۵
حقوق
مادهی یکم
هر انسانى حق دارد انسانی شود و بخواهد با او به همین سان رفتار شود
۱ـ ارزشِ انسان نه به تولدِ او، نه به قدرتِ او، نه به دارایی اوست. انسانیتاش یگانه ارزشِ او را میسازد. انسانیت کیفیتى است که همهی کیفیتهای دیگر از آن سرچشمه میگیرند.
تفسیر
انسانیت تا کنون جز بخشِ ناچیزى از انسان نبوده است. قساوتِ تاریخِ او در طی دورهیى دههزارساله که از بهتوبرهکشیدنِ خاکِ ژریکو[1] تا سیاستهای نابودگرانهی قرنِ بیستم را در بر میگیرد، تغییرى نکرده است.
۲ـ امتیازِ موجودِ انسانی، بازآفریدنِ زندگی برای بهروزی همه و هرکس است، زندگیاى که او را در آشوبهی توانهای بالقوهاش آفریده است. به کاربستنِ چنین امتیازى نشانهی بنیانگذاری تمدنى نوین، تمدنِ انسان برای انسان، است.
تفسیر
زندگی مادهی اولیهیى بوده است که کارِ انسانِ اقتصادیشده آن را به کالا تبدیل کرده است. طرحِ تباهیزدایی از زندگی و دگردیسسازی آن به سرنوشتهای ویژه، در متنِ فراشدِ انسانیت جای میگیرد.
۳ـ شمّ و سلوکِ انسانی بیانِ خواستِ زندگیکردنى است که به آگاهی فردی و جمعی دست یافته است. این شمّ و سلوک شیوهی سازماندهی وجودی و اجتماعیاى را هدایت میکند که قادر است به سرشاری طبیعی زندگی یاری رساند بی آنکه دچار تلاطمى شود که زیادهرویهایش را با مرگ و خودویرانگری اعتدال میبخشد. شمّ و سلوکِ انسانی فسخکنندهی جباریتى است که فرد را در پای نوع قربانی میکند، زندهمانی را به بهای رنج، فلاکت، بیماری، امراضِ مسری، جنگها، کشتارها، میفروشد و میلِ سادهی انسانی رفتارکردن را ناکجاآباد، هذیان و خیالِ واهی مینامد.
تفسیر
تصورِ یک زندگی بدون وجودِ انسان، یا حتا زندگیاى که بتواند انسان را مثل کرمى از میان بردارد، تدوامبخشِ همان افسانهیى است که به خدایان قدرتِ خلقکردن عالم و نابودکردنِ آن را از روی بلهوسی جاودانهشان منسوب میسازد.
اگر انسان توانسته اصلِ حکومتکردنى ایجاد کند که موجودِ زنده را به حدِ یک نرخِ سود فرو میکاهد، پس آیا بههمینسان درهمشکستنِ یوغى نیز که برگردن خویش بسته است درتوانِ او نیست؟
۴ـ پیوندِ انسانِ آفریننده با زمینِ آفریننده برانگیزندهی ازنوکشفکردنِ تن به مثابه عنصرِ مادهی زنده است، مادهی زندهیى که در سراسر عالم در گوناگونی اشکالِ جاندار و بیجاناش حضور دارد. این است آن مادهی نخستینى که انسان هستیاش را از آن کسب میکند؛ پس جا دارد از آن آگاهی یابد تا بیاموزد که آن را به گونهیى انسانی دگردیس سازد.
۵ـ این ویژگی از آنِ انسان است که هم زندگی را پالایش و تلطیف بخشد، هم در جنبههای ویرانگرِ نهفته در آن به سودِ خوشبختی دخل و تصرف کند. زندگی منحصراً فیزیکی، جسمانی، نامحدود، یگانه و چندگانه است. زندگی خودبسنده است و ما را از یاریطلبیدن از دینها، متافیزیکها، ایدهئولوژیها، بینیاز میسازد، یعنی از همهی مدفوعاتِ روح که به علیلی انسانِ اقتصادیشده تقدس میبخشند، و پیروی او را از حکومتى برتر و بیرون از خویش فتوا میدهند. آفرینش، شیوهی هستی زندگی انسانی است.
تفسیر
هر موجودِ انسانی نه فقط نیروی زندگی موجود در ذاتِ خودآفرینی مادهی خاکی، کانی، گیاهی، جانوری را جسمیت میبخشد، بلکه بالقوه از هوشمندی فراگذشتن از آن نیز برخوردار است. شاید شکلهای حیاتِ پیچیدهتر و توسعهیافتهترى در عالم وجود داشته باشد، اما اعجابِ ما را نخست انسان برمیانگیزد زیرا هم مخترع و هم غارِ گنج است، غارى که درش بهتازگی فقط نیمباز شده است.
[۱] – اشاره به تاریخِ جنگ و محاصره شهر باستانی أریحا واقع در کرانهی باختری رود اردن.