مفهوم کودکی در اندیشه‌ی نیچه و رائول ونه‌گم

3 dagardissi

( برگرفته از متن یک مصاحبه )

نیچه برای کودکی و کودک‌شدن معنای خاصی قائل است که اس و اساسِ اندیشه‌ی او را تشکیل می‌دهد. در جریان‌های لیبرتری و نقدِ رادیکال نیز، به‌خصوص در آراء و آثار رائول ونه‌گم، کودکی از مفاهیمِ پایه‌ای و همیشگی است. در زمینه‌ی زبان و ترجمه نیز، در موردِ کلمه‌ی کودک و مفهومِ کودکی و دال‌های آن در زبان فارسی، در مقایسه با زبان‌های اروپایی نکته‌هایی گفتنی هست. می‌کوشم تا با رعایت اختصار به این سه بخش بپردازم.

◄ در واژه‌نامه‌های فارسی این مفهوم و مترادف‌هایش به‌طور کلی عبارتند از: کودک، بچه، فرزند، رود ( زاد و رود )، نوباوه، طفل، صبی، ولید.

بنابر لغت‌نامه‌های دهخدا  و معین، ریشه‌ی واژه‌های مترادف کودک و بچه به ترتیب « کوتک » و « وَچَک » به معنی کوچک، خُرد و صغیر است. کلمات فرزند و رود بر محور معنای « زادن »، و کلمه‌ی نوباوه بنا به تعریف دهخدا از روی کلمه‌ی « باوه » به معنی « رسیده و نو » ساخته شده و در اصل به معنی « میوه‌ی تازه به دست آمده » است ( متردافِ نوبر ).  مترادف‌های عربی موجود در فارسی نیز از ساگِن‌ها ( nuance) یا ریزه‌تفاوت‌ها و دلالت‌های ضمنی ویژه‌ای برخوردار اند. برای مثال، عبارتِ « طفل معصوم » با معادلِ فارسی آن یعنی « کودکِ بی‌گناه » عیناً یکی نیست.

بنابراین بارِ معناییِ مفهوم یا بگرتِ ( concept) کودکی در فارسی بیشتر بر کوچکی دلالت دارد. اما حد و مرزِ سنیِ این مفهوم در زبان فارسی تا پیش از گسترش‌یابی ضرورت ترجمه چندان معیّن و مشخص نبوده است. هم ازاین‌رو، برای مثال زبان‌شناس فرهیخته‌ای چون محمد حیدری ملایری می‌نویسد:

«  در فارسی در بسیاری کاته‌ها ( مورد ) میان برنا و جوان دگرسانی گذاشته نمی‌شود. در گذشته این بخش‌بندی‌ها نبوده است. همچنانکه خردسال و کودک و بچه و دیگرها؛ همه به یک چمار نبوده‌اند. یکی از راه‌های توانمندسازیِ پارسی سامان دادن به واژه‌هایی است که داریم.

نوزاد ( ۰- ۳۰ روز)=   neonate

نونهال ( ۱ ماه – ۲ سال ) =  infant

نوپا ( که تازه راه می‌افتد ) ( ۱ = ۲ سال ) = toddler

خردسال ( ۶-۲ سال ) = young child

کودک ( ۱۲-۶ سال ) = child

برنا ( ۱۸-۱۲سال ) = adolescent

نوجوان = teenager

بچه = babay

»

اما وی در فرهنگ ریشه‌شناختیِ خود، در برابرِ child و معادلِ فرانسوی آن، enfant ، به جای « کودک » واژه‌ی « فرزند » را ثبت کرده و در توضیح آن نوشته است : «شخص ، چه پسر و چه دختر، از تولد تا بلوغ؛ معادلِ offspring ».

هر چند او به علت این دوگانگی در معادل‌گذاری اشاره‌ای نکرده، اما به گمانِ من با این موضوع روبه‌رو شده که child و enfant در جاهایی به معنی « کودک » و در جاهایی دیگر معادلِ « بچه و فرزند » است؛ مثلاً در عبارت « فرزندِ زمانه‌ی خود بودن » نمی‌توان کلمه‌ی « کودک » را به کار برد.

نکته‌ی دیگر این است که در زبان‌های اروپایی مفهومِ کودکی با استفاده‌ از چندین ریشه‌ی واژگانی لاتینی و یونانی ساخته شده است و این اتیمولوژی یا ریشه‌شناسی غنی‌تر و پیچیده‌تر از سازوبرگِ ریشه‌شناسی فارسی است. به چند نمونه توجه کنیم:

Puériculture از ریشه‌ی لاتینی puer ( پسربچه ) هم‌ریشه با سانسکریت putra ؛ و نیز puerilis ( بچگانه، نابخردانه ): پرستاری و مراقبت از نوزدان.

Pédagogie از دو ریشه‌ی یونانی به معنای « کودک » و « بردن، همراهی کردن » (در یونان قدیم، برده‌ای که کودک را به مکتب می‌برد). در معادل‌های فارسیِ رایج، یعنی آموزش‌گری یا تعلیم و تربیت، نشانی از معنای کودک نیست.

Pédophile با همین پیشوند ساخته شده. در ادبیات گذشته‌ی ما این معنا را با کلماتی چون « غلام‌بارگی » و « شاهدبازی » بیان می‌کرده‌اند، و امروزه معادل‌هایی چون « بچه‌بازی »، « کودک‌بازی » و « کودک‌بارگی » برایش به کار می‌رود.

Pédiatrie ، از همان ریشه، و به معنی پزشکیِ کودکان. جالب است که در فارسی معادلِ « پزشکی اطفال » تا کنون بیشتر به کار رفته است.

نکته‌ی دیگر، تفاوت دو کلمه‌ی  enfantin و infantile  است که از یک ریشه اند اما تفاوت ظریف یا ساگنی میان‌شان هست. حال‌آن‌که هر دو را در فارسی با معادل‌هایی چون « بچگانه » یا «کودکانه » ترجمه کرده‌اند؛ و حذف این تفاوت معنایی گاه موجب بدفهمی‌های وخیمی می‌شود. اولی می‌تواند باری مثبت و حاکی از روحیه‌ و حال و هوای کودکانه داشته باشد، اما دومی نوعی اختلال رفتاری، ناپختگی، قهقرا و واپس‌گراییِ مَنِشی در رفتار شخص بزرگ‌سال است. به همین دلیل واژه‌نامه‌ی روان‌شناسی ( فرهنگ معاصر) معادلِ « کودک‌ماندگی » را برای infantilisme انتخاب کرده است.

و سرانجام این‌که واژه‌ی enfant ، به معنی کودک ، در فرانسوی از ریشه‌ی کلمه‌ی لاتین infans درست شده که خود از پیشوندِ نفی in و فعلِ farer ( حرف‌زدن ) تشکیل شده، به معنی « کسی که حرف نمی‌زند » یا صامت در برابر ناطق. جا دارد یادآوری کنم این تمایز میان معنای متداول و عادی کلمه‌ی کودک و معنای ریشه‌شناختیِ آن، « فاقد زبان، زبان‌بسته، کسی که زبان باز نکرده »، بعدها در تئوریِ روانکاوانی چون فرنسزی Ferenczi و وینیکوت Winnicott جایگاهِ مهمی یافت و آن‌ها از این دو کلمه و معناهای متفاوت‌شان در تدوینِ نظریات خود استفاده کردند.

زبان‌های اروپایی در ترجمه و معادل‌گذاری در برابر این ریشه‌ی لاتین رویکرد یکسانی نداشته‌اند. زبان‌های لاتین‌تبارِ جنوب اروپا ریشه‌ی infans را نگاه داشته‌اند: کودکی به معنای حرف نزدن و زبان باز نکردن. اما زبان‌های شمال اروپا به معادل‌های kinder ، kid و child رو آورده‌اند. زبان‌های ساکسون با استفاده‌ی از کلمه‌ی گوتیکِ kilthe ( به معنای بطن، امعا و احشا )، که گویا با کلمه‌ی سانسکریت jathara ( به معنی شکم ) نیز نزدیکی‌هایی دارد، مفهوم کودکی را بر محورِ شکم به عنوان خاستگاه زایش ( فرزند ) نهاده‌اند.

 

◄ مفهوم یا بهتر بگوییم استعاره‌ی کودکی معنای محوری و بنیانی اندیشه‌ی نیچه‌ای است. کامل‌ترین و شکیل‌ترین بیانِ این استعاره را نیچه در بخش « سه دگردیسی » در چنین گفت زرتشت ارائه داده است. طرح عظیم نیچه در سیمای زرتشت برای تبدیل‌سرشتِ عالم و آدم، با تمثیلی در سه چهره‌ی شتر، شیر، و سرانجام کودک آغاز می‌شود. « او می‌آموزاند که چه‌گونه باید از اطاعت منفعلانه‌ی شتر ــ که همواره هر باری را که بر گرده‌اش می‌نهند قبول می‌کند ــ نخست با خشونتِ وحشیانه‌ی شیر به واژگونی بارِ سنگینِ ارزش‌ها پرداخت و سپس با اصالتِ معصومانه‌ی کودک به آفرینشِ ارزش‌های نو رسید. و این همچون تصویری از زندگی ( تربیتِ منفعلانه، بحرانِ نوجوانی، پاگذاشتن به بزرگ‌سالی ) و نیز تصویری از زندگی خودِ نیچه است.» ( از کتاب زرتشتِ نیچه، پی‌یر اِبر سوفرَن، چاپ بازتاب‌نگار ). فصل‌های ۵، ۷، ۱۰، ۱۷، و ۲۲ در کتاب چنین گفت زردشت به گفتارهای کودک و طرحِ آفرینش‌گری او اختصاص دارد. به عبارتِ دقیق‌تر « کودک » الگوی استعاری توان‌خواهی و فراانسانِ نیچه‌ای است.

 

مفهوم نیچه‌ای کودکی الهام‌بخش شماری واکاوی‌ها و پژوهش‌ها در علوم اجتماعی و انسانی هم بوده است. در این جا به یک نمونه اشاره می‌کنم. ژان ـ فرانسوا دوپِرون، پژوهشگر و استاد علومِ تربیتی، و نیز نویسنده‌ی کتابی با عنوان ایده‌های ما در باره‌ی کودکی، ( نشر هارماتان، ۲۰۱۰) برپایه‌ی واکاوی تاریخیِ بازنمودهای کودکی در غرب، این بازنمودها را به چهار گروه تقسیم می‌کند:

۱-  کودکی به‌مثابه کمبود و نقصان در قیاس با پختگی و تحقق‌یافتگی در بزرگ‌سالی. در این بازنمود، کودک همچون موجودی نگریسته می‌شود فاقد فضائل، حاملِ گناهِ نخستین و بازمانده‌های خوی جانوری، دستخوش رانه‌های سرکش، با ذهنیت و عواطفی بیرون از کنترلِ قوای عقلی. تشبیه کودک به حیوانِ بی‌زبان ( infans) در این بازنمود با الگوی تربیتی متناسب با آن، شیوه‌های خشن برای « تربیت کردن و بار آوردن »، همانند « اهلی کردن و تربیت جانوران » همراه است.

۲- کودکی به‌مثابه معصومیت و پاکیِ معنوی؛ کودکِ در سیمایی مسیحایی، با روحی سبک‌بال و پیغامبرِ میانجی میان بشریت و ذاتِ خدایی. الگوی تربیتی در این بازنمود برپایه‌ی حفاظت و نگهداری،  پرورش این خصوصیت در کودکان با کمکِ مرّبی خیرخواه شکل می‌گیرد.

۳- بازنمودِ متکی به داده‌ها و رویکردی علمی: توصیف و تعریف عقلانی از کودکی برپایه‌ی داده‌های فراهم‌آمده در رشته‌های گوناگون پزشکی، روان‌شناسی، پزشکی کودکان، و غیره به منظور تأمین رشد و توسعه‌ی کودک و تبدیل کردن او به یک بزرگ‌سالِ به‌هنجار بنابر موازین تعریف‌شده در این علوم.

۴- و سرانجام بازنمودی که کودک را « کودک ـ سوژه »، و موجودی دارای حقوق می‌داند. الگوی تربیتی در این بازنمود مربی کودک یا پداگوگ را « عاملِ رهایی‌بخش » یعنی زمینه‌ساز « رهایی » کودک از انواع ستم‌ها و خشونت‌های ، سنتی، روانی و اجتماعی می‌داند.

ژان ـ فرانسوا دوپرون پس از این واکاوی و با نقدِ ریشه‌ای بینشِ نئولیبرال به کودک و کودکی، مفهوم  « کودکیِ بزرگ » را برپایه‌ی مفهوم نیچه‌ای « سلامتی بزرگ » پیش می‌نهد و می‌نویسد:

« به نظر ما کودکی بزرگ همان پتانسیلِ پایدار زایندگی آفرینش‌گرانه‌ای است که در حیاتِ انسانی می‌تراود و به ذهنیت‌سازیِ تصدیق‌کننده در سیاله‌ی واقعیت امکان وجود می‌بخشد. در این صورت، کودکی توانِ تصدیق‌کننده‌، توانمندیِ مقاومت دربرابرِ تهاجم و تعدی‌های واقعیت، و کیفیتی هنجارآفرین است. […] آن سلامتی بزرگ که نیچه خواهان اعتلای آن به مثابه “فضیلتی برنا و برومند” است، وابسته به کارکرد همین کودکی بزرگ است. بنابراین پیداست که آرمانِ تربیتی ِ کودکِ خردسال به‌مثابه سوژه باید با درک و دریافتی کامل شود که کودک را حامل چنین نوید زیبایی، یعنی کودکی بزرگ،  و  شاخصِ “سلامتیِ تربیتی” را، نه آمار و ارقام قابلیت‌ها و ارزیابی‌های آموزشی، بلکه مضمونِ اسپینوزایی ـ نیچه‌ای شادی می‌داند.»

این نویسنده در پایان این عبارات را از کتابِ دانش شاد نیچه نقل می‌کند:

« حقیقت امر این است که ما در حال رشد ایم، در حال تغییرِ دائم پوسته‌های پیر را دور می‌ریزیم ، در هر بهار پوستی نو می‌اندازیم و هردم جوان‌تر، آتی‌تر و بالنده‌تر می‌شویم.»

 

◄ در باره‌ی مفهوم کودکی و جایگاهِ محوری آن در اندیشه‌ی رائول ونه‌گم باید در این مختصر به چند اشاره بسنده کنم.  از اولین کتابش ( ۱۹۶۷) تا کتاب‌های اخیرش مفهوم و معنای کودکی جایگاهی بنیانی دارد. کتاب بین‌الملل نوع بشر ( نشر کلاغ، ۱۳۹۵) با این جمله آغاز می‌شود: « به کودکان که جهان را با آن‌چه در آن زنده و شگرفاست بازخواهند آفرید». نقلِ تکه‌هایی از این کتاب و کتاب دیگری از او ( اعلامیه‌ی حقوق موجود انسانی ) که به فارسی ترجمه شده‌اند، می‌تواند سرشت چنین نگرشی را در اندیشه‌ی او برنماید:

« هولباخ این نكته را یادآور شده كه مطمئن‌ترین وسیله برای گول‌زدنِ انسان‌ها و استمراربخشیدن به ‌پیش‌داوری‌ها، فریب‌‌دادنِ آن‌ها در كودكی است‌.

تمامِ گذشته‌ی كودك صرفاً تاریخِ دروغ‌ها و بدرفتاری‌هایی است كه خانواده‌یی سنتاً جبّار بر او اعمال كرده است‌، خانواده‌یی كه تا همین چندی پیش از اهمیتِ نخستین ساعت‌ها، ماه‌ها و سال‌های زنده‌گی بچه‌ها یك‌سره بی‌خبر بود. مدرسه هم وظیفه‌ی خود را ادامه‌ی این كارِ ننگین خانواده می‌دانست تا به‌طور زنجیره‌ئی به ‌تولیدِ روان‌نژندهایی آكنده از علم و تحقیر بپردازد كه آشویتس‌ها، زندان‌های اعمالِ شاقه برای كودكان‌، و كارخانه‌های خرفت‌سازی روزمره را بنا نهادند.

درحالی‌كه ورشكستگی قدرتِ پدرسالار به ‌آگاهی والدین از خودویژه‌گی و خودمختاری كودكان ارجحیت می‌بخشد، تدریس هم‌چنان اسیرِ ذهنیتی كهنه‌گراست‌، مضافاً این‌كه كیفیتِ آن دچارِ همان اُفتی است كه از سوی سرمایه‌داری انگلی به ‌تمام بخش‌های عام‌المنفعه تحمیل می‌شود.

محكوم‌كردنِ كودك به ‌یك پرورشِ اسارتگاهی جنایتی علیه اوست‌. سپردنِ او به ‌تركه‌ی قدرتِ مدرّسانی كه تا رده‌ی گزمگانِ تنزل یافته‌اند لطمه‌زدن به ‌كیفیتِ وجودی او به ‌مثابه انسان است‌، هم‌چنان كه تبدیلِ كودك به ‌قربانیِ كلاه‌‌‌برداری‌یی كه بودجه‌های تحصیلی را به ‌سودِ پولِ سوداگرانه كاهش می‌دهد، سیبرنتیزه‌كردنِ او در شبكه‌های تحمیقِ رایانه‌‌ئی‌، آموختنِ كلیانتلیسم به ‌كودك به ‌جای یاددادنِ استقلال به ‌او، ترغیبِ كودك به کینه‌‌توزی تمكین‌كننده‌گان و پرخاش‌گری واپس‌رانده‌گان به ‌جای برانگیختنِ سرشاری و هنرِ خوش‌بخت‌بودن در او، تعلیمِ كودك بر اساسِ قانونِ استیلای قوی بر ضعیف كه رقابت و مسابقه پشتوانه‌یی بس مفید و مؤثر برای آن است‌، و خلاصه آشناكردنِ او با تاریك‌اندیشی سود به ‌جای رشددادنِ هوش و دركِ او از خویش و از جهان‌، كه یگانه سلاحِ درخور برای ردّ ِ انتگریسم‌ها و جباریت‌های جوراجور است‌.

مبارزه برای كودكان متضمنِ گسستی مطلق از توتالیتاریسمِ مبادله‌ی آزاد و هرج‌ومرجِ سازمان‌یافته‌ی آن است‌. آگاهی حسی انتخابِ دوست‌داشتن و نازونوازشِ یك یا دو فرزندِ زاده‌ی میل را به ‌زادوولدگرائی پدرسالارانه‌، كه فرزندانی با تعدادِ بیش‌ازحد را محكوم به ‌فقر و فلاكتی عاطفی و مادی می‌سازد، ترجیح می‌دهد، درحالی‌كه سیاستِ تحصیلی سرمایه‌‌‌داری انگلی با كودك هم‌چون چارپایی مطیعِ موازینِ سودآوری رفتار می‌كند.»

« هر موجودِ انسانی حق دارد برای خوش‌بختیِ خویش و خوش‌بختیِ فرزندانش بچه‌دار شود:

– کودک فردی است تمام‌وکمال، نه یک ابژه‌ی سوددهی و قدرت متعلق به کارخانه‌ی خانواده‎گی که تولیدش کرده است. او در راستای خوش‌بختی‌یی است که باید ساخت و نه جبری که باید به دوش کشید. ازهمین‌رو تکثیرِ فرزندانی که تیمار و توجهِ عشق و هوشمندیِ حسی برای‌شان تصمین نشده باشد جنایت علیهِ بشریت محسوب می‌شود.

اقتصادِ مالتوس‌گرایانه و سیاستِ زه و زادِ بی‌رویه، که موعظه‌ی مذاهب  است، دو روی یک بربریت‌ اند. اولی در لوایِ کنترلِ آماری و مصرف‌گرایانه شمارِ کودکان را محدود می‌کند، دومی این شمار را کثرت می‌بخشد تا قدرتِ کشیشان را با شیوعِ فلاکت و مرگ تقویت ‌کند.

پیدایش یک موجودِ انسانی نقطه‌ی عطفِ پیوندِ میل و آگاهی است. تصمیم‌گیری در این‌باره نه با خدا  است، آن‌گونه که کشیش‌ها، پاستورها، امام‌ها، خاخام‌ها و دیگر کارمندانِ اداره‌ی احتضار آن را موعظه می‌کردند، و نه با اقتصاد است آن‌گونه که، با همان کلبی‌مسلکی، دولت‌های محلی، ملی و فراملی پیشنهاد می‌کنند. این تصمیم‌گیری با هر یک از ماست، هر یک از مایی که در درون و به‌دست‌مان زنده‎گی پیوسته بازآفریده می‌شود.

– نوزاد پرتوافشانِ عشق است زیرا خود ثمره‌ی عشقی است که، آگاهانه یا ناآگاهانه، به او زنده‎گی بخشیده است. او حق دارد در محیطی موردِ پذیرایی و استقبال قرار گیرد که به او اجازه دهد تا دهنده و گیرنده‌ی مهر و محبتی به‌اندازه‌ی‌کافی روشن باشد تا اندک‌اندک او را نسبت به مسیر و معنایِ انسانیِ سرنوشت‌اش بیدار سازد.

حقِ آفریدن و ترویجِ زنده‎گی هم‌چون خمیرمایه‌یی ویران‌گر در دلِ تمدنِ کالایی عمل می‌کند. ازاین‌رو اقتصاد همواره کودک و بخشِ کودکانه‌یی را که انسان در دلِ خود نگاه ‌داشته است، تحقیر کرده، جریحه‌دار ساخته، آزار داده و خرفت گردانده است. در رویارویی با تمدنی که از اولین روزهای زنده‌گانی ناانسانیت قطره‌قطره در آن چکانده می‌شده است، ما می‌خواهیم زین‌پس هر کودکی در تصدیقِ فراشدِ انسانی‌اش زاده شود و این امر در کسانی که او را خلق کرده اند آگاهی از ماجرایی را برانگیزد شورانگیز و پُر از موانع، ماجرایی که باززاده‌شدنِ آن‌ها در خویش از خلالِ آن هم‌چون گنجینه‌یی مُهروموم‌شده در حافظه‌ی جهان نهفته است.

نخستین لحظه‌های زنده‎گی پیش‌طرحی از کلِ زنده‎گی اند. هرچه کم‌تر خشک و بی‌روح و سنگ‌دلانه باشند، مسیرِ جریانِ زنده‌گانی را بهتر تنظیم می‌کنند. هرچه مراقبت اعتمادِ متقابلِ بیش‌تری برقرار سازد، رابطه‌ی مبتنی بر وابستگی که مکتبِ بنده‎گی اختیاری است بهتر فسخ خواهد شد.

– تلواسه‌ی خوب‌زاده‌شدن رویکردِ اصلاح‌ِ نژاد و جنایتِ زادوولدگرایانه را هم‌زمان طرد می‌کند. کنترلِ زایش‌ها به انتخابی فردی مربوط می‌شود که آگاهی از خوش‌بختی آن را هدایت می‌کند، خوش‌بختی‌یی که از دیگران می‌گیریم و به دیگران می‌بخشیم. چنین کنترلی در همه‌ی جاهایی لازم است که تاریک‌اندیشی با اتکا بر فلاکت و کارمندانِ اداره‌ی فلاکت کودک را به بدرفتاری، بیماری، نادانی، خرفتی، اجبارِ کارکردن، خشونتِ مافیایی و نظامی، تعصب‌گراییِ ایده‌ئولوژیک و مذهبی، محکوم می‌کند.

2 دیدگاه

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • خیلی خیلی عالی بود مخصوصا اینکه با عبارت “سه دگر دیسی “آشنا شدم .

  • بچه در برخی متون قدیمی فارسی بدون تشدید تلفظ میشه درست شبیه تلفظ بچه در گیلکی. در گیلکی بچه (با کسره پایانی کشیده) مفعول از مصدر چئن (کسره کشیده بین چ و ن) به معنای همزمان چیدن و به دنیا آوردنه.
    توی گیلکی برای کار پدر مصدر کاشتن و برای زاییدن مادر چئن استفاده میشه. کاشتن و چیدن. معادل بچه میشه چیده شده.

بایگانی

برچسب‌ها