برگرفته از سایت رویدادهای معماری : http://memari.online/20585/
اگر به این قائلیم که هر متن میتواند و باید آغازگر گفتوگویی باشد، چه بهتر است که این گفتوگو را رو به کسانی بیاغازیم که بر موضوع متن احاطهی کامل دارند. بر همین اساس جستار «کنستانت؛ زدودن مرزهای معماری، سیاست و میل» را برای بهروز صفدری فرستادیم که سالها و سالهاست بر موقعیتسازان متمرکز است و بدون شک پهنهی این قلمرو را بیش از دیگران پیموده است.
بهروز صفدری نیز با گشادهدستی دعوت ما را پذیرا شد. آنچه میخوانید پاسخ او است به جستاری که هماکنون میتوان گفت در مسیر رستگاری است.
ــ علی جاودانی، عضو تحریریهی رویدادهای معماری
آقای جاودانی عزیز
از پیام دوستانه و لطف شما سپاسگزارم. مایهی خوشحالی من است که ذهنهای جوان، جویا و پویایی چون شما در ایران به اندیشه و نقد ریشهای روی آورده و دلبستهاند.
به سایت یادشده رجوع کردم، مقالهی شما را بهدقت خواندم و به چند متن دیگر نیز نگاهی انداختم. اکنون به درخواست صمیمانهی شما چند نکته را اجمالاً با شما در میان میگذارم.
نخست اینکه از نحو و ساختار بیان شما پیداست که به کیفیتِ زبان فارسیای که مینویسید حساس هستید. و چه خوب. اما نمیدانم چرا در معادلگذاریها دقت و حساسیت به کار نبردهاید. مثلاً بی هیچ پروایی نوشتهاید: «کانسپت سایکوجیوگرافی»، یا در مقالهی دیگرتان حتا کلمهای مثل «آبسکورانتیسم» به کار بردهاید.
من در همان مقدمهی کتاب جامعهی نمایش برای نخستین بار برای psychogéographie معادل «روانجغرافیا» را به کار بردم و دربارهاش توضیح دادم. در برابر کلمهی concept هم در چندین مقاله در سایتام نکتههایی نوشتم. ولی به هرحال فکر میکنم میتوانستید این عبارت را به «مفهوم روانجغرافیا» ترجمه کنید. یا obscurantisme را «تاریکاندیشی» ترجمه کنید. در همان پاراگراف اول به لاتین avenoir در کنار «بهتمامی دیگرگونه» به چشم میخورد که معلوم نیست اصلاً این کلمه معادل چه کلمهی فارسی است و چرا نوشته شده. در مورد معادل فارسی برای «سیتواسیونیست» هم چندینبار توضیح دادهام که چرا «موقعیتگرا» درست نیست و بهتر است برای آن یا خود کلمهی سیتواسیونیست یا «موقعیتساز» به کار بریم و اتفاقاً خود شما در مقالهی دیگرتان به درستی «موقعیتسازان» نوشتهاید.
کلمهای چون «هومو لودنس» یا «انسان بازیگوش» را بهراحتی به کار بردهاید بیآنکه دربارهاش در زیرنویس توضیح دهید که این مفهوم از کجا آمده و به چه اثری استناد میکند. پس به طور کلی، به نظر من شیوهی معادلگذاری در این متن نیاز به ویرایش و اصلاح دارد.
در ضمن، عجیب است که در مقالههایتان به متون و آثار موجود در زبان فارسی از جنبشِ موقعیتسازان هیچ ارجاع و استنادی، جز آن نقلقول ناقص و نشانیِ ناموجود، نیامده است. منظورم کتابها و متنهای گی دوبور، رائول ونهگم، و مصطفی خیاطی است.
اما مهمترین و محوریترین مسئله در این متن ناقص بودن و شتابزدگیِ آن است. البته خود شما در زیرنویسی گفتهاید که این «نقصان عمدی بوده است»؛ اما به نظرم وقتی موضوعی چنین مهم و اساسی را مطرح میکنیم باید تا حد امکان جامع و کافی بنویسم. درست است که مقالهی دیگری با عنوان «بابل نو» در بارهی کنستان (به فرانسوی او را بیشتر این گونه میخوانند و کمتر «کنستانت») به قلم مترجم دیگری در این سایت آمده، اما آن مقاله هم عمق و جامعیتِ لازم را ندارد.
آقای جاودانی عزیز، راستش برای من این پرسش پیش آمد که آشنایی و اطلاع شما از موضوع مرکزی این مقاله (جنبشهای پیشاهنگِ هنری در ارتباط با معماری و شهرسازی، و نقش و جایگاه شخصِ کنستان در جنبش سیتواسیونیستی) از طریق چه منابعی بوده است. جدل نظری میان شاخهی «هنرمندان» در انترناسیونال سیتواسیونیست از یکسو و کسانی چون دوبور، ونهگم و دیگران در سوی مقابل را خواندهاید؟ این یکی از مهمترین بحثهایی بوده که سرنوشت این جریان را رقم زده است. بنابراین، برای پرداختن به این موضوع آن هم به زبان فارسی، واقعاً باید منابع را بهدقت خواند و مطالعه کرد.
میدانم که بنا بر رویکردی میتوان گفت کاچی به از هیچی، و همین نوع متنها هم در برهوتِ نظری ایران خودش غنیمت است. همانطور که گفتم من از استقبال جوانانی چون شما به اینگونه آثار واقعاً خوشحالم. اما با توجه به ضایعهی دیرینهی بیانسجامی و سرسریخوانی در ایران، بر این باورم که باید روحیهی سختکوشی و دقت و جامعیت در شناخت را پرورش دهیم.
«در جهان واقعاً واژگونه، حقیقی و اصل [راست] برههای از جعلی و بدل [دروغ] است».
و سرانجام اینکه، در مقالهی دیگری از شما دیدم که در جایی به ژیژک استنادی کرده بودید. نمیدانم کتاب «فرنچتئوری و آواتارهایش» را خواندهاید یا نه. نمیدانم آیا با نقدهای من بر جریان مسلط بدیویی ـ ژیژکی در عرصهی نظری ایرانی آشنایی دارید یا نه. به هرحال به پاس احترام به علاقهی صادقانهی شما به نقد و اندیشهی رادیکال (از جمله سیتواسیونیستها) اجازه دهید من هم صادقانه به شما بگویم که آثار و آرای کسانی مثل بدیو و ژیژک درست در قطب مخالف نقد و اندیشهی رادیکال است و نمیتوان همزمان هم به سیتواسیونیستها و هم به چنین کسانی علاقه داشت و استناد کرد. اگر هم در جایی حرفی یا جملهای از ژیژک، بدیو و امثالهم به نظرتان جالب و پذیرفتنی میآید، این جملهی گی دبور در جامعهی نمایش میتواند راهگشا باشد که میگوید «در جهان واقعاً واژگونه، حقیقی و اصل [راست] برههای از جعلی و بدل [دروغ] است».
دیدم که در چند جا از نوشتههایتان بهدرستی بر ضرورت نقدِ نگرش انتزاعی و اهمیت بازگشت به زندگیِ زیسته و انضمامی اشاره کردهاید. مقدمهای هم که من بر کتاب «فرنچ تئوری و آواتارهایش» نوشتهام درست از همین دیدگاه بوده است. این متن را جداگانه در وبسایتم نیز منتشر کردهام:
پیشگفتار کتاب ِ فرنچتئوری و آواتارهایش
در بارهی رویکرد جنبشهای پیشاهنگ به موضوع شهر و شهرسازی و فراگذری از هنر، متنهایی در وبسایتم منتشر کردهام. در مورد مفهوم روانجغرافیا و یلهگردی نیز شما را به خواندن و، در صورت توافق، بازتاب این مقاله در سایتتان دعوت میکنم:
به سوی یلهگردی از طریقِ روانجغرافیا
نامهی شما و کوششهای صادقانهتان در پرورش نگاهِ انتقادی در عرصه شهر و معماری در ایران، مرا نیز به تداوم کوششهایم در این زمینه ترغیب میکند. در اولین فرصت در بارهی «بابلِ نو» نیز در راستای تلاشهای اخیر شما خواهم نوشت.
با آرزوهای دوستانه،
بهروز صفدری،
۲۰۱۷/۰۵/۱۰