چند ماه پیش، حافظهی زبانی و خاطرههایم از دوران کودکی مرا به یاد واژهای کوردی انداخته بود: « ئاو روشناکَره » یا به تلفظِ کوردیِ کتابیتر « ئاو ڕووشن ئاکەر» بهمعنی « آبروشنکننده ». برای اطمینانِ بیشتر، این موضوع را از دو نفر از دوستانم پرسیدم. آنها هم وجود این واژه و دلالتاش را بنا بر تجربهی خود، و نیز حافظهی اشخاص سالخوردهتر خانواده تأیید کردند. یکی از آنها این توضیح جالب را هم اضافه کرده بود: « تو اکثر چشمههایی که من دیدم تو بچگیم این موجود معمولا در قسمت انتهایی چشمه وجود داشت و معمولا هم به صورت چندتایی هر وقت که چشمه رو کسی یا چیزی گل آلود ( لێخن ) میکرد فعالیتشان زیاد میشد و با بالزدن و شناکردن در قسمتهای جانبی آبِ گل آلودْ آن را روشن و زلال میکردند. موجودی است بسیار سبک که بهدلیل میزانِ سطحِ تماساش و در عین حال ماندگاری و چسبندگیاش بر روی سطح آب مثالزدنی است – احتمالا هم رمز موفقیتاش در پاککردن آب همین سطح تماس زیاد و مداوم پاهایش بر روی آب است. بالاخره برای پاک کردن آلودگی همه پارامترها را با خودش دارد: خاصیت جمعی کار این موجود و شاید مهم تر از آن اصرار و ماندگاریاش بر میل به پاک کردن.»
این ئاوروشنکره در ذهن و زبان من یک آنالوژی است در بیان کنش و میل به روشنگری، زلالسازی و زدودنِ (گل)آلودگیها. یا جداسازیِ سره از ناسره، یعنی معنایی که ما برای کلمهی « نقد » قائلایم.
من پیشتر در مقالههای ” ترجمه به مثابه نقد و بحران ” به ابعادی از این دال و تنگناهای کلمهی « نقد » در فارسی پرداخته و با نقلِ پژوهشی در بارهی خاستگاه کلمهی ” کریتیک ” از جمله آورده بودم:
« کلمهی یونانیِ کریسیس krisis در اصل سه معنا دارد: یکی به معنای crise بحران، تشنج، حالتی که چیزها یا اشخاص را در وضعیتی قرار میدهد که آن را بحرانی critique مینامند تا خصلتِ حاد و بیثباتِ آن و نیز خطرِ عدمتعادل و ضرورتِ درمان یا تسکین را خاطرنشان کنند زیرا که تنش میتواند به نقطهی اوج برسد.
معنای دوم این کلمه متضادِ کلمهی کراسیس krasis ( درهم و مغشوش بودن) است، و بنابراین یعنی ضدِ اختلاط و ضدِ خلطمعنا. در این حالت، کریسیس بر تفکیک و تمایز دلالت دارد، و معنای بصیرت و قضاوت در این کلمه نیز از همین جا ناشی میشود. در واژگان قضایی و نیز فلسفی هم کلمهی دیاکریسیس diakrisis بر حرکت اندیشهای دلالت دارد که تفاوتها، خلافآمدها و تضادها را تمیز و تشخیص میدهد. بنابراین کلمهی کریسیس، پس از بحران و بصیرت ، به معنی صدور حکم و تصمیمگیری هم هست.
در یونانی لغتِ کریتس krités به معنی قاضی یا داور در مقامِ عملکننده یا کنشگرِ بحران ؛ لغتِ کریما krima به معنی اظهار و اعلامِ قضاوت و داوری؛ و لغتِ کریسیس Krisis به معنی خودِ این فعالیت است. زیرا در یونانی لغاتِ خنثا را با پسوندِ ma نشان میدهند که بر حالت چیزها دلالت دارد؛ لغاتِ مؤنث را با پسوندِ sis نشان میدهند که دلالتگر عمل و به عمل درآمدن است. بنابراین یک شعر را پوئما poèma و فعالیتِ شاعر را پوئیزیس poiésis مینامند. به همین صورت یک کُپی یا رونوشت را میمِما mimèma ولی عمل تصور و چهرهسازی یا نمادپردازی را میمسیس mimésis مینامند. و نیز پراگما pragma به چیز یا به موضوعی گفته میشود در حالی که پراکسیس praxis به خودِ عملِ مربوط به آن اطلاق میشود.
همهی اینها را بدین جهت گفتیم تا خاطرنشان کنیم که کریسیس kirsis ( نقد ) یک عمل است و نه اظهار و اعلامِ حرفیénoncé . در زبان فرانسوی کلمهی کریتیک اسم ذات و صفتی است که هم بر حرف و گفته و هم بر عملِ گفتن و اظهار کردنی بصیرتمندانه دلالت دارد. به عبارت دیگر کریسیس یا نقد، عملِ حرف زدن است و این عمل بهطور کلی مستلزم بصیرت همراه با قوهی تفکیک و تمایز است، اما وقتی همین عمل در مورد موضوعهایی مشکوک به کار بسته میشود مؤظف است معنای آنها را روشن کند، به تصمیمگیری در بارهی ارزش آنها برای همه بپردازد و به نتیجهگیرییی برسد که از تنش گره بگشاید و از خلط معناها بیرون آید. از آنجا که یکی از معانیِ نقدْ تصمیمگیری و انتخاب است، حرف و کلامِ نقادانه به عملی میانجامد که نه فقط اظهارگرانه بلکه تنظیمکننده است. حرفْ عمل میکند، حرفِ نقادانه یک عمل است. بنابراین پرسشهای مطرح اینها هستند: بحران کجاست؟ منتقد کیست؟ نقد چیست؟ کی تصمیم میگیرد؟ در بارهی چه؟ برای چه کسی؟»
حال با اتکا به این معانی و دلالتها، و نیز برپایهی معنای قیاسی یا آنالوژیکِ ئاوروشنکره، روشنکنندهی آبهای گلآلود، من به امکانِ گسترش دیگری برای این مفهوم میاندیشم. و آن این است که جنبشهای اصیلِ اجتماعی کنشی همچون ئاوروشنکره دارند. در همین دو ماهی که از آغاز جنبش جلیقهزردها در فرانسه میگذرد بسیاری از خلطمعناها، مفاهیم گلآلود و مخدوش آشکار شده، جعلوقلبها، ملغمههای مرکب از راست و دروغ، برملاشده است.
من از همان آغازِ پیدایش این جنبش تا کنون کوشیدهام بهقدر توانم با ترجمه و انتقال متنهای روشنگرانه، در فهمِ غنای این جنبش و تواناییهای بالقوه و کنشهای بالفعلِ آن ادای سهم کنم. با این باور که کنشِ من نیز بخشی و ترجمانی از سرشتِ مطالباتیِ جهانشمول چنین جنبشی است.
میدانم که چنین رویکردی منحصر به من نیست. اما این را هم میدانم که برخورد و واکنش مسلط در میان جریانهای سیاسی ایرانی در بهترین حالت بدگمانی و حمایتِ مشروط و در بدترین نوعْ تمسخر، عناد و مخالفت با این جنبش بوده و هست.
این واکنشها را شاید بتوان بهصورت زیر خلاصه کرد:
میدانیم که واقعیت اجتماعی و نظام سیاسی در ایران طی چهار دههی گذشته بزرگترین آلیبی ( برائتجویی ) را در اختیار بسیاری از جریانهای سیاسی ایرانی برای دفاع از رژیمهای سیاسی غربی گذاشته است. نقد از ” دموکراسیِ واقعاً موجود ” درست همچون نقدِ از ” سوسالیسم واقعاً موجود” در گذشته، امری منتفی و مذموم شمرده میشود. از چپهای میملامِ سابقِ گرویده به ” سوسیالدموکراسی” گرفته، تا سلطنتطلبان و انواع و اقسام « دموکراتشده»های ایرانی، سرمایهداری ( لیبرال یا نولیبرال و غیره ) را قبلهی آمال و آرزوهای خود میدانند.
نیروهای موسوم به اصلاحطلب در داخل و خارج، تکلیفشان را با جنبش جلیقهزردها با این جمله یکسره کردهاند که « فرانسویهای شکمسیر، خوشی زیر دلشان زده و بزودی همهچیز آرام میشود».
چپهای سنتی ( با ایدهئولوژیهای تحزب و ضرورت انقلابیونِ حرفهای نوعِ لنینی ) ضمن دفاع مشروط! از این جنبش، آن را ” گرفتارِ بختکِ آنارشیسم ” دانسته و همچنان به آیههای منسوخِ و تئوریهای موهوم دربارهی یک “جنبشِ ناب طبقاتی به رهبری حزب پرولتاریا ” چسبیدهاند.
و سرانجام، بدتر و گلآلودکنندهتر از همه، ” چپِ نو ” یا چپِ پستمدرنِ ایرانی است که طی سه دههی گذشته مروج و مبلغِ آرای بدیو و ژیژک در ایران بوده و هست. من در نقدِ این جریان و خطِ فکری ـ سیاسی، پیشتر متنهایی نوشتهام، از جمله در پیشگفتارِ کتابِ فرنچتئوری و آواتارهایش.
در همین روزهای اخیر، ترجمهی فارسی متنی از اسلاوی ژیژک در بارهی جلیقهزردها در سایت تز یازدهم منتشر شده (http://thesis11.com/Article.aspx?Id=6434 )، و سپس همین موضعگیری ژیژک در قالب مصاحبهای ویدیویی با او با زیرنویس فارسی در سایتِ آنلاین روزنامهی اعتماد آمده است. ( https://urlz.fr/8DqG ).
از این فصل مشترک و هماهنگی نظری میان سایت تزیازدهم ـ ( کانون اصلی ترویج و تبلیغ آثار بدیو و ژیژک ) و روزنامهی اصلاحطلبِ اعتماد که بگذریم، آنچه براستی باورنکردنی است انتشار هذیانهای ژیژک بهعنوان تحلیلِ جنبشِ جلیقهزردهاست. زیرا اینبار این “دلقک شوم” هیچ حد و مرزی در تحریف، تناقضگویی و وقاحت نمیشناسد. از خوانندگان دعوت میکنم با رجوع به دو سایت یادشده، خودشان حرفهای ژیژک همراه با ادا و اطوارهای تهوعآور او را بخوانند و ببینند.