صبح، همینکه پلکهایم بیاختیار باز شدند تا بیداری را به آرامی احساس کنم، و از دنیای رازآمیز خیالها و رؤیاهای شبانه به سوی واقعیتِ روز پل بزنم، مثل اغلب صبحها، میدانستم که برای بیرون آمدن از دنیای درون و رفتن به زیر بارانِ « اخبار» ناگوار ِ روز باز باید چترم را بازکنم. ستیز میان اصلِ لذت و دلخواستهای درونجوش و اصلِ تحمیلی و برونزادِ واقعیت، ستیز میان ممکناتِ بیکرانِ کودکی و ناممکناتی است...
« ترجمهخانه»ی من
امروز بخش جدیدی در سایتام درست کردم با عنوان « ترجمهخانه»، با این انگیزه که گاهگاهی به مسائل ترجمه بپردازم. روی سخن در این بخش بیشتر با مترجمان و علاقمندان به ترجمه است، اما به دلیل شمول ِ داوهای مهمِ پدیدهی ترجمه، بهویژه در جامعهی ایران و کشورهای فارسزبان، و همچنین شتابِ فرایند ترجمه در زبان کُردی، گمان میکنم تأمل در این امر برای هر کتابخوانی در جغرافیای مناطقِ ما جالب باشد. در طول سی و...