توطئهباوری نامِ آگاهیای است که خلعسلاح نمیشود
۱. توطئهی ضدتوطئهباوری ۲. همچون سال ۱۹۱۴ ۳. «همهچیز در توطئه [همدمی] است.
۱. توطئهی ضدتوطئهباوری
ادعای مبارزه علیه یک اپیدمی، و فردا علیه فاجعهی اکولوژیکی، از طریق مشروطساختنِ هر گونه زندگی اجتماعی به ارائهی یک «گذرنامه»، یعنی تعمیمِ نوعی نسخهی الکترونیکیِ دفترچهی کارگریِ قرن نوزدهم، و سپس داغ ننگِ بیمسؤولیتی زدن به کسانی که این ادعا را گزافه میدانند ــ چنین عملیات مکرری به مذاق قدرت کنونی خوش آمده است: پیشگذاشتنِ واقعیتیِ هذیانی، سپس مرتد شمردنِ کسانی که از قبولکردناش سر باز میزنند.
اما ما نه یک ارتداد بل یک افتراقایم.[1]
چنین نیست که در این لحظه کسانی باشند که تصمیم میگیرند و دیگرانی که اعتراض میکنند.
آنچه هست واقعیتهایی واگرا، قارههای حسیِ از همدورشونده، و شکلهایی از زندگی است که با هم آشتیناپذیر اند.
این واگرایی بس انبوهتر و بس خاموشتر از تمام چیزهایی است که نمود مییابد [ظاهر میشود].
این موقعیت همهی کسانی را که به جهانی واحد برای فرمانروایی بر آن، ولو در مقیاسِ کوچکشان، نیاز دارند، بهمعنای اخص کلمه هار و غضبناک ساخته است. برای اینها ضروری است که به هر وسیله این فضای بیرون را که به چنگشان درنمیآید در خود حل و جذب کنند. چه آگوستین در مقابله با آیینِ پلاجیوس، چه پاپ اینوسانِ سوم در برابر جنبشهای روحانی، تعقیب و بگیر و ببندِ مرتدان همیشه از طریق روندِ دوگانهی تجدیدِ ادغامِ «دیپلوماتها» ـــ یعنی کسانی که، به معنای ریشهای این لغت، میپذیرند که « تاخورده به دو بخش» زندگی کنند ـــ و سربهنیستکردنِ تسلیمناپذیران انجام میشده است. ضدتوطئهباوریِ معاصر نیز بر همین نوع تفسیرهای رمزی مبتنی است، هرچند آن را پیچ و تاب بیشتری میدهد.
مخترعِ رتوریک یا سخنپردازیِ ضدتوطئهباورانه کارل پوپر است با کتابِاش جامعهی باز و دشمنان آن در ۱۹۴۵. وی دو سال بعد، با دوستاش فردریش فون هاییک[2]، که برای او در مدرسهی اقتصاد لندن منصبی پیدا کرده بود، موفقترین توطئهی نیمه دوم قرن بیستم را بنیانگذاری کرد: انجمنِ مون پلهرن[3]. در سال ۱۹۴۷، آغازگاهِ انجمن مون پلهرن انهزامِ کاملِ تاریخیِ اردوگاه لیبرال است ــ تقریباً سرتاسر جهان تحت اقتصاد کینزی درآمده است. در تقابل با این وضع، انجمن مزبور یقینِ هستیشناختیِ آرمانِ خود را قرار میدهد ــ از همان زمان در زمینهی معرفتشناسی، هاییک،فون میزس، پوپر، ردّیههایی به منظور ابطالِ سوسیالیسم مطرح کردند که سوسیالیسم دیگر هرگز از چنگشان خلاص نشد و سرانجام حتا به آنها گروید. محور فعالیتِ انجمن مون پلهرن شبکهای از دوستیهای مطمئن است که منبع تغدیهاش بحثهای فشردهی فلسفی و همدستیهای محرمانه در سازمانهای اداری و نیز در دنیای معاملات و مطبوعات است ــ پس انجمن تنها شامل اقتصاددانان نبود. انجمن با وجود غایتِ سیاسیِ وسواسگونهاش، هیچگاه آن را علنی نمیکند و نمیگذارد هیچیک از استراتژیهایش هویدا گردد، و از این طریق برنامه کارِ تاکتیکی خود را در شکل معمول و مقبول مباحثهِهای بسیار سطح بالای تئوریک میپوشاند. انجمن مون پلهرن با سی سال کارِ منظم و مصرانه، که گاه مخفیانه و گاه علنی است، نئولیبرالیسم را غسل تعمید میدهد. این انجمن نئولیبرالیسم را پیش از آنکه در کاخهای ریاستجمهوریهای شیلی، فرانسه، انگلستان و آمریکا به قدرت بنشاند آن را بر اذهان حاکم میسازد. آن را به جوّ حاکم بر جوامع، به زبانِ خودانگیختهی حکومتها، و منبعِ تلویحیِ اغلب فناوریهای رایج تبدیل میسازد. انجمن به مرور در همهی عرصهها پاگرفت و در چهار گوشهی جهان به صورت صدها دپارتمان دانشگاهی، اندیشکده، انستیتو، گروهِ فشار، متاستاز و گسترش یافت، و هریک از این نهادها نیز بیوقفه به تولیدِ هزاران پیشنهاد، گزارش و تحلیل، هزاران راهحل کوتاهمدت، میانمدت و بلند مدت پرداختند. تا بدانجا که هم آنان که در حکومتاند و هم آنان که تحتِ حکومتاند ، با غوطهور شدن در حال و هوای زمانه، بیآنکه بدانند مجریانِ نئولیبرالیسماند. هیچ عرصهای نیست، از جمله فناوری شبکههای نورونهای مغز، یعنی بنیانِ deep learning یادگیری عمیق ، که در قبالِ هاییک و شرکا دیْنِ ناشناختهای به گردن نداشته باشد.
کارل پوپر و فردریش فون هاییک
برای تحمیل «جامعهی باز» به همه، وجود جامعهای خارقالعاده بسته لازم بود. سخنپردازیِ ضدتوطئهباورانه در واقع از زمان تولدش همچون پوششی برای یک فعالیت شدیدِ توطئهمندانه به کار میرود. مشابه تاکتیکِ انکارِ تغییراتِ اقلیمی از سوی چندملیتیهای نفتی که از سالهای ۱۹۶۰ میدانند داستان از چه قرار است. تاکتیکی که باعث میشود طرف مقابل خشکاش بزند، زباناش بند آید، و زیر پایاش خالی شود. زمختیِ این روش با شیوهای تقریباً به سبکِ پانک punk [اجقوجق] چیزی را که نه فقط دادهای اثباتشده بلکه یک امرحسیِ بدیهی است زیر سئوال میبرد و از اینطریق ذهن مخاطب را بههممیریزد. کسی که چنین حربهای به کار میبرد زمان بیشتری برای به انجامرساندنِ عملیات جاری و نیز پیشبینی مراحل بعدی به دست میآورد. جهان موجود را از هرگونه نقد در امان نگاه میدارد، پردهای از دود برمیافرازد و زمینه را برای عملیات بعدیاش آماده میکند. اتهامِ توطئهباوری نگهبانِ دروغِ وقیحانه است.
در ۲ ژوئن ۲۰۰۶، نمایندهی مجلس و شهردارِ سوسیالیستِ شهر گرونوبل در فرانسه در حلقهی محافظتیِ لشگری از پلیس، از افتتاح مرکزِ Minatec میناتک، پایگاهِ جدید پژوهشی وابسته به کمیساریای انرژی هستهای و اختصاصیافته به نانوتکنولوژی، که مورد اعتراض گروهایی از مردم بود، دفاع کرده و در مقابله با تظاهرکنندگانِ مخالف این پروژه چنین گفت: « القای این باور که ما قصد داریم بدون مباحثهی پیشاپیش یک “نانوجهان”ِ توتالیتر را تحمیل کنیم، نه فقط برخاسته از آلتدستسازیِ دروغین است بلکه شکلی از پارانویای سیاسیِ شناختهشدهای است که بر تئوری توطئه، نفرت از نخبگان، منتخبین و مسؤولان استوار است». بدیهی است که آن مباحثه هرگز رخ نداد. و ، برعکس، نانوذرّاتِ میناتک از آن پس همهجا هستند. اگر چنین بحثی هیچگاه در نگرفت از آن رو بود که درست در لحظهای که میتوانست تعیینکننده باشد آن را از میدان بیرون راندند. در لحظهای که هنوز فرصت بود تا این ساختوپاختِ تازهی تدارکچیهای بلا و مصیبت برهمزده شود.
نمونهای دیگر و از لحاظ زمانی نزدیکتر به ما: صبحی از روزهای ماه نوامبر ۲۰۱۶ در هندوستان، نارِندرا مودی اسکناسهای ۵۰۰ و ۱۰۰۰ روپیهای را که شامل ۸۶درصد پولِ در جریان در هند بود، مثل آب خوردن فاقداعتبار اعلام کرد. البته موضوعْ مبارزه با فقر و فساد و بهرهمندساختن همهی شهروندان از توسعهیابی کشور بود و اینکه سرانجام برابری مالیاتی میان آنها برقرار شود. کسانی که در آن هنگام این اقدام را همچون مانورِ خشنی برای پایاندادن به ناشناسماندگیِ ویژهی تبادلِ نقدی و استقرارِ کنترلِ اجتماعیِ شدیدتری از طریقِ دیجیتالیکردنِ همهی تراکنشهای اقتصادی افشاکردند، بهعنوان مریدانِ «تئوری توطئه» سرزنش شدند. سه سال بعد، حکومتِ هند برنامهاش «Cashless India ، مبادله بدون پول نقد در هند» را که توصیهی یکی از اعضای اولیگارشی بود که چند سال پیش از آن بانکِ ملیِ دادههای زیستسنجی را تأسیس کرده بود، اعلام کرد. از آنپس کشور هند به این میبالد که دیجیتالیترین اقتصادِ دنیا را دارد ــ که، همانطور که حدساش را میتوان زد، وسیلهی بینظیری برای «مبارزه با ویروس کورونا»ست.
« فرق میان حقیقت و تئوری توطئه چیست؟ هشت تا نُه ماه» ــ این جوک وقیح در سازمان جهانیِ بهداشت (سجب)[4] دهن به دهن میگشت. زیرا مهم این است که آدم طی این هشت نُه ماه چه میکند و چگونه آنچه را به سودش است جلو میراند. کارفرمای شرکت آلکاتل Alcatel، که پلیتکنیسینی برآمده از “مدرسهی ملی پلها و جادهها”[5] است، به یکی از مشاوران خود در خلوت چنین گفته است: «آدمهای ما، حتا آنهایی که آموزشدیدهاند و خود را بلندپایه میپندارند، بلد نیستند فکر کنند. وقتی در کاری فکری دخالت میکنند فاجعه به بار میآورند. باید به جای آنها اندیشید و ذهنشان را اشغال کرد. آنها با تکرار مکررات همهچیز را به روتین تبدیل میکنند. تا زمانی که در تلاش برای فهمیدن و توجیه موضوعهای جدیدی هستند که ما ازشان میخواهیم که آنها را باور کنند، میتوانیم تصمیمهای لازم را بگیریم و همه را در برابر عملِ انجامشده قرار دهیم.» ( مارسل بورژوا، چشمانی برای گریستن، ۵۰ سال با کارفرمایان، ۲۰۱۹). کارل پوپر، این جمله از والتر لیپمان، بانفوذترین ستوننویسِ آمریکایی در اوائل قرن بیستم و «خالق» نئولیبرالیسم را در سرلوحهی کتابی جای داده است که در آن برای نخستین بار به تحقیر «تئوری توطئه» میپردازد: « شکستِ علمِ لیبرال خاستگاهِ آن نفاقِ اخلاقیِ جهان مدرن است که افراد روشنضمیر را بهگونهای چنین تراژیک دچار افتراق کرده است.» کسی که سواد خواندنِ داشته باشد پی میبرد که پوپر دوز و کلکهای خود را چندان پنهان نمیکند. چکیدهی استدلال او علیه «تئوریهای توطئه» چنین است: ۱- این که تبانیها وجود دارند دلیلِ پیروزمندیشان نیست؛ ۲- همهچیز پیچیدهتر از آن است که ما تصور میکنیم؛ ۳- یک «منطقِ موقعیت» وجود دارد که، مانندِ خودِ بازار، خارج از هرگونه مهار و کنترلی است. بهطور کلی، نمیتوان گفت زیرا نمیتوان در همهجا بود، و بنابراین نمیتوان از هیچچیز مطمئن بود. کوشش در تولیدِ فهمپذیریِ تاریخیِ روندِ وقایع یک گمانهزنی و جسارتِ[6] خطیر است. هر کس در بارهی این جهان چیزی بگوید که خودِ این جهان آن را ازپیش نگفته باشد از حقوقِ معرفتشناختی خویش تخطی کرده است. تازه اصلاً چیزی در بارهی این جهان نمیتوان گفت. فقط باید خود را با آن انطباق داد و سازگار کرد. سخنپردازیِ ضدتوطئهباوری به هر حرفِ وانگهی باطل قلمدادشده در بارهی امور با استدلالی مبتنیبر بحثِ انحرافی در بارهی آن حرف و حتا در بارهی گویندهی آن حرف ــ کژرویهای شناختاری، فقدانِ روششناسی، بیثباتیِ روانی و پارانویای او ــ پاسخ میدهد. و بدینسان ــ با منحرفساختنِ تیرهای پرتابشده، با انشاءنویسی در بارهی معایبِ روانی و «معلولیتهای معرفتشناختی» ــ از جهان موجود براستی محافظت میکند ــ و کارکردش نیز همین است. در حالی که ما از جهان میگوییم ضدتوطئهباوران فقط از ما میگویند. آرای پوپر، این پدرِ همهی ترولها [نک. زیرنویس ۲۱]، به آن مضمونِ معروفِ «سبکِ پارانویایی در سیاست» میانجامد که ریچارد هوفستادتر در ۱۹۶۳ آن را همچون بیانِ یک اضطراب سادهی آخرالزمانی در افرادِ دچارِ افلاسِ درایت و هوشمندی به طرزی برازنده رد کرد. بنابر مضمون یادشده، جهان یک ایجابیتِ بیکرانِ چونوچراناپذیر است[7]. تنها فرزانگیِ ممکن فرزانگیِ شکاکانه است. «باز نگاهداشتنِ اختلافنظر» در بارهی نئونیکوتینوئیدها، نفت یا انرژی هستهای، فقط برای اجتنابِ تاکتیکی از این امر است که حقیقتهایی نامساعد در اذهان عموم متبلور نشود ــ دستکم این نظرِ آکنده از تحقیر کسانی است که در طرفِ قدرت ایستادهاند. « شکْ محصول ماست»، این عنوانِ یک گزارش داخلی از سوی یکی از مدیرانِ صنایعِ تنباکو و دخانیات در سال ۱۹۶۹ است. اینهمه شکِ راحت و آسوده با این حکم بسیار همسویی دارد که فقط بازار، بهمثابه تنها عاملِ همهچیزدان و در همهجاحاضر به لطفِ علامتدهیِ قیمتها، میتواند تولیدکنندهی حقایق باشد. کیست که جرأت کند بگوید که این جهانْ آکنده از روابطِ سلطهگری است و باید مدام این موضوع را بفراموشاند، و بهطریق اولا این که چنین جهانی عمرش به سرآمده و باید سرنگون شود؟ قدرتنماییِ این جهان، دستکم به لحاظ صوری، خدشهناپذیر است. اما در عوض از لحاظ تاریخی، آبزورد و پوچ است: اگر محنتبارترین تبانیها گاه ناکام ماندهاند از آن روست که نیروهای مقابل این تبانیها را بهموقع کشف کرده و آنها را هنگامی که هنوز حالت جنینی داشتهاند سرکوب کردهاند ــ یعنی هنگامی که آدمهای خوشقلب، که به ظواهر اکتفا میکنند، اصلاً وجود چنین تبانیهایی را انکار میکردهاند.
فیلیپ میروفسکی، تاریخشناسِ بزرگ نئولیبرالیسم، با مضمون رباییِ عبارتی از هوبز موضوع را خاطرنشان کرده است: « Hell is truth seen too late »
استدلالِ پوپر محملی ندارد جز وجود توطئهباورانی که بر همین اساس عمل میکنند.
وجودِ تبانیباوران به این دلیلِ ساده است که تبانیهایی وجود دارد.
ما از لحاظ معرفتشناسی اصلاً تنها نیستیم. پشتوانهی ما شمار فراوانی از اذهان تحلیلگرِ سخاوتمند است. فقط سکوتِ ناگهانیِ آنها از مارس ۲۰۲۰ است که جای تأسف دارد. تاریخشناس علوم، استیون شاپین در دسامبر ۲۰۱۹ به همکارانش در هاروارد گفته است که اگر میبینیم انبوهی از مردم دیگر به «علم» باور ندارند، دلیلاش فقط «کمبود تعلیموتربیت» یا عقبماندگی ذهنی نیست، بلکه شاید این است که از زمان بمب اتمی و پروژهی مانهاتان که زهدانِ آن بود، و از هنگامی که پژوهش علمی به خدمت سرمایه گمارده شد، «علم» به چنان موفقیتی در این جهان دست یافته که همگان بر این باورند که علم ذینفعتر از آن است که بتواند صادق باشد. علم چنان به قدرتهای حاکم خوشخدمتی کرده است که دیگر کسی از آن انتظار ندارد در خدمتِ حقیقت باشد.
در جهت عکس، کم نیستند میرزا بنویسهای چپگرا که میکوشند با کتابهای حجیم در بارهی این «تئوری توطئه»ای که «محافظ سیستم است» و « به مبارزهی اجتماعی لطمه میزند» مردم زبانبسته را روشن کنند. شاید بتوان با عبرتهایی تاریخی در این حکایت پندآمیز به یادشان آورد که: پس از پوپر و طی جنگِ سردی که در آن رویارویی میان مککارتیسم و استالینیسم قطعاً زمینهی مناسبی برای اندیشیدنِ آزادانه فراهم نمیساخت، کم نبودند روشنفکرانِ لیبرال، و حتا لیبرتری، که میکوشیدند تا تئوریهای توطئه و «علیتهای شیطانیِ» آنها را شالودهشکنی کنند و به نقد و نکوهش شیوهای بپردازند که باعث میشود هر رادیکالیسمِ سیاسی یکراست به اتاقهای گاز منجر شود. یکی از نخستین مقالهها در بارهی چیزی که در آن دوره «بینشِ پلیسی از تاریخ» نامیده میشد، در سال ۱۹۵۴در نشریهی ضدتوتالیتریِ preuves [ شواهد و دلایل] و به قلم مَنِس اشپربر Manès Sperber چاپ شد.ده سال بعد، مجلهی آمریکایی Ramparts مدرک و گواهی ارائه داد مبنیبر آن که نشریهی یادشده بی آنکه خود بداند توسط سازمان سیا تأمین مالی میشده است.
در جهانی آکنده از پارانویایی این پارانویاییها هستند که حق دارند.
هدفِ سخنپردازیِ ضدتوطئهباوری این است که استعدادِ توطئهچینی حقِ انحصاری مالکانِ چنین جهانی باشد.
[1] . در پیوند معنایی با کلمهی « مرتد» hérétique در پاراگراف پیش، اینجا نیز دو واژه در همان طیف و سیاق دینی آمده است: hérésie ( ارتداد، الحاد) و schisme ( جداشدن، انشعاب، تغییر آئین و تشکیل فرقهای جدید)
[2] . اغلب نام Hayek در ترجمههای فارسی به غلط به صورت «هایک» نوشته شده است.
[3] . به انگلیسی Mont Pelerin Society ، به فرانسوی Société du Mont-Pèlerin
[4] . این نهاد که نام کاملاش به فارسی، هم سازمان بهداشتِ جهانی، و هم سازمان جهانی بهداشت، ترجمه شده، به انگلیسی World Health Organization و کوتاهنویسی WHO و به فرانسوی Organisation mondiale de la Santé، یا OMS نامیده میشود. ما در این متن از روی “سازمانِ جهانیِ بهداشت” اسمِ کوتاهشدهی “سجب” را برای آن به کار میبریم، تا همانند متن اصلی از تکرار اسم کاملِ این نهاد اجتناب کنیم.
[5]. این نهاد را « انستیتوی علم و فناوری» هم مینامند، مرکز قدرتمندی برای پرورش کادرهای مدیریت اجتماعی، و یکی از قدیمیترین نهادهای تربیت مدیران و مهندسان عمران.
[6] . présomption به هر دو معناست.
[7] . این جمله تقریباً همان جملهی گی دوبور در بند ۱۲ جامعهی نمایش است : «نمایش به صورت یک پوزیتیویتهی [ایجابیت] بیکرانِ غیرقابلبحث و دستنیافتنی نمودار میگردد.»
درود برشما.
عالی بود.
متشکرم از توجهتان