چندی پیش فرزان نصر ویراست دیگری از مقالهی مشترکمان « قطار سراسری سوررئالیسم» را جهت انتشار برای نشریهی مترجم فرستاد. پاسخ سردبیر نشریه و جوابهای ما را در اینجا میآورم:
خواروز: دو شعر برای رُنه شَر و چند قطعهی دیگر
۱
هر حرف تردیدی است،
هر سکوت تردیدی دیگر.
بااینهمه
پیوندشان به ما مجال میدهد
تا نفس بکشیم
نتهایی در مقام سال نو
در ایام نوروز امسال با دوستانی صحبت از این به میان آمد که در این زمانه چهگونه میتوان بدون بغضی در گلو تبریک و شادباش سال نو گفت وقتی جایجای این سیارهی محزون در چنگال ستم رنج میکشد؟ از آنجایی که این پرسش ریشه و محورِ همهی پیوندهای من با ادبیات و هنر و منابع شناخت و آگاهی در تمام زندگیام بوده است، طبیعی است که نخست به یاد دو شاعر و آثارشان افتادم. رمبو و دو کتاب فصلی در دوزخ و اشراقها،...
قطار سراسری سوررئالیسم
در یکی از مقالههای پیشین در این وبسایت () نوشته بودم: « چندی پیش با خواندن سی چهل صفحهی اولِ کتابی با عنوان سرگذشت سوررئالیسم، گفتوگو با آندره بروتون، به ترجمهی عبدالله کوثری ( نشر نی، چاپ پنجم، ۱۳۹۴)، نخست از روی شّمِ خود و برپایهی حدودِ آشناییام با متون سوررئالیستی با خطاهای بسیاری در این ترجمه مواجه شدم و سپس برای اطمینان بیشتر به مقایسهی چندین صفحه از این ترجمه با متن اصلی...
اِگرهگُر، پییر مبیی یا نپذیرفتنِ بدبختی، بخش دوم: دگراندیشی عاشقانه
پس از مقدمه و پیشدرآمدی توضیحی که در بخش یکم این مقاله آوردم، اینجا پیش از خواندنِ بخش دوم و پایانی این متن، توجه خواننده را به چند نکتهی مهم دیگر جلب میکنم.
اِگرهگُر، پییر مبیی یا نپذیرفتنِ بدبختی ـ بخش ۱
چندی پیش با خواندن سی چهل صفحهی اولِ کتابی با عنوان سرگذشت سوررئالیسم، گفتوگو با آندره بروتون، به ترجمهی عبدالله کوثری ( نشر نی، چاپ پنجم، ۱۳۹۴)، نخست از روی شّمِ خود و برپایهی حدودِ آشناییام با متون سوررئالیستی با خطاهای بسیاری در این ترجمه مواجه شدم و سپس برای اطمینان بیشتر به مقایسهی چندین صفحه از این ترجمه با متن اصلی فرانسوی پرداختم. این بررسی را در اولین فرصت پی خواهم گرفت.
شاعرانهسازیِ هستی – بخش دوم
شعر در شهر یلهگردی پس هدفِ I.S. ساختنِ زندگییی آکنده از شعر بود. اما چگونه میتوان در فضایی شهری که چیدمان و سامانهبندیاش پاسخی به الزامات فایدهمندانه و تکنیکگرایانه است به گونهای شاعرانه زیست؟ چگونه میتوان در شهر سکونت گزید هنگامی که چنان که پاتریک مارکولینی نیز خاطرنشان میکند: جابهجاییها در فضای شهری در انقیاد همان عقلانیتی هستند که به سیستم سرمایهداری نظم و ترتیب میبخشد: عقلانیتی...
شاعرانهسازیِ هستی – دربارهی کاربردِ لغتِ « شعر » در آثارِ گی دوبور
مقدمه- حال و خبر پس از سفر از نیچه این را هم آموختهایم که هر نوشتهای ریشه در زندگی نویسنده دارد و خواه ناخواه نوعی اتوبیوگرافی است. مقالهی حاضر، و ترجمهی متنِ همراه آن را، پس از سفر اخیرم به ایران و چون پژواکی از زیستههایم مینویسم. اگر میدانستم آمیزهی بدترین و بهترین چیز را به چه صفتی باید نامید، آن را برای توصیف این سفر، و نیز، به گمانم، همهچیزِ زندگی در این روزگار، به کار...
در رقص و جدال با دیو و خدیو
مقدمه و تدارکِ ترجمهی شعرِ génie از رمبو در مقالهای که در بارهی نیچه و رمبو نوشته بودم، و در پیوندِ با آن به ترجمهی بیژن الهی از اشعار رمبو پرداخته بودم، همراه با ترجمهی یک شعر از رمبو، ضمنِ ارائهی تحلیلی از شعرِ « جنّی »، ترجمهی کامل و جداگانهی خودِ شعر را به فرصتی در آینده موکول کردم. علتِ اصلیِ این تعلیق، فضای تاریکروشنی است که هم در فارسی و هم در فرانسوی بر گردِ کلماتی چون...
لئو فره؛ عشق، آنارشی
به تولدِ هر روزهی زندگی
صدا و شعرِ لئو فره در ترانههایش همیشه یکی از پناهگاههای من در مصاف با بدکرداری زمانه در کل و دنائتهای قدرتهای چپ و راست حاکم در فرانسه بهطور خاص بوده است. این علاقه باعث شد که حتا شعرهایی از لویی آراگونِ استالینیست را، که لئو فره از آنها ترانه ساخته است، نه تنها تاب آورم بلکه بعضی از آنها را با گیتار با خود زمزمه کنم!