لنینیسم، نیز انقلابی است که به زورِ تفنگ به ملوانانِ کرونشتات و طرفدارانِ ماخنو توضیح داده شد. یک ایدهئولوژی.
در چارچوب گفتوشنود دوستانه با حسن مرتضوی در مقالهی پیشین نکتههایی مطرح کردم، و از جمله در پاسخ به یکی از پرسشهایش نوشتم:
نامهی استالین به فرزندانِ باهم آشتیکردهاش
در راستای تداوم و توسعهی هماندیشی و گفتوشنودی که با دوستم حسن مرتضوی از خلال دو مقالهی پیشین در این وبسایت شکل گرفته، به سراغ متنی رفتم از رائول ونهگم، با عنوان نامهی استالین به فرزندانِ سرانجام باهم آشتیکردهاش از شرق و غرب. که چاپ نخست آن در ۱۹۹۲ در نشر manyaو تجدیدِ چاپِ آن در ۱۹۹۸ در نشر verdier انجام گرفته. مقدمهی این چاپ را، با عنوان امپراتوری سایهها، رائول در ۱۹۹۷ نوشته که من...
اشارهای گذرا به مرگ کاسترو و کاستریسم
این یادداشت را امروز در پاسخ به پیام دوستانی نوشتم که نظر مرا در این باره پرسیده بودند و خواهان متنهایی « منصفانه و نقادانه» در بررسی تجربهی کاستریسم در کوبا شده بودند:
رمانتیسم انقلابی چیست؟
اغلب ترجمههایی که طی این سالها عرضه کردهام از روی نیازم به معرفیِ مفهومها و معنیهایی بوده که غیابِ آنها در قلمروِ نقد و نظرِ فارسیِ معاصر مشکل و مانعِ اصلی در راهِ من برای طرح و بیانِ چشماندازِ اندیشگیام بوده است. به عبارت دیگر، بخشی از این ترجمهها برایم « زیرنویس »هایی پیشاپیش بوده از متنی که سپس خواهم نوشت!
به سوی رمانتیسمی انقلابی
متنی که میخوانید ترجمهی نوشتهای است از رمی هس Remy Hess در معرفی کتابِ به سوی رمانتیسمی انقلابی، نوشتهی هانری لوفهور. او نخست در دانشگاه شاگرد هانری لوفهور بوده، سپس به دوست او، و سرانجام به یکی از مهمترین شارحان و مروّجان آثار و اندیشهی او تبدیل میشود و متنها و کتابهایی بسیار اساسی در این زمینه مینویسد. او بارها هوشمندانه توضیح داده که چرا جریان فرنچتئوری و پسامدرنیسم ( چه دیروز در...
در حاشیهی ترجمهی آثار هانری لوفهور به فارسی
در یکی از نوشتههای پیشین در بارهی مفهوم رمانتیسم انقلابی در اندیشهی هانری لوفهور و سیتواسیونیستها، از مقدمهی بسیار خوبی که رمی هس با همکاری شارلوت هس به مناسبت بازچاپِ کتابِ هانری لوفهور، بهسوی رمانتیسمی انقلابی، نوشته است یاد کردم. این روزها همزمان با ترجمهی این مقدمه به فارسی ( در راستای طرحام برای ترجمهی همهی این متنِ لوفهور) نوشتهها و اخباری در بارهی هانری لوفهور به...
عالیجناب بدیو در تلهی هجو
به منظور درکِ بهتر ماجرا، بهتر است نخست به دو نکته اشاره کنم. امروزه برای بیانِ هزلآمیزِ خشم و اعتراض به صاحبمقامهای نامدار یا ستارگانِ عالمِ سیاست، هنر، اقتصاد، رسانهها، دانشگاهها و غیره، دو شیوه معروفتر و چشمگیرتر شده است:
پاسخ به یک اظهارنظر
در حول و حوش مجادله بر سر فرنچتئوری، بدیو و الخ که در دو سه روز اخیر در وسابسایت و صفحهی فیسبوک من در گرفت، یادداشت زیر به قلم فرزان نصر در بخش کامنتها توجهام را جلب کرد. اول کلِ این اظهارنظر را میآورم و بعد نظرِ پاسخگونهی خودم را در بارهی نکتههای مطرحشده مینویسم:
پارانویا، خودمرجعبینی، شعبدهبازی و تعصب به روایت یک بدیوئیست ایرانی یا استالینیسم در لباس تازه
«اوضاع اما وخیمتر از اینهاست. طی سالهای اخیر کاربردِ واژههایی مثل «سیاستِ حقیقت» «رخدادِ حقیقت» و «دیگری بزرگ» تبدیل به اسم اعظمِ بخش بزرگی از ناقدانِ ادبی ـــ سیاسیِ ایرانی شده است. از فهرستکردن عباراتِ بیمعنا و خندهداری که در این گونه نوشتهها هست چشمپوشی میکنیم. اما فرایندِ شکلگیری چنین رویکردهایی در عرصه اندیشهورزی ایرانی از کجا آب میخورد؟ چرا برای بخش چشمگیری از ناقدان...
جودیت باتلر ِ آشفته در ترجمهای مغشوش، نگاه مرکب یا جهلِ مرکب
در سایت پروبلماتیکا متنی از جودیت باتلر، به ترجمهی سمیرا رشیدپور منتشر شده است. من سه سال پیش به دنبال آشنایی از طریق تبادل چند ئیمیل، در سفری به تهران با سمیرا رشیدپور دیدار کردم. او و چند تن از دوستانش با صمیمت و مهربانی از من برای شرکت در جلسهای برای گفتگو در بارهی کتاب جامعهی نمایش و جنبش سیتواسیونیستی دعوت کردند. چندی پس از آن همین دوستان سایتی به نام پروبلماتیکا راهاندازی کردند...