهم من در این معناآفرینی اجتماعی است به سوی تأسیسِ تقویمی ژینایی، به سوی موقعیتسازی از و در زمانِ انقلابی که به نام او و همهی نامها و گمنامهای این رهاییجویی رقم خورده است.
اولین بخش این یادداشتها، ترجمهی متنی است که آن را به عنوان مدخلِ نظری این رویکرد با خوانندگان این سایت قسمت میکنم.