سزا، از فعلِ سزیدن، از ریشهی پهلوی سچ و سچاک ( شایسته و شایستگی) از واژههای کهنِ فارسی است. در فرهنگ مشتقات مصادر فارسی از نخستین کاربردهایش در واژهنامهی زاداسپرم و بندهش تا معانی کنونیاش در لغتنامهی دهخدا، یادشده است.
در شناختِ رادیکالیته، بخش سوم، سرپیچی از جهانِ بدکردار
گسستن از نظام همانگونه که پیشتر توضیح دادیم، رادیکال بودن یعنی این نظام و سیستم را با در نظر گرفتن ابعادِ چهارگانهی اقتصادی، تکنولوژیک، فرهنگی و سیاسیِ آن مؤاخذه کردن و علتِ مسأله دانستن ــ و مجموعهی این ابعاد را بدون نادیده گرفتن هیچکدامْ موضوعِ نقدِ یگانهای قرار دادن. اما نقد برای رادیکال بودن باید همچنین این مؤاخذه را چنان ژرفا بخشد که موجبِ گسستی راستین از این سیستم شود. و این مشخصاً...
در شناختِ رادیکالیته؛ بخش دوم
بااینحال، موفقیتِ سرمایهداریِ صنعتی فقط در صورتی میسر بود که بتواند الگوی انسانشناسیکِ خودش را ـ یعنی الگویی فرهنگی ـ در انطباق با گسترشیابیاش از خود تراوش دهد، و این الگو به تدریج جانشین الگوهای پیشین شد: انسانِ اقتصادی Homo œconomicus ، یک انسانِ محاسبهگرِ عقلانی ( امری که الزاماً به معنی برخورداری از درایت نیست ) که همواره در پیِ منافع خصوصیِ خویش است. خطا خواهد بود اگر دامنهی این...
در شناختِ رادیکالیته؛ دنباله و افزودهای بر نقد فرنچتئوری
چندی پیش دوستم پاتریک مارکولینی چند جلد از کتابهای انتشاراتِ L’échappée را که مسؤولیت مجموعههایی در آنجا برعهدهی اوست ، برایم فرستاد. عنوانِ یکی از این کتابها « رادیکالیته؛ ۲۰ اندیشمندِ بهراستی منتقد » است. با خواندن مقدمهی کتاب و همسویی و اشتراک چشماندازی که میان آن و کتابِ بهتازگی منتشرشده در بابِ نقد فرنچ تئوری دیدم، دریغم آمد که دستکم و فعلاً ترجمهی همین مقدمه را همچون افزودهی...
واژگانِ اسیر، مصطفی خیاطی
با سپاس از دوستان نشرکلاغ به خاطر موافقت با پخش این متن که به تازگی در کتاب نقد فرنچ تئوری منتشر شده است. پیشپاافتادگیها ، با آنچه پنهان میسازند برای سازماندهیِ سلطهیافته بر زندگی کار میکنند. یکی از این حرفهای پیشپاافتاده این است که زبان دیالکتیکی نیست، تا با این گفته کاربردِ هر دیالکتیکی ممنوع شود. حال آنکه بهخوبی پیداست هیچچیز بیشاز زبان، چونان واقعیتِ زنده، تابعِ دیالکتیک نیست...
پیشگفتار کتاب ِ فرنچتئوری و آواتارهایش
در پاییز ۱۳۹۲ هنگام پرسهزنی در چند کتابفروشی در تهران، نگاهام روی عنوان کتابی خیره ماند: گوشهنشینِ یونان (هیپریون)، اثرِ فردریش هُلدرلین، ترجمهی محمود حدادی، انتشارات نیلوفر. ذوقزده آن را ورق زدم، آه! سرانجام یکی از کتابهای بالینیام را به زبان مادری میخواندم. با نام مترجم پیشتر از طریق کتاب دیگری، آشفتگیهای ترلس جوان، اثر روبرت موزیل، نشر بازتابنگار آشنا شده بودم. و ناامید نبودم که با...
در بارهی مفهومِ لحظه در اندیشهی هانری لوفهور
این متن ادامهی نوشتهی قبلی من ( سرنوشت و سرنوشته) است و ترجمهی بخشی از کتابی است نوشته رِمی هس، دربارهی هانری لوفهور. رمی هس از دانشجویان سابق لوفهور بوده و یکی از معتبرترین شارحان و ترویجدهندگان آثار و اندیشهی لوفهور است. در ترجمهی این متن همان مشکلی را داشتم که در معادلیابی دو واژهی سرنوشت destin و سرنوشتِ خودساخته destinée پیش آمد، این بار برای دو کلمهی تقریباً متردافِ instant و...
در بارهی سلسلهمراتب، با استناد به هانری لهبوری و کورنلیوس کاستوریادیس
چندی پیش یکی از خوانندگان وبسایت در واکنش به مقالهی مربوط به ویلهم رایش، نکتهها و پرسشهایی مطرح کرده بود که در بخش دیدگاهها در دسترس است، به این نشانی: من به این دوست خواننده اطلاع دادم که در پی فرصت خواهم بود تا به پرسشهای او بپردازم. اکنون بخشی از یادداشتهای فراهمشده در این باره را در اختیار ایشان و سایر خوانندگان علاقمند میگذارم. دوست خوانندهی ما در بخشی از یادداشت خود نوشته است: «...
خودگردانی و سلسلهمراتب، نوشتهی کورنلیوس کاستوریادیس
برگرفته از کتاب محتوای سوسیالیسم ترجمهی بهروز صفدری ما در جامعهای زندگی میکنیم که سازمانِ آن سلسلهمراتبی است، چه در کار، تولید، کارخانه؛ چه در دستگاه اداری، سیاست، دولت؛ و چه در دستگاه آموزشی و پژوهش علمی. سلسلهمراتب از ابداعاتِ جامعهی مدرن نیست. خاستگاهِ آن به زمانهای دور برمیگردد ــ هرچند همیشه هم وجود نداشته و بودهاند جوامعی بدون سلسلهمراتب که بسیار خوب کار کردهاند. اما در جامعهی...
گفتههای هانری لهبوری در فیلم ِ عموی آمریکاییِ من، از اَلَن رُنه (۱۹۷۹)
« تنها دلیلِ وجود یک موجود وجود داشتن است ( تنها دلیلِ بودنِ یک باشنده همان بودن است). یعنی نگهداشتن ساختارش. این زنده نگهداشتنِ خود است و بدون آن وجودی در میان نخواهد بود. دقت کنید که گیاهان خود را زنده نگه میدارند بی آنکه جابهجا شوند، آنها غذایشان را مستقیم از خاکی که در آن هستند میگیرند. و به یاری انرژیِ خورشید مادهی بیجانی را که در خاک هست به مادهی زنده تبدیل میکنند.