در مقالهی پیشین، ضمن اشاره به دینِ سرمایه از چند متنِ نسبتاً کلاسیک در این زمینه نام بردم اما فراموش کردم به جدیدترین اثری که در این باره به زبان فرانسوی منتشر شده اشاره کنم. بنابراین متن زیر را میتوان تکملهای بر آن مقاله دانست.
الاهیاتِ سرمایه، نام کتابی است از ادوارد ژوردَن Edouard Jourdain ( نشرِ PUF، ژانویه ۲۰۲۱). نویسنده که تز دکترایش در علوم سیاسی در بارهی آثار و آرای پییر ـ ژوزِف پرودون است در زمینهی اندیشهی لیبرتری و آنارشیسم فعالیت میکند. در میان کارهایش، تحلیل او از مضمون «همداره» یا امر مشترک، بسیار جالب است و من طرح ترجمهی آن را به فارسی مدتهاست در نظر گرفتهام اما هنوز فرصت نیافتهام عملیاش کنم.
ژوردَن در الاهیات سرمایه، با اتکا به اندیشههای پرودون، مارکس، بنیامین، پُل لافارگ، ماکسوبر نشان میدهد که اقتصاد ادامهی ایمانِ مذهبی با وسایلی دیگر است.
او جایی دیگر در متنی با عنوانِ « الاهیاتِ اقتصادی، از پرودون تا Wertkritik (نقدِ ارزش): کدام نقدِ سوسیالیستی از پیشفرضهای متافیزیکیِ اقتصادِ سیاسی؟» از جمله نوشته است:
هرچند مضمونِ الاهیاتِ سیاسی در تاریخِ ایدهها، بهویژه در مطالعاتِ مربوط به دنیویشدن، نوعی توسعه به خود دیده است، اما چنین توسعهای در مورد مضمون الاهیات اقتصادی کمتر مصداق دارد. یکی از نویسندگانی که اخیراً کارایی این مضمون را در کتابش فرمانروایی و فخر، نشان داده جورجیو آگامبن است. در چشماندازی دیگر،انسان شناسِ آنارشیست، داوید گرایبر، در کتابش تاریخِ پنجهزار سالهی بدهی، رابطهی میان دین و بدهی ( بهویژه از طریق مضمونِ ایثار و قربانیگری) را شرح داده است. پیشتر، والتر بنیامین در متنی با عنوان سرمایهداری بهمثابه دین پیوندهای آنالوژیک میان خداشناسی یا الاهیات و اقتصاد را برشمرده بود. اما باز پیشتر از او مارکس در تحلیلاش از بُعدِ متافیزیکیِ ارزش در اولین جلد سرمایه نوشته بود که “شکل ارزش و رابطهی ارزشِ محصولاتِ کار هیچ ربطی به ماهیت فیزیکیشان ندارد. این فقط رابطهی اجتماعیِ معیّنی میانِ خودِ انسانهاست که اینجا برایشان شکلِ وهمآمیزِ رابطهای میان اشیاء به خود میگیرد. برای یافتن نوعی مشابهت و آنالوژی با این پدیده باید آن را در منطقهی ابرآلودِ جهانِ دینی جستوجو کرد”. پرودون هم در کتابش، تناقضهای اقتصادی، بر همین عرصهی الاهیاتی، بهویژه در مورد ساحتِ مطلقِ مالکیت تأکید ورزیده است. و بالاخره، پل لافارگ در هجونامهی تئاترگونهاش به نام دینِ سرمایه. بنابراین از پرودون تا جریان نقدِ ارزش، ما اندیشهی انتقادی جامعی در بارهی رابطهی میان اقتصاد و الاهیات، هم از لحاظ تبارشناسی و از لحاظ قیاسی در اختیار داریم.
محورِ اصلیِ پژوهش ادوارد ژوردن در این کتاب ، مفهومِ ارسطوییِ chrématistique ، مالاندوزی است. کتاب هفت فصل دارد و نویسنده با یادآوری این نکته که آدام اسمیت، پدر بنیانگذارِ علم اقتصادِ نوین و مفهومسازیِ بازار، خود یک متأله یا عالم الاهیات است، به منابعِ بیشماری استناد میکند و بهروشنی نشان میدهد که دو مفهوم اقتصاد و الاهیات نه متضاد بلکه مکمل، همراستا و در همتنیدهاند.
فصل یکم، «بازار و دستِ خداییاش» مسیری را دنبال میکند که در آن، از تمدنهای شرقِ کهن و مدیترانه تا برداشتِ مسیحی از مقولهی تاجران ( همچون کسانی که تا وقتی رباخواری نکنند و موجب فسادِ پول نشوند، تابعِ قانونِ الاهیاند) امر دینی بر فضای دنیوی چیره شده است.
فصل دوم «پول و بتوارگی» به خاستگاهِ مقدس و نذریِ سکهی پول میپردازد، از انتخاب گاو در دلِ آیینهای ایثار و قربانیگری در عهد باستان بهمثابه شکلِ اعلای سکهی پول، تا گزینش واژگانی در قرن هجدههم هنگامی که لغت فرانسوی «argent، نقره، به معنای عامِ پول»، در اوایل عصر سرمایهداری مدرن، چیرگی مییابد. در این بخش استعارههای آشنای گردشِ پول در تشبیه با گردشِ خون توضیح داده شده است. پول، که در نگرشِ غربِ مسیحیِ قرون وسطا، باید بدون انبارشدن یا به شکل سرمایه درآمدن، در کالبدِ اجتماع جریان داشته باشد، رفتهرفته و بهرغمِ چارچوب حقوقیِ کلیسا، به صورت بتواره در میآید. همان «پول ــ خدا»یی که مارکس و پیش از او هگل، تئوریزهاش کردند.
در فصل سوم « الحاد و پول»، نویسنده به برساختهای عالمانه پیرامون یکی از بزرگترین منعیاتِ الاهیات توحیدی از لحاظ اقتصادی و اخلاقی میپردازد، یعنی رباخواری، که از طریق محاسبهی منفعت، قانوناش را بر زمان، که قاعدتاً فقط به خدا تعلق دارد، حک میکند. از آنپس، وامِ انتفاعی به سلولِ بنیادیِ سرمایهداری، «اصل اعتقادی» و اعتماد و ایماناش به وجودِ جهانِ غیرمادیِ پول و آخرت تبدیل میشود.
در فصل چهارم « از برزخ تا حسابداری دوبل»، نویسنده با استناد به کتاب « زایشِ برزخ»، اثر تاریخپژوهِ معروف ژاک لوگوف، این نظر را طرح میکند که با اختراعِ حسابداری دوبل در قرن چهاردهم، که از ملزوماتِ رشد و تکثیرِ مبادلاتِ کالایی بود، رابطه با جهان عقلانی میشود، یعنی جهان بیرونی و جهانِ درونی برپایه « عقلانیتِ ابزاری»شان از هم جدا میشوند. مبلغِ بدهیهای ثبتشده باید درست مانند جزاهای تصفیهشده در برزخ بر اساس حسابرسی و محاسبهی جرائم، تسویه شوند. هر روحی قیمتی دارد و باید بتواند بازخریده شود. از آن هنگام، مفهومِ برزخ، به عنوان راه سومِ الاهیاتی، « منطقِ دوسویهی خیر و شر را در هم شکست»، و این زمینه را برای ظهورِ « شق ثالث» یا « رستهی سوم» در جامعهی فئودالی، یعنی توسعهی جامعهی بورژوایی و بنیادِ مطلقِ آن، مالکیت، فراهم ساخت.
در فصل پنجم « امر مطلق و حقِ مالکیت»، نویسنده به آثار پرودون در بارهی مالکیت میپردازد و بهویژه آرای او را در بارهی کار ( بردگان و آزادمردان)، و پیامدِ آن بر تصاحب و تمتعِ تن و بدنها را بسط میدهد.
فصل ششم (کار در میانهی ملعنت و رستگاریِ ایثارگرانه) ادامهی منطقی فصل پیش است. از دوران باستان، کار از سوی خدایان لعن و نفرین شده است، زیرا زمانی که باید وقف آیین شود به کار اختصاص یافته است. از سوی دیگر، negotium نگوسیوم،مشغلهی تجارت متضادِ otium اوسیوم، فراغت، یعنی روحیهی بطالتِ اشرافی است: کار مردِ آزادِ نجیبزاده را به بندگی میکشد. اما قرون وسطا در بارهی این «الاهیاتِ کار»، همچون بسیاری زمینههای دیگر، رویکردی دوسویه دارد: از سویی آن را ملعنت و از سوی دیگر رستگاری در عرصهی داد و ستدِ (اقتصاد) عافیتطلبانه میداند. با پیدایشِ برداشتِ پروتستانی از مسیحیت، کار به ارزشِ اخلاقی و کالایی در جامعهی سرمایهدارانه تبدیل میشود، تا اینکه در پایان قرن بیستم جوامعِ مدرنِ غربی به تفریحات قداست میبخشند.
هفتمین و آخرین فصل کتاب ( گولِم و سرمایهداریِ سیبرنتیک)، بر پایهی این مفهوم افسانهای ـ عرفانیِ یهودی، یعنی Golem، مدرنیته و رابطهاش با ماشین را بررسی میکند و اینکه چگونه رونقِ آلگوریتمها به مرحلهی خودکارشدگیِ «خدا ـ رایانه» ارتقا یافته و بنابراین خطرِ ناانسانیشدنِ برآمده از این سرمایهداریِ سیبرنتیک را گسترش داده است.
در مجموع، با خواندن این کتاب میتوان گفت که اعتقادنامهی رایج در ایمان مسیحی (من ايمان دارم به خدای پدر قادر مطلق، خالق آسمان و زمين و به پسر يگانه او، خداوند ما عيسی مسيح…)، در قاموس سرمایهداری اینگونه نوشته میشود:
من ايمان دارم به خدای یکتا، سرمایهداری قادر مطلق، خالق آسمان ( جنگ ستارگان) و زمين (گندمکاریها)، عالم مرئی (کالا) و نامرئی (بازار). من ایمان دارم به پسر یگانهی او سود ، خداوندگار ما…».
سوداییان عالَم پندار را بگوی
سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است
نیش قلمتان در مذاق ما تلخکامان قطره قطره شهد میچکاند.
گلوی تان پرطنین و کندوی تان پر انگبین باد.