شش ـ هفت سالی از آشناییام با زبان فرانسه میگذشت که رسواییِ شاعران را خواندم. و با شوقی شتابزده به فارسی ترجمهاش کردم. حاصلِ بضاعت ناچیزِ آنهنگام من در ترجمه و امکاناتِ کاردستیگونهی چاپ و نشر، کتابچهای شد که سپس میل به بازویرایی و بازنشرِ آن همواره در من بود. حکایتِ «بودن» و «شدن» یا « همانبودگی» و « دگرشدگی» ِ زندگی در موردِ ترجمهی این متن نیز صدق میکند. ریشه و بنیانِ انگیزه و میلِ من به معرفیِ این اثر همان است که بود، که اینک پس از گذشتِ زمان پژواکها و شاخوبرگهای دیگری نیز یافته است.
در آغازِ آن ترجمهی نخست این جملهها را نوشته بودم:
« اگر بیمهری ایامِ فرصتسوز مجالی دهد، این دفتر بخشی خواهد بود از یک رشته ترجمه و پژوهش در بارهی دو مفهومِ همریشهی عشق و آفرینش در هستیِ انسان. در برهوتِ جامعهی کنونی که دروغ، خدای مشروعِ آن؛ شعورِ کاذب، احساسهای کالاییِ آمادهی مصرف و از خودبیگانگی، داروی مسکنِ آن است، بهراستی به چه میتوان دل بست جز شور و عصیانی که از شعر و عشق سرچشمه میگیرد. اما در این پهنه، جداکردنِ کاه از دانه آسان نیست.»
از آنجایی که هیچکدام از ترجمههای من بدونِ پیوند با زیستههای حسی و اندیشگیام نبوده و نیست، همان عبارات را پس از سالیان هنوز بیانگر و مصداقِ انگیزههای کنونی خود میدانم و نشانهای از استمرار و یادگاری از وفاداری به خودم! زیرا در فاصلهی میان نخستین روایتِ ترجمهام از این متن و ویرایش جدیدِ کنونیِ آن، درکودریافتهایم چیزی جز واریاسیونهایی از همین تمِ اصلیِ نبوده است.
در سفرم به سوی کشف و پالایشِ سه معنای همتافتهی شعر و عشق و انقلاب (تغییرِ زندهمانی به زندگانی)، راهنشانههایی که یافتهام راهِ تا کنون طیشده را به دعوتی به ادامهی سفر تبدیل ساخته و این باور را در من ریشهدارتر کرده که حسِ هارمونی و هماهنگی در چشماندازِ سفرِ زندگی منوط به انسجامِ این سه مفهوم در زندگیِ فردی و اجتماعیِ انسان است.
سردرگمی و شُبههای که برگردِ این سه معنا تنیده انسانِ معاصر را چه در عرصههای جغرافیاییِ خاص، مثل ایران، و چه در گسترهی سیاره در کلافِ سر در گُمِ ایدهئولوژیها مچاله کرده است. گرچه همهی این ایدهئولوژیها برای لاپوشانیِ عجزشان در زندگیآفرینی با خود فریبی و دیگرفریبی وقیحانه سرودِ پیروزی میخوانند.
در فاصلهی زمانی میان این دو ویرایش باری همهچیز در تکراری سترون نگذشته است. اگر در آنسالها نامهایی چون گی دوبور، رائول ونهگم، یا همین بنژامن پره، به گوش کمتر فارسزبانی خورده بود، اکنون در اعماقِ امیال، اشتهایِ آگاهی و سلیقهی خودمختار ذهنیتها را به مطالبهی طعامی در خورِ کیفیتِ زندگی بیش از پیش فرامیخواند. گرچه هنوز در گسترهای محدود و مهجور. یکی از دلِگرمکنندهترین نشانههای این تغییر در ایرانِ این سالها برای من انتشار کتابِ محمد مختاری: هفتادسال عاشقانه، تحلیلی از ذهنیتِ غناییِ معاصر در شعر فارسی است.
ریزریشههای این شعورِ حسی آهسته و پیوسته در جانها ریشه میدواند که سمت و معنای هر حرف و عمل و طرحِ فردی و جمعیِ را باید بر حولِ کیفیتِ زندگی در ابعاد سهگانه و یکتای شعر و عشق و انقلاب سنجید. پروردن و پالیدنِ حس تشخیص و تمایز در این باره برای جدا کردن اصالت از جعل، و تعمیمِ آزادی و شکوفاییِ انسانی.
رسوایی شاعران pdf Le déshonneur des poètes traduit en persan par Behrouz Safdari